۱۴۰۳ مهر ۲۳, دوشنبه

شعری از حسن حسام تحت عنوان «ما کودکان ِگنهکار!»

 
حسن حسام
 ما کودکان ِگنهکار!
(پاریس 
۱۸ نوامبر سال ۲۰۲۳)

با یادِ هزاران کودک قتل عام شده در غزه

با زانوان ِخسته
پاهای ِتاول زده
گرسنه و تشنه
زیر بارش ِبمب ها
خمپاره ها
و
موشک ها
نفس زنان می دَویمُ
در جاده های پر از سرباز
از شمال به جنوب
از جنوب به شمال
*
سلامهِ کوچک،همپای ما ست
با عروسک خونالودش
و زخم ِچرک ِگلوگاهش
عقیل ما نیست
ُزیر آوار خانه گم شده است
مثل همبازی ام حارث.

مادرم؛
با چهرهٔ غبار گرفته
انگار آتش گرفته است.
میان ِبتون های فرو ریخته می چرخدَ
وزار می زند:
صدای نفس های دخترم رامی شنوم
صدایش را می شنوم

*
 
برادرم حنظله را دیروز،
ترکش خمپاره بُرد
من مانده ام با سلامه خواهرکم
می دویم، با پدر بزرگمان عدنان
در جاده های نا امن
بی آب و دانه
بی سر پناه و مرهمِ زخم
بی سایه دستی مهربان.
 َ
می دویم
می دَویم نفس زنان
از شمال به جنوب
از جنوب به شمال
*
 
ما کودکان گنهکار فلسطینی،
به فرمان فاتح بی لبخند،
همچنان می دَویم،
زیربارش بمب ها
خمپاره ها
و 
موشک ها
باهمکلاسان مدرسه ی ویران
و
همسالان گریان
با پدرانمان؛
آنهاکه نای ِدویدن شان هست
با مادران ِرنج
با کوله بارهای پُر از خالی.

مدام اما کَم می شویم!
مدام اما گُم می شویم!

در سرزمین ِنفرین شده
درسرزمینِ ویران

پایان

شاهکار. 
حسن حسام اگر تنها شاعر کانون نباشد، بهترین شاعر کاینات است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر