فقر گرسنه است
نمی تواند دیوار را معنی کند
نمی تواند به تهران بیاید
سوار اتوبوس شود
آزادی را دور بزند
و انقلاب کند
نمی تواند دیوار را معنی کند
نمی تواند به تهران بیاید
سوار اتوبوس شود
آزادی را دور بزند
و انقلاب کند
سرچشمه:
صفحه فیسبوک فاطمه
پیرانوند
تحلیلی از گاف
سنگزاد
·
ما از آثار و اشعار فاطمه پیرانوند
هنوز چیز زیادی نخوانده ایم.
·
این شعر مختصر و موجز اما بسان همه
اشعار ایشان تأمل انگیز است و شاید به ترفند تحلیل دیالک تیکی بتوان با محتوای این
شعر اندکی آشنا شد و احیانا با جهان بینی شاعر نیز.
1
فقر گرسنه است
·
شاعر در این شعر مفهوم انتزاعی فقر
را سوبژکتیویزه (سوبژکت واره) می کند و خصلت فاعلی بدان می بخشد.
·
ایشان در دیگر اشعار خود نیز مفاهیم
و مقولات انتزاعی از قبیل انقلاب و جنگ و تفنگ و غیره را فاعلیت بخشیده اند.
·
این طرز تبیین شاعر احتمالا یکی از
عناصر اصلی سبک ایشان است.
·
ولی این طرز تبین، در هر صورت هم
قابل بحث است و هم قابل تأمل و تحلیل.
·
به احتمال قوی، دلیل و علت تئوریکی
و ایدئولوژیکی معینی در پشت سر این طرز تبیین کمین کرده است.
2
فقر گرسنه است
·
فقر به چه معنی است؟
·
فقر قرینه و جفت دیالک تیکی ثروت
است:
·
دیالک تیک فقر و ثروت.
·
اگر ثروت به معنی دارائی بلحاظ مادی
و یا فکری ـ فرهنگی است، فقر به معنی تهیدستی بلحاظ مادی و یا فکری ـ فرهنگی است.
·
از دید شاعر، فقر گرسنه است.
·
این اما به چه معنی است؟
3
فقر گرسنه است
·
هم فقر و هم گرسنگی هر دو مفاهیم مجرد و انتزاعی اند.
·
مفاهیم انتزاعی اما فقط به شرطی تفهیم پذیر می
شوند که جامه مشخص بپوشند.
·
به همین دلیل است که کامنتگذاران هر
کدام بسته به توان تخیل و فانتزی خود تفسیری از این شعر عرضه کرده اند.
·
واقعیت اما این است که نه فقر،
بلکه فقیر است که می تواند گرسنه و یا سیر باشد.
·
اکنون سر و کله این سؤال در ذهن آدمی
پیدا می شود که میان فقیر و فقر چه رابطه ای برقرار است؟
4
·
بلحاظ گرامری (دستور زبانی) میان
فقر و فقیر رابطه صفت و موصوف برقرار است:
·
فقیر بواسطه صفت فقر توصیف می شود.
·
فقیر کسی است که دچار فقر و
تهیدستی است.
·
بلحاظ فلسفی میان فقیر و فقر و یا
دارا و دارائی رابطه مالک و مملوک و یا مالک و ملک برقرار است.
·
شاید بتوان با تخفیفاتی، دیالک تیک
مالک و مملوک، دیالک تیک مالک و ملک، دیالک تیک فقیر و فقر و یا دیالک تیک دارا و
دارائی را بسط و تعمیم دیالک تیک سوبژکت ـ اوبژکت تلقی کرد.
5
فقر گرسنه است.
·
در این صورت می توان گفت که شاعر دیالک
تیک سوبژکت ـ اوبژکت را به سلیقه خاص خود تخریب کرده است.
·
چرا به سلیقه خاص خود؟
·
برای اینکه شاعر ـ شاید بی شباهت به مخربین ریز و درشت دیگر ـ رابطه
دیالک تیکی سوبژکت و اوبژکت (فقیر و فقر) را
نخست پاره کرده است.
·
بعد سوبژکت (فقیر) را دور انداخته
است و اوبژکت (فقر) را به مقام سوبژکت (فقیر) ارتقا داده است.
·
ببرکت همین تخریب دیالک تیک عینی است
که فقر «کسی» شده و احساس گرسنگی کرده و یا بدان نسبت داده شده است.
6
فقر گرسنه است
نمی تواند دیوار را معنی کند
·
مفهوم «معنی کردن دیوار» را مدیون
فروغ فرخزاد هستیم.
·
یادش به یاد باد، سرخگل دیر به بار
آمده و زود از پا درآمده!
·
فقر انتزاعی شاعر اما بر خلاف نهال
فروغ قد نکشیده، رشد کمی و کیفی نکرده تا بتواند از عهده تعریف (معنی کردن) دیوار برآید.
·
اوپتیمیسم (خوش بینی) و امید فروغ در این شعر شاعر با پسیمیسم و یأس
شاعر جایگزین شده است.
·
سوبژکت واره شاعر نه تنها نمی
تواند رفع گرسنگی کند، بلکه بمراتب بدتر، به دلیل گرسنگی، مغزش از کار می افتد و از
عهده ی تعریف اشیای پیرامون خود حتی بر نمی آید.
7
نمی
تواند به تهران بیاید
سوار اتوبوس شود
آزادی را دور بزند
و انقلاب کند
سوار اتوبوس شود
آزادی را دور بزند
و انقلاب کند
·
فقر سوبژکت واره شاعر نه تنها گرسنه
است، نه تنها به سبب گرسنگی مادی و معنوی، فکری و فرهنگی از تعریف دیوار (انقیاد و
قلدری و زور و ستم در فرم های گوناگون آن) عاجز است، بلکه علاوه بر آن و به دلیل آن
قادر به حرکت حتی نیست:
·
نمی تواند به تهران بیاید، سوار
اوتوبوس شود، به میدان شیاد برود، برج آزادی را دور بزند، یعنی از آزادی های دموکراتیک
فت و فراوان بهره برگیرد و انقلاب کند.
8
·
مسئله اما اینجا ست که فقر محض هرگز
انقلاب نکرده است.
·
اگرچه خون لازم برای هر انقلاب اجتماعی
از اندام توده های فقیر تأمین می شود، ولی برای پیروزی هر انقلاب اجتماعی ثروت انسانی،
مادی، روحی، روانی، فکری و فرهنگی عظیمی سرمایه گذاری شده و می شود.
·
در کشور شاعر، هنوز هم که هنوز
است، بخش اعظم مردم معنی انقلاب را نمی دانند و چه بسا انگلاب فئودالی ـ فوندامنتالیستی
را با انقلاب اجتماعی عوضی می گیرند.
·
به همین دلیل است که یکی از
کامنتگذاران می نویسد:
9
اما در كشور ما فرق ميكنه
ما به علت سيرى انقلاب كرديم
·
واقعیت اما این است که در ایران نه
انقلاب، بلکه ضد انقلاب، ضد انقلاب بورژوائی سفید پیروز شده است.
·
به همان سان که پس از انقلاب
فرانسه، ضد انقلاب پیروز شده بود و حدود سی سال زمام امور را دوباره بدست گرفته
بود.
·
به این پدیده رستاوراسیون می
گویند:
·
رستاوراسیون یعنی احیای مناسبات
ماقبل انقلاب.
·
در ایران هم فئودالسم و روحانیت
تحت لفافه انقلاب اسلامی، به رستاوراسیون دست زده اند و مناسبات ماقبل انقلاب سفید
را تا آنجا که توانسته اند، دوباره احیا کرده اند.
·
یکی از دلایل پیروزی ارتجاع سیاه فئودالی
ـ فوندامنتالیستی هم فقر فکری و فرهنگی بوده است که خود حدیث درازی است.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر