۱۴۰۳ آبان ۳, پنجشنبه

درنگی در شعری از شفیعی کدکنی تحت عنوان «بر باغِ ما ببار!» (۱)


 

 

محمّدرضا شفیعی کدکنی
 (م.سرشک)

 

درنگی

از

 شین میم شین

بر باغِ ما که خنده‌ی خاکستر است وُ خون
باغِ درختْ‌مردان
این باغِ باژگون

ما در میانِ زخم وُ شب وُ شُعله زیستیم
در تورِ تشنگی وُ تباهی
با نظمِ واژه‌های پریشان گریستیم

در عصرِ زَمهَریریِ ظلمت
عصری که شاخِ نسترن آن‌جا
گر بی‌اجازه بَرشِکُفَد،
طرحِ توطئه‌ست
عصرِ دروغ‌های مقدّس
عصری که مرغِ صاعقه را نیز
داروغه وُ دروغْ‌دَرایان
می‌خواهند
در قاب وُ در قفس.

بر باغِ ما ببار!
بر داغِ ما ببار!

پایان

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر