۱۴۰۳ مهر ۲۷, جمعه

درنگی در شعری از احسان طبری تحت عنوان «چه اشباحی است در گردش بر این کهسار آبی رنگ؟» (۹)

    

احسان طبری

(۱۲۹۵ ـ ۱۳۶۸)

(۷۳ سال)

فیلسوف، نویسنده، شاعر، نظریه‌پرداز برجستهٔ مارکسیسم-لنینیسم، ایدئولوگ و عضو کمیتهٔ مرکزی و هیئت سیاسی حزب توده ایران

ویکی پیدیا

درنگی

از

شین میم شین

 


 
 چه اشباحی است در گردش بر این کهسار آبی رنگ؟
 
ستمگر 

بس عبث پنداشت کشتن هست درمانش
ولی تاریخ، فردایی فروگیرد گریبانش.
به‌خواری از فراز تخت بی‌دادش فرود آرد
(سخن در آن نمی‌رانم که این دم دیروزود آرد
ولی شک نیست کآخر نیست، جزاین رأی و فرمانش)

معنی تحت اللفظی:
ظالم به عبث خیال کرد که ترور درمان دردش است.
غافل از اینکه تاریخ در یکی از روزهای آینده، گریبانش را خواهد گرفت
و از بالای تخت بیداد به پایین خواهد کشید.
بحث بر سر این نیست که تاریخ عنقریب به این کار دست می زند و یا دیرتر.
بحث بر سر این است که فرمان نهایی تاریخ همین است.
 
طبری
در این بند این شعر،
دیالک تیک توده و جامعه
را
به شکل دوئالیسم  تاریخ و سلطان ستمگر بسط و تعمیم می دهد و نقش تعیین کننده را از آن توده (تاریخ) می داند. 

جامعه اما اوبژکت (مفعول) است و نه سوبژکت (فاعل).
جامعه و نظام جامعتی را نمی توان و نباید با خوانین و سلاطین یکسان تصور کرد.

تاریخ هم بر خلاف تصور طبری، نه سوبژکت، بلکه اوبژکت است.
تاریخ به معنی سیر بالنده و رشد یابنده جامعه است.
تاریخ، اوبژکت (موضوع) تحول است و نه سوبژکت (فاعل) تحول.
تاریخ کسی را سرنگون نمی سازد.
طبقات حاکمه در جامعه (در سیر تکاملی جامعه، یعنی در تاریخ) به قدرت می رسند و یا سرنگون می شوند.
 
تاریخ در این بند شعر طبری به خطا، به صورت سوبژکتی ستمگرستیز تصور و تصویر می شود.
 
خطای تئوریکی طبری در این بند شعر،
به دلیل بی خبری او از دیالک تیک سوبژکت ـ اوبژکت است 
که یکی از مهم ترین دیالک تیک های ماتریایلسم تاریخی و جامعه شناسی مارکسیستی است.

مراجعه کنید

به

دیالک تیک سوبژکت ـ اوبژکت

 

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2956

 

پایان

 

خطای تئوریکی طبری در این بند شعر،
 جایگزینی مکرر سوبژکت با اوبژکت است:
طبری
  سوبژکت تاریخ را (معمار تاریخ) را با خود تاریخ حایگزین می سازد. 
 
 
سؤال این است که سوبژکت تاریخ چیست و یا کیست؟
 
یکی از مهمترین خدمات مارکس، 
کشف سوبژکتیویته در تاریخ بوده است.
این کشف بسیار مهم بوده است که تاریخ سوبژکت دارد و تحت رهبری سوبژکت تاریخ می تواند تحول یابد.
تاریخ
بی سوبژکت نیست.
 
 این کشف بسیار مهم مارکس
 در اثر او تحت عنوان «تزهایی راجع به فویرباخ» تبیین یافته است.
 
جامعه شناسی علمی هم بدین طریق تأسیس یافته است.
 
ما این اثر او را کلمه به کلمه تحلیل و منتشر کرده ایم:

 

 

تأملی در تزهایی راجع به فویرباخ (بخش اول)

  

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3025


 

تأملی در تزهایی راجع به فویرباخ (بخش دوم)

 

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3090 

 

 

تأملی در تزهایی راجع به فویرباخ (بخش سوم)

 

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3155

 

 

تأملی در تزهایی راجع به فویرباخ (بخش چهارم)

 

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/3221


سوبژکت تاریخ

 

۱

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2066

 

۲

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/2067

 

پایان

 


درنگی در سوبژکت تاریخی و سوبژکتیویته تاریخی

 

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/11463

 

پایان

 

درنگی در سوبژکت تاریخ

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/10032

 

 

ادامه دارد.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر