چون تیز بنگری
سکنه کشورها گروگان طبقات حاکمه اند
و ارزش پشیزی را حتی ندارند.
جهان دارالمجانین است.
کجا ست انکه دگر ره صلای عقل زند
که جان ما ست گروگان ان امید بزرگ
مانی پولاسیون و تحریف تعریف دارند
و ربطی به راست و دروغ ندارند.
دروغ که بد نیست.
مادران و پدران بهترین دروغگویانند.
دروغ مصلحت امیز بهتر از راست فتنه انگیز است.
نه
توده ناآگاه است
و
نه کسی دروغ به خورد توده می دهد و میتواند بدهد
و
نه دروغ ضد واقعیت است.
روی این مفاهیم باید کار کرد.
خیلی ها حقیقت را با واقعیت عوضی می گیرند
و دروغ را با خطا و یا باطل ویا ناحقیقت.
حقیقت = انعکاس نسبتا درست واقعیت.
سیب
چیزی واقعی است یعنی یکی از فرمهای واقعیت است.
«سیب میوه ای قابل خوردن است»
یک حقیقت است.
دروغ
به چه معنی است؟
خیلی ها معنی راست و دروغ را نمی دانند.
مگر می شود دروغی را به خلایق قبولاند؟
چامسکی
ساده لوحی است که استاد دانش کاه شده است
و توان تفکر ندارد
ما يك كمونيست بيشتر نداريم و ان هم فرقي بين مذاهب گوناگون نميبيند
سیاوش
آدم دلش اندک اندک به حال کم و نیست جماعت می سوزد که فرقی بین خیار و خرما نمی بینند.
یهودیت
دین توده برده است.
حضرت موسی
منجی توده برده یهود از بند بردگی بوده است
مسیحیت
اید ه ئولوژی طبقه حاکمه برده دار برای توجیه نظام برده داری و خام و رام سازی توده برده است.
اسلام
وحدت اید ه ئولوژی و جامعه مداری برده داری با خود طبقه حاکمه برده دار (آل عبا) ست.
در مذهب اسلام
شخص شخیص خدا
ارباب برده دار و بشریت همه از دم برده است.
ضمنا
به لحاظ فقهی (تئولوژیکی)
مسیحیت نافی دیالک تیکی یهودیت است
یعنی غنی تر و مترقی تر از یهودیت است
و
اسلام
نافی دیالک تیکی یهودیت و مسیحیت و حتی زرتشتیت و مانویت و غیره است.
یعنی غنی تر و مترقی تر از یهودیت و مسیحیت و زرتشنیت و مانویت و غیره است
حضرت گوته
طرز رفتار بشر با همنوع
اولا
آیینه تعلقات طبقاتی او ست.
به همین دلیل با توجه به طرز رفتار کسی
می توان به پایگاه و خاستگاه طبقاتی او و در نتیجه به طرز تفکر او پی برد.
طرز رفتار بشر با همنوع
ثانیا
آیینه تعلقات طبقاتی همنوع است.
از طرز رفتار خلایق با کسی
می تواند به ماهیت طبقاتی آن کس پی برد.
فوندامنتالیسم
اختراع امپریالیسم نیست
فوندامنتالیسم
آلت دست امپریالیسم است
فوندامنتالیسم
ضمنا
فقط اسلامی نیست.
فوندامنتالیسم اسلامی
همشیره فاشیسم است
فوندامنتالیسم اسلامی
فاشیسم فئودالی است.
زن به شوهر:
عزیزم
وزن من امروز ۲ گیلو کمنر از دیروز شده است/
شوهر به جانان:
دلیلش این است که تو هنوز آرایش نکرده ای
آموزش و پرورش
نه ناشی از مطالعه، بلکه ناشی از تأمل بر أنجه که مطالعه شده است، است.
هیلتی
روی این ادعای هیلتی باید کار کرد.
سؤال این است که محتوای کتابی که مطالعه می شود
از کجا امده است ؟
زیر باران باید رفت ،
فکر را، خاطره را، زیر باران باید برد
با همه مردم شهر، زیر باران باید رفت
دوست را، زیر باران باید دید
عشق را، زیر باران باید جست
هر کجا هستم، باشم
آسمان مال من است
پنجره، فکر، هوا، عشق، زمین مال من است.
سهراب
سهراب جان
اگر یکبار ناقابل، زیر باران رفته بودی، هرگز این شعر را نمی سرودی.
باران
از دور خوش است
مثل یاران و خیلی چیزهای خیلی خیلی خوشایند دیگر.
تو
ضمنا
با ادعای مالکیت خصوصی بر «پنجره، فکر، هوا، عشق، زمین »
ما را به یاد خدای کریم می اندازی.
او هم مالکیت خود را بر همه چیز هستی
به رخ خلایق می کشد تا در دلها وحشت بافکند
وحشت همیشه با مالکیت خصوصی توأم است
این جمله و جمله بندی معیوب است.
عالم اگر اشتباه کند و اشتباهش نقد شود
شاید بپذیرد و نه علم.
ای بسا عالم که در آزمایشگاه عالم است و در خارج از آزمایشگاه، عابد و مذهبی
گاوکینز مثل کسی است که با چرخ خیاطی زمین را شخم می زند.
هر وسیله ای ساختاری دارد و متناسب با ساختارش، فونکسیونی.
مدهب یک مفهوم فقهی و فلسفی است.
با فیزیک نمی توان به تحلیل مذهب پرداخت و عوامفریبی نکرد.
دعا را باید مشخصا مورد تحلیل فلسفی و پسیکوالوزیکی قرار داد.
درختان چندقرنی در سکوتند؟
آٔدمیان هنری ندارند که نبابات (درختان) و جانوران نداشته باشند.
شاخه ها را از جدایی گر غم است
ریشه ها را دست در دست هم است.
درختان در همکاری دیالک تیکی با قارچ ها
شبکه اینترنتی عظیمی در زیر زمین دارند و به مدد مولکول های شیمیایی با همدیگر در هماندیشی مدام اند.
زبان نباتات
دیری است که یکی از موضوعات بیولوژی مدرن است.
سکوتی در بین نیست.
هر زخمی که به درختی زده می شود
هوار درخت مجروج به گوش همه درختان جنگل می رسد
درختان نیاکان فخرانگیز ما هستند
با چیزی می توان از مواضع مختلف مخالف بود. هم از موضع انقلابی و هم از موضع ارتجاعی
ـ چه کاری دارید با خانه ما می کنید؟
ـ معاینه اش می کنم.
من خانه ـ پزشکم
خانه ـ پزشک
به زبان المان
به معنی پزشک اصلی هر کس است
ـ حال بچه هات چطوره؟
ـ سوپر.
ولی شنیدین کی بود ماندن دیدن.
بگذار عکسی از بچه ها برایت پست کنم.
بالایی ها زمانی دست از فرمانروانی بر می دارند
که پایینی ها دست از پاچه خواری بر می دارند.
فرنگی
حریف دردمند :
تو که گفتی گاز نمی گیرد.
خداوند سگ:
گاز نمی گیرد
لیس می زند.
انسانها دو گونه هستند.
یکی آنان
که در تاریکی بیدار هستند.
و دیگری آنها
که در روشنایی هم خوابیده اند.
جبران خلیل جبران
کسانی که شبکارند،
قاعدتا روزها در خوابند
و
کسانی که روزکارند،
بالاجبار شب ها در خوابند
و
شعرایی که علافند
نمی دانند و یاوه می بافند
و
نادانی درد بی درمانی است.
«یوخدور علاج»
سویله دی:
«درد جهالته»
فهم
می تواند به ما بگوید که چه نباید بکنیم
و
عشق
می تواند به ما بگوید که چه باید بکنیم
ژورف ژوبر
منظور از فهم، عقل است و منظور از عشق، غریزه.
ما با دیالک تیک امر و نهی غریزی و عقلی سر و کار داریم
و
نه با امر ایزوله و تنها
و
نه با نهی ایزوله و تنها.
امر به انجام کاری ضمنا به معنی نهی از انجام کار دیگری است
و
نهی از انجام کاری، ضمنا به معنی امر به انجام کار دیگری است
خوش به حالت که فاشیست ها ترورت کردند
و
نماندی تا وحشت سرشته به حیرت را ببینی
و
حسرت سلطنت را بخوری.
مثل ما که حسرتش را می خوریم
و این هنوز آغاز فاجعه است.
چه رنگ باختی
ای روزگار رنگ آمیز
که ان سپید سیه گشت و این سیاه، سپید؟
ویلیام سامرست موآم
بشر زمانی به قدر کافی تجربه در اختیار دارد
که
پیر شده است
و
برای استفاده از آن دیر شده است.
نه.
تجارب بشری
هم
در نتیجه تداوم و توسعه و تبلیغ و تکثیر تجارب نسل های متوالی بشری تشکیل می یابند
و
هم
قابل انتقال به نسل های معاصر و آتی اند.
ما با دیالک تیک گسست و پیوست سر و کار داریم
دلیل توسعه و تکامل در هستی همین است.
هر مرده ای
در زنده های بیشمار دیگر
ادامه حیات می دهد
مش کامو
کسی نادان ویا دانا نیست.
در طبیعت و جامعه
تقسیم طبیعتی و جامعتی کار هست:
یکی حمال است و دیگری بقال و رمال
یکی معلم است و دیگری محصل . ان دیگری محدث و مهندس
و هر کدام در حرفه و رشته خود علامه است
حاکمیت هم طبقاتی است و نه دانشی.
طبقات حاکمه و هیئت های حاکمه
نه نادان، بلکه نادان پرورند
(برو قوی شو)
ز بسکه چشم تو مردم فریب و محتال است
هزار چشم چو چشم منش به دنبال است
به غیر وصل توام نیست آرزویی لیک
مرا همیشه فلک بر خلاف آمال است
کجا به دامن وصل تو دسترس دارد
کسیکه چون من بیچاره تیره اقبال است
ز عزم خویش بجان تو منصرف نشوم
اگر چه در ره عشقت هزار اشکال است
قدم گذار به بازار حسن خویش و ببین
برای قیمت یک بوسهات چه جنجال است
برو قوی شو اگر راحت جهان طلبی
که در نظام طبیعت ضعیف پامال است
نگر به دفتر کردار مردمان بزرگ
که عز و جاه نصیب رجال فعال است
گذشت دوره ی سلطان حسین و دلشادم
که روزگار به عکس مرام جهال است
به درد (گلشن) بیدل کجا رسی زیرا
زبان ناطقه در شرح هجر تو لال است
میرزا علی اکبر آزادی (گلشن)
سعیدی سیرجانی
خدا ناشناس
سعیدی سیرجانی
خبر داری ای شیخ دانا که من
خدا ناشناسم خدا ناشناس
نه سربسته گویم دراین ره سخن
نه ازچوب تکفیردارم هراس
زدم چون قدم ازعدم در وجود
خدایت برم اعتباری نداشت
خدای تو ننگین و آلوده بود
پرستیدنش افتخاری نداشت
خدائی بدینسان اسیر نیاز
که بر طاعت چون توئی بسته چشم
خدائی که بهر دو رکعت نماز
گه آید به رحم و گه آید به خشم
خدائی که جز در زبان عرب
به دیگر زبانی نفهمد کلام
خدائی که ناگه شود در غضب
بسوزد به کین خرمن خاص وعام
خدائی چنان خودسر و بلهوس
که قهرش کند بی گناهان تباه
به پاداش خشنودی یک مگس
ز دوزخ رهاند تنی پرگناه
خدائی که با شهپر جبرئیل
کند شهرآباد را زیر و رو
خدائی که در کام دریای نیل
برد لشگر بیکرانی فرو
خدائی که بی مزد و مدح و ثنا
نگردد به کار کسی چاره ساز
خدا نیست بیچاره، ورنه چرا
به مدح و ثنای تو دارد نیاز!
خدای تو گه رام و گه سرکش است
چو دیوی که اش باید افسون کنند
دل او به "دلال بازی" خوش است
وگرنه "شفاعتگران" چون کنند؟
خدای تو با وصف غلمان و حور
دل بندگان را بدست آورد
بمکر و فریب و به تهدید و زور
به زیر نگین هرچه هست آورد
خدای تو مانند خان مغول
" بتهدید چون کشد تیغ حکم"
ز تهدید آن کارفرمای کل
" بمانند کر و بیان صم و بکم"
چو دریای قهرش بر آید بموج
نداند گنه کاره از بیگناه
به دوزخ فرو افکند فوج فوج
مسلمان و کافر، سپید و سیاه
خدای تو اندر حصار ریا
نهان گشته کز کس نبیند گزند
کسی دم زند گربه چون وچرا
به تکفیر گردد چماقش بلند
خدای تو با خیل کروبیان
بعرش اندرون بزمکی ساخته
چو شاهی که از کار خلق جهان
به کار حرم خانه پرداخته
نهان گشته در خلوتی تو بتو
به درگاه او جز ترا راه نیست
توئی محرم او که از کار او
کسی در جهان جز تو آگاه نیست
تو زاهد بدینسان خدائی بناز
که مخلوق طبع کج اندیش توست
اسیر نیاز است و پابند آز
خدائی چنین لایق ریش توست
نه پنهان نه سربسته گویم سخن
خدا نیست این جانور، اژدهاست
مرنج از من ای شیخ دانا که من
خدا ناشناسم اگر"این" خداست
ضرب الملی ارمنی
گوینده حقیقت
به سمند بادپایی نیاز دارد.
آره.
ولی در غیاب سمند بادپا
می توان قید اسم و رسم و عکس و نام و نشان را زد و از مناره های رسانه ها
حقیقت را جار زد
بی رد پایی از خویشتن خویش
طنز هگل
آنچه گه ما از تاریخ می آموزیم
این حقیقت امر است که ما از تایخ
اصلا و ابدا
چیزی نمی اموزیم.
اولا
دلیلش این است که تاریخ تحریف می شود.
از چیزی که تحریف شده باشد، نمیت وان چیزی آموخت.
ثانیا
پیش شرط درس آموزی از حادثه ای
تحلیل فلسفی ـ علمی (رادیکال و ریشه ای) آن حادثه است که کار سهل و آسانی نیست
عجیب است که راسل
تعریف هگل از آزادی را حتی نشنیده است:
آزادی به شرط آگاهی فلسفی کسب می شود
(اختیار = شناخت جبر.)
هگل
طنزی از
فریدون فرخزاد
برای جاری شدن عسل در جویباران
دمای هوا باید ۸۰ درجه سانتیگراد باشد.
این دمای هوای جهنم است و نه دمای هوای جنت.
راسل
تعریف فلسفی ـ علمی از مفاهیم آزادی و بردگی ندارد.
بنا بر این شعار راسل
گاوان و خران و گرگان و سگان وحشی
که اقا بالاسر ندارند
خیلی خیلی آزادند
و
گاوان وخران و سگان اهلی
همه از دم برده اند.
جنگ های قرن ۲۱
جنگ های زرگری اند
اگرچه خونین اند.
نمی توان از زرگران طرفداری کرد.
فقط میتوان دست زرگران را رو کرد.
کاری که بلشویک ها در ج. ج. اول کرده اند
شولوخف با دن آرامش کجا ست؟
رسم رایج در همه زمان ها
ترویخ خطا به عوض حقیقت بوده است.
گوته
دلیلش این است که کشف حقیقت
سهل و آسان نیست
و
ابلاغ حقیقت عاری از خطر نیست.
زبان سرخ
سر سبز میدهد بر باد.
دوش رفتم به در میکده خوابآلوده
خرقه تر دامن و سجّاده شرابآلوده
آمد افسوسکنان مغبچهٔ بادهفروش
گفت بیدار شو ای رهرو خوابآلوده
حافظ
ستمی که در خرابات شیراز و خراب شده های دیگر بر خلق زرتشتی رفته است،
یاد اور ستمی است که بر خلق های دیگر رفته است و می رود
و
شرم انگیز است
عقاید را نمی توان بسان مواد غذایی به کهنه و نو طبقه بندی کرد.
عقاید را فقط می توان به علمی و خرافی و حقیقی و خطا طبقه بندی کرد.
افکار
بر خلاف افراد
نامیرا هستند
فرق هم نمی کند که علمی باشند ویا خرافی.
افکار و عقاید باید زیر ذره بین تحلیل فلسفی ـ علمی (مارکسیستی) قرار گیرند.
ما ۲۴ سال است که مشغول تحلیل افکار معاصران و پیشینیانیم
البته برای اجنه
بشر شده طوطی وش
جنگ
نمیتواند زیبا باشد.
جنگ
قبل از شعله ور شدن در میدان ها
در ذهن ها شعله ور می شود.
جنگ در ذهن ها مقدم بر جنگ در میدان ها ست.
ای بسا جنگ افروزان که نوسط کتاب جنگ ها را تدارک دیده اند و ذهن ها را برای جنگ اماده کرده اند.
مثلا نبرد من را نوشته اند.
سیر وسرگشدت هر کردوکاری هم از این قرار است:
نجار قبل از ساختن میز با تخته و میخ و مخلفات
مدل فکری میز را در ذهن خود و در کتاب و دفتر خود می سازد.
هر کاری از ذهن می گذرد
هر مرد بی همسر مجرد است
و هر مرد همسر دار معذب.
یوسف عزیزى بنى طرف
پیش از انقلاب (؟)، کتاب لاغرى منتشر شد با عنوان “نقش شخصیت در تاریخ” تالیف پلخانف.
پلخانف در آن کتاب، با نگاه ویژه به وضع اروپا در قرن بیستم، نقش شخصیت هاى سیاسى برجسته آن روزگار – هیتلر، لنین، چرچیل و..- را در تاریخ بررسیده و به این نتیجه رسیده است که هم شخصیت هاى بارز و هم شرایط اجتماعى، تاثیرى متقابل بر هم دارند.
بیچاره پله خانف.
پله خانف در سال ۱۹۱۸ مرده است.
هیتلر تا سال ۱۹۱۳ در اطریش گدایی می کرد و شب ها را در خوابگاه بی خانمانان سحر می کرد
بعد برای پیدا کردن کار از اطریش به آلمان می رود تا نانی به کف آرد و به ذلت بخورد
پله خانف آدم بود و لاشخورها را اصلا شخصیت محسوب نمی داشت
دوش رفتم به در میکده خوابآلوده
خرقه تر دامن و سجّاده شرابآلوده
آمد افسوسکنان مغبچهٔ بادهفروش
گفت بیدار شو ای رهرو خوابآلوده
حافظ
ستمی که در خرابات شیراز و خراب شده های دیگر بر خلق زرتشتی رفته است،
یاد اور ستمی است که بر خلق های دیگر رفته است و می رود
و
شرم انگیز است
دیروز در رابطه با مفهوم فلسفی حقیقت
تعریف حقیقت سوبژکتیویستی را
ترجمه و منتشرکردیم.
حقیقت هر چیز و هر نظر در خود ان چیز و آن نظر است و نه درصاحب آن چیز و صاحبنظر.
یزدی ها
بهتر است که نظرات را مورد تأمل قرار دهند و نه صاحب نطران بی نام و بی نشان و بی اعتنا به نام و نشان را.
حکم اکید مارکسیسم همین است.
به می پرستی از آن نقش خود زدم بر آب
که تا خراب کنم نقش خود پرستیدن
حافظ
معنی تحت اللفظی:
دلیل اینکه من از طریق می پرستی نقش خود را بر آب زدم، یعنی به پوچکاری و لاابالیگری دست زدم،
این بود که می خواستم نقش خودپرستی را خراب کنم.
حافظ در این بیت غزل
دوئالیسم می پرستی و خودپرستی را تشکیل می دهد و نقش تعیین کننده را از آن می پرستی قلمداد میکند.
دلیل مخالفت سعدی خودستا و شاگرد خردستیزش حافظ از خودراضی
با اگوئیسم (خودپرستی) چیست؟
نه فاشیسم
کمترین ربطی به ناسیونالیسم دارد
و
نه همشیره اش، فوندامنتالیسم اسلامی
کمترین ربطی به اسلام.
فاشیسم
جریانی ضد ملی
و
فوندامنتالیسم
زباله ای ضد مذهبی است.
ترفند ایندو در کشیدن ماسک ملت و مذهب بر سر خویش به نیت عوامفریبی است
داستایفسکی جان
حاکمیت و حکومت
همیشه و همه جا
طبقاتی است و نه معرفتی.
کسانی که از حاکمیت و حکومت علم و جهل دم زده اند و دم می زنند،
مثل قهرمان قصه تو ابله اند و یا بدتر از قهرمانقصه تو، عوامفریب اند
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر