۱۳۹۳ فروردین ۴, دوشنبه

جهان و جهان بینی هوشنگ ابتهاج (36 )


امیر هوشنگ ابتهاج (سایه)
(اسفند 1306)    
  
فروخلید در دلم غمی، که نیست مرهمش
اگر نه خار او بدی، به نشتری در آمدی

·        معنی تحت اللفظی:
·        خار اندوهی در دلم فروخلیده که مرهمی برای زخمش یافت نمی شود.
·        اگر فقط خار او می بود، با نیشتری بیرون آورده می شد و درد قطع می شد.

1

·        سایه در این بیت از ژرفای فاجعه و از نهایت دهشت پرده برمی دارد.
·        فقط باید در جامعه و جهان با چشمی باز، با ضمیری از جنس آئینه و با روحی فوق العاده حساس زیست و به فحوای این بیت سایه اندکی پر برد.
·        سایه در همین زمان در شعر دیگری تحت عنوان «سیاه و سپید» دهشت را از صراحت می گذراند:

2
شبی رسید که در آرزوی صبح امید
هزار عمر دگر باید انتظار کشید

·        سایه به احتمال قوی تحت تأثیر فروغ «از نهایت شب حرف می زند، از نهایت تاریکی!»
·        سایه از شبی دیرمان، سرسخت، سمج، رو دار و چسبناک سخن می گوید که برای دستیابی به صبح سپید، هزار نسل باید انتظار کشیید.
·        با توجه و دقت به همین بیت می توان به پیوند ارگانیک سایه با توده و نظام نماینده منافع توده پی برد.  
·        کسی که هویت ایدئولوژیکی ـ طبقاتی سایه را در بیوگرافی ها و مصاحبه های تصادفی و کشکی می جوید، اگر عوام واره نباشد، ابله است:    

هرگز توده ‌ای نبودم، هنوز سوسیالیستم

3

·        به همین دلیل حریفی به طنز می گوید:
·        توده ای تر از سایه چشم روزگار به خود ندیده و نخواهد دید.

·        سایه سرداری از طراز لنین، مائو، هوشی مین، کاسترو و چه گوارا ست.
·        تنها تفاوت سایه با سایر سرداران توده در تقسیم کار و مقاومت و پیکار است.
·        سایه در عرصه استه تیک و هنر شمشیر می زند، می افتد و می خیزد، اگر لنین، مائو، هوشی مین، کاسترو و چه گوارا در میادین سیاسی  ـ نظامی و ایدئولوژیکی رزمیده اند. 

4
شب سیاه آینه، ز عکس آرزو تهی است
چه بودی ار پری رخی ز چادری در آمدی

·        معنی تحت اللفظی:
·        شیشه سیاه آئینه دل (ضمیر) از عکس آرزوی صبح امید حتی تهی است.
·        ایکاش پری رخی از چادری بیرون می آمد!  

5

·        دقیقتر و دقت مندتر از این نمی توان فاجعه را تصور و تصویر کرد:
·        فاجعه چنان رادیکال و عمیق است که حتی آئینه دل کیفیت زدائی شده است و قادر به انعکاس صبح امید حتی در دور دست ها نیست.
·        قلع و قمع رادیکال امید به همین می گویند.

·        سایه این حقیقت امر را نیز در شعر یاد شده از صراحتی شگرف می گذراند:
در آستان سحر ایستاده بود، گمان
سیاه کرد مرا آسمان بی خورشید
هزار سال ز من دور شد ستاره ی صبح
ببین کز این شب ظلمت، جهان چه خواهد دید

·        شاعران توده ـ به نحوی از انحا ـ پیامبران زمانه اند.

·        سایه در این بیت، صدای پای وحشت را می شنود و پیامبرانه از فجایع وحشت انگیز بعدی خبر می دهد.

6
استالینگراد
 
سرشک سایه یاوه شد در این کویر سوخته
اگر زمانه خواستی، چه گوهری در آمدی

 ·        معنی تحت اللفظی:
·        اشک سایه در این برهوت سوخته عبث، بیهوده و بی ثمر گشت.
·        اگر روزگار بر وفق مراد می بود، می توانست به گوهر نابی بدل شود.

7
کمون باکو

·        این بیت واپسین شعر «سماع سرد» است.
·        سایه در این بیت، از سرمایه گذاری خارق العاده توده برای گشایش دروازه سعادت به روی بشریت سخن بر لب دارد.
·        از قیام سپاه پابرهنه و «بی همه چیز» اسپارتاکوس
·        از قیام خونین پرولتاریای اروپا
·        از پیروزی و شکست خشن و خونین کمون پاریس و باکو
·        از رزم خونین بلشویسم
·        از 20 میلیون به خون خفته کشور شوراها
·        از راه پیمائی های بزرگ ارتش پابرهنه ها و گرسنه ها
·        از رزم دشوار، پرتلفات و خونین ویتکنگ
·        از شقه شقه گشتن یک میلیون کمونیست در اندونزی و صدها هزار توده ای در اقصا نقاط جهان.

·        اگر اشتباهات اندک می بودند، بشریت با رهایش نهائی  فاصله زیادی نداشت. 

·        این پیام سرشته به اشک و عشق و اندوه سایه است.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر