۱۴۰۳ مهر ۲۸, شنبه

کلنجار ایده ئولوژیکی با همنوع (۴۴۰)

   


میم حجری

 
ناظم حکمت    
ﻣﻦ ﻫﻨوز
ﮔﺎﻫﯽ
ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﺧﻮﺍﺏ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺑﯿﻨﻢ ...ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﻧﮕﺎﻫﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ...ﺻﺪﺍﯾﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ...ﺑﯿﻦ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ
ﺍﻣﺎ ﻣﻦ
ﻫﻨﻮﺯ ﺗﻮ ﺭﺍ
ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ.
می گویند:
« فردا بهتر خواهد شد.»
مگر امروز فردای دیروز نیست؟

چرا.
  امروز هم بهتر از دیروز است.
مسئله این نیست.
مسئله چیست؟
مسئله این است که معیار چیست؟
بر چه اساس و معیار عینی و علمی (و نه ذهنی و میلی)
 می توان به مقایسه دیروز و امروزو فردا و پس فردا  پرداخت؟

درنگی در مفهوم رایج توجیه:
توجیه نظری و یا عملی  
به معنی موجه نشان دادن دلبخواهی و زورکی و الکی آن نظر ویا عمل است.
توجیه
 در افکار عمومی
عمدتا
حاوی محتوای منفی است.
توجیه
به معنی ماستمالی به کار می رود.
کسب و کار خلایق
توجبه است و بس.
کسی حوصله تفکر و اثبات مستدل نظری و یا عملی را ندارد.
چون نیک بگری
همه توجیه می کنند



حریف:
من دارم به نمایشگاه کتاب می روم.

اهل و عیال:
برو.
ولی چیزی با خود به خانه نیاور.


آته ئیسم نمی تواند مارکسیستی و لنیینستی باشد.
حتی اگر کلاسیک ها خود را اته ئیست نامیده باشند.

 مارکسیسم ـ لنینیسم
علم است.
دعاوی علمای مثلا ریاضی و شیمی  
(دعاوی اوقلیدس و لیبیگ)
ربطی به علوم ریاضی و شیمی ندارند.
چه بسا باطل و مردودند.
دعاوی کلاسیک را نباید با
  مارکسیسم ـ لنینیسم یکسان گرفت.
ای بسا حرف های کلاسیک ها که ضد مارکسیستی و ضد لننیستی اند.

آره و نه.

مترسک
ابزار تولید در باغبانی و کشاورزی است.
مترسک
شبیه تربان و حصار و بیل و کلنگ و گاو و گاوآهن است
عمر مترسک کوتاه نیست.
فونکسیون اقتصادی  مترسک
فونکسیون اجتماعی ـ پسیکولوژیکی همان خوخان در ادبیات آذری و لولو در ادبیات پارسی است.
پرنده ای که بر شانه مترسک می نشیند
پرنده هوشمندی است
چون فرق بشر با بشر واره را می داند.
منظور شاعر از مترسک و پرنده
دولت و سپاه و بسیج و جوان یاغی است.
جوانان کشور
برخلاف پرنده
نه مترسک شناس
بلکه به مرتب بدتر
طبقه حاکمه ناشناس اند.
حضرات
به دلیل فقدان شعور انقلابی
مترسک را با طبقه حاکمه عوضی می گیرند
و
 از فرط خشم و یأس
به سیم آخر می زند و جان می بازد.


طنز:
زن به شوهر خانه دارد:
تن پرور جان
حداقل ریشت را اصلاح می کردی تا چنگی به دل بزنی.



دور کنید مرا،
از آن عقلی که گریستن نمی‌داند،
و آن فلسفه‌ای که خندیدن نمی‌شناسد،
و آن غروری که در برابر کودکان سر خَم نمی‌کند....
جبران خلیل‌ جبران




و مغز من هنوز
لبریز از صدای وحشت پروانه‌ایست که او را
در دفتر به سنجاقی
مصلوب کرده بودند.
فروغ فرخزاد

فروغ
پیشاهنگ ناتورالیسم و فمینیسم و هومانیسم بوده است


جانان محجب:
جای تو پس از مرک
جهنم خواهد بود.
جانان بی حجاب:
آره.
می دانم.
ولی جای تو قبل از مرگ
در جهنم است.



•اخوان ثالث• در پایان موخره‌ی •از این اوستا• در کتابی با همین نام، مثنوی کوتاهی سروده است. چند بیت زیر، بخش میانی این مثنوی زیباست.
این اوستا حدیث خسته‌دلی‌ست
راوی قصه‌ی شکسته‌دلی‌ست
قصه‌ی شهر شوم سنگستان
نفرت‌آباد بوم ننگستان
این زمان گرچه با هزاران رنگ
تُرک‌تازی کند فساد فرنگ
گند و ننگ عرب زننده‌ترست
این کهن‌غم تبه‌کننده‌ترست
دین و دنیا و شعر و ساز و سرود
جشن و آیین و آفرین و درود
هر چه نغزست و نیک و زیبایی
هر چه پاک و اهورمزدایی
این کهن‌‌اَهرمن بِبُرد و بَرَد
کُشَد و کُشته است، خورْد و خورَد
این اوستا به ساز خشم‌آهنگ
شِکوه از تُرک و تازی است و فرنگ
•اخوان ثالث(م - امید)• تهران - مهرماه ۱۳۴۴



اشک
نیست که به سبکساری منجر می شود.
تضرع  . گریه و زاری است که به تخلیه فشار روانی و در نتیجه به سبکساری منجر می شود.
با پوستگیری از پیاز هم اشگ می ریزیم
بی انکه سبکتر شویم.
چه بسا و زحر می بریم و نه اجر.


اذان
در صدر اسلام
فونکسیون اجتماعی ـ ایده ئولوژیکی داشته است.
فونکسیون اذان
دیالک تیکی از عبادت و سیاست بوده است
فونکسیون اذان
فراخوانی برای اقامه نماز و طرح و حل مسائل بوده است.




پاییز زیبا در برلین !
سهراب سپهری / بوی فصل پاییز
نه تو می مانی و نه اندوه
و نه هیچیک از مردم این آبادی
به حباب نگران لب یک رود قسم،
و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت،
غصه هم می گذرد،
آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند
لحظه ها عریانند.
به تن لحظه خود، جامه اندوه مپوشان
هرگز
هرگز...
جامه اندوه مپوشان
سهراب جان
گذرائی چیزی
مثلا دردی، اندوهی، زجری
به معنی بی معنایی آن چیز که نیست تا بی خیال از ان باشند.
من از او پرسیدم:
«مغز  ... سیری چند؟»



لحظه_دیدار
لحظه دیدار نزدیک است.
باز من دیوانه ام، مستم.
باز میلرزد، دلم، دستم.
باز گویی در جهان دیگری هستم
های! نخراشی بغفلت گونه‌‌ام‌ را، تیغ!
های، نپریشی صفای زلفکم را، دست!
و‌ آبرویم را نریزی، دل!
_ای نخورده مست_
لحظه دیدار نزدیکست
#مهدی_اخوان_ثالث



بنا بر تئوری هانا  
کر جماعت باید بدون استثناء
اینشتین باشند.
چون هرگز دروغ نمی شنوند.

کسی که گوش شنوا دارد
انگار
مغز اندیشنده ندارد
  تا قادر به تمیز راست از دروغ باشد

زن نیک خانه دارد
در حین انجام هر کاری
به شوهرش می اندیشد

بیداد
را
باید در دیالک تیک داد و ستد درک کرد و توضیح داد.
مثل کریم و حکیم طوس و مارکس .
 بیداد = ستد بدون داد درخور
بیداد
مخفف ستد بدون داد درخور است.
 بیداد = بی داد، بدون داد
مراجعه کنید به قران کریم از دیدی دیگر


هزار خوشه درین ‌کشت دانه شد
به غیر تفرقه چیزی نبود حاصل جمع (بیدل)
این حکایت سعدی هم اپوزیسیون چهل تکه را پیشارویم کشاند:
" یکی را از مشایخ شام پرسیدند از حقیقتِ تصوّف؛
گفت: پیش از این طایفه‌ای در جهان بودند به‌صورت پریشان و به‌معنی جمع، اکنون جماعتی هستند به‌صورت جمع و به‌معنی پریشان."

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر