۱۳۹۳ فروردین ۵, سه‌شنبه

استالینیسم (10)


اثری از مجید گرامی 
پروفسور دکتر ورنر هوفمن 
برگردان میم حجری

آموزش مارکسیسم کلاسیک راجع به 
«دیکتاتوری پرولتاریا»

بخش اول  
خطوط اساسی تئوری
«دیکتاتوری پرولتاریا» 
ادامه
 
III

·        تبدیل دولت از یک «قوه خاص» به یک «قوه عام» خلق (مارکس)، ورود آزاد مردم به ادارات دولتی، سیستم انتخابات عمومی، عزل مأمورین دولتی و کنترل مداوم آنها از سوی خلق را امکان پذیر می سازد.
·        (مارکس، «راجع به کمون پاریس»، «کلیات مارکس و انگلس»، جلد 17، ص 339)
 
·        به این معنا بوده که لنین حتی قبل از پیروزی انقلاب اکتبر، چه رسد به بعد از پیروزی آن، اجرای فوری «حسابرسی و کنترل» را، یعنی «عملی کردن کنترل واقعا کلی و عمومی از سوی تمامت خلق» را و نهایتا «گذار از کنترل کارگری به اداره کارگری را عملی می سازد.»
·      (لنین، «اقتصاد و سایست در دوره دیکتاتوری پرولتاریا»، «مجموعه آثار لنین»، جلد 30، ص 93، 1919)

بخش دوم
انتظارات کلاسیک های مارکسیسم

I

·        از شالوده اصلی و خارائین مرزبندی شده آموزش «دیکتاتوری پرولتاریا» باید انتظارات خاصی را مجزا ساخت که کلاسیک های مارکسیستی با پیدایش جامعه بی طبقه پیوند داده اند.
·        این انتظارات ـ در وهله اول ـ به شرایط تاریخی گذار مربوط می شوند:

شرط اول

1
·        طبقه تحت ستم، در راه سرنگونی قهرآمیز نظام حاکم، قدرت دولتی را بدست می گیرد.
·        انگلس جوان در طرح مبتنی بر پرسش و پاسخ خود تحت عنوان «قوانین اساسی کمونیسم» (در سال 1847 میلادی)   چنین می نویسد:
·        «پرسش :
·        آیا از بین بردن مالکیت خصوصی از طرق صلح آمیز ممکن است؟
·        پاسخ :

الف
·        کاش ممکن می شد.
·        و کمونیست ها آخرین کسانی خواهند بود، که مخالف آن باشند.

ب
·        کمونیست ها خیلی خوب می دانند، که هر توطئه ای بی فایده و حتی زیانبار است.

ت
·        کمونیست ها خیلی خوب می دانند، که انقلاب ها، بطور تعمدی و دلبخواه صورت نمی گیرند، بلکه همه جا و همیشه پی آمد ضرور شرایطی بوده اند، که مستقل از اراده و خواست و رهبری احزاب منفرد و یا کل طبقه بوده اند.

پ
·        شما این را هم می بینید، که توسعه و تکامل پرولتاریا، تقریبا در همه کشورهای متمدن، با توسل به قهر سرکوب می شود و ضمنا زمینه انقلاب از سوی دشمنان کمونیست ها ـ با تمام قوا ـ آماده می گردد.

ث
·        اگر بدین طریق، پرولتاریای تحت ستم را ـ نهایتا ـ به انقلاب وادارند، ما هم به همان سان در عمل، همانطور که اکنون در حرف، به دفاع از امر پرولتاریا برخواهیم خاست.»
·        («کلیات مارکس و انگلس»، جلد 4، ص 372 )

2
·        کلاسیک های مارکسیسم ـ اما ـ برخلاف آنارشیست ها، بلانکیست ها، سندیکالیست های انقلابی و امثالهم، هرگز به تعیین «آخرین نبرد» اقدام نکرده اند.

3
·        برای مارکس و انگلس، وسایل و فرم های تحول اجتماعی، مسئله پرنسیپ نبوده است، یعنی اصل نبوده است.

·        ( اصل (پرنسیپ) در فلسفه مارکسیستی ـ لنینیستی عبارت است از قانون اساسی عام که از تعمیم قوانین و خواص ماهوی واقعیت عینی حاصل می آید.
·        اصل هم در کار نظری و هم در رفتار عملی نقش راهنما ایفا می کند. 
·        اصول از دیدگاه ماتریالیستی  «نه مبدأ بررسی، بلکه نتایج نهائی آن اند.
·        اصول بر طبیعت و تاریخ بشری پیاده نمی شوند، بلکه از آنها انتزاع می شوند.
·        طبیعت و عالم انسانی، خود را بر طبق اصول سازمان نمی دهد، بلکه اصول تا آنجا صحت دارند که با طبیعت و جامعه انطباق دارند.»
·        («کلیات مارکس و انگلس»، جلد 20، ص 33)    

·        اصول از دیدگاه ایدئالیستی اما برعکس، قوانین اساسی ئی تلقی می شوند، که از اندیشه محض نشئت می گیرند و بخودی خود صحت دارند. مترجم)  

4
·        هم مارکس و هم انگلس ـ در سال های آخر ـ این مسئله را ممکن دانسته اند، که یک حزب سوسیالیستی بتواند ـ روی هم رفته ـ بطرق «صلح آمیز»، یعنی مثلا از طریق انتخابات عمومی، قدرت دولتی را بدست گیرد.

5
·        مارکس در سال 1878 میلادی، در این زمینه می نویسد:

الف
·        «هر توسعه و تکامل تاریخی، تا زمانی می تواند «صلح آمیز» بماند، که در راه خود با موانع قهرآمیز از سوی قدرتمندان جامعه مربوطه مواجه نشود.

ب
·        اگر به عنوان مثال، طبقه کارگر در انگلستان و یا ایالات متحده آمریکا، در پارلمان و یا کنگره، اکثریت داشته باشد، آنگاه می تواند از راه قانونی، قوانین و نهادهائی را که بر سر راه توسعه و تکامل او قرار دارند، از میان بردارد، البته تنها به میزانی که توسعه و تکامل جامعه آن را ایجاب می کند.

ت
·        اما جنبش «صلح آمیز» می تواند به یک جنبش «قهرآمیز» مبدل شود، اگر آن با مخالفت طبقات طرفدار شرایط کهنه ی قبلی مواجه شود :
·        در این صورت، اگر آنها (همانطور که در جنگ داخلی آمریکا و در انقلاب فرانسه اتفاق افتاد) با توسل به قهر سرکوب شوند، به عنوان شورشیان بر ضد قدرت «قانونی» سرکوب خواهند شد.»
·        («نامه های مارکس و انگلس به ببت، لیب کنشت، کائوتسکی»، ص 516، «جنگ داخلی در فرانسه، مقدمه»، «کلیات مارکس و انگلس»، حلد 22، ص 19)

6
·        لنین به «فراروئی» یک جمهوری بورژوائی به دولت کارگری وقوف داشت و آن را چندی بعد از انقلاب فوریه (1917) روسیه امکان پذیر می دانست.

7
·        اخیرا در سال 1960 میلادی، اعلامیه احزاب کمونیستی و کارگری (مسکو) این مسئله را تکرار کرده است:
·        در شرایط تغییر یافته کنونی، امکان گذار به یک نظام دولتی مولدین از طرق پارلمانی وجود دارد.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر