محمّدرضا شفیعی کدکنی
(م.سرشک)
درنگی
از
شین میم شین
بر باغِ ما ببار.
بر باغِ ما که خندهی خاکستر است وُ خون
باغِ درختْمردان
این باغِ باژگون
باغِ درختْمردان
این باغِ باژگون
معنی تحت اللفظی
به حال باغ ما که خنده خاکستر و خون است
و باغ درختمردان و پاژگون است،
اشک بریز.
در این شعر شفیعی، توصیف شاعرانه ای از کشور ایران صورت می گیرد:
کشور ایران
خنده خاکستر و خون است و باغ وارونه ای است که درختانش همه از دم مرد اند.
شفیعی از مداحان احمد شاملو بوده است.
ولی خودش شاعر نبوده است.
با این تفاوت که یک میلیون بیت شعر خوانده است و هر کس دیگر هم خوانده باشد، مثل او شاعر می شود.
وقتی کسی توان تفکر و شناخت ندارد، بهترین طریق خودنمایی برایش، شعرسرایی است.
کشور ایران
خنده خاکستر و خون است.
حالا باید کلی فانتزی جمع آورد تا به تصوری از خنده خاکستر و خون دست یافت.
کشور ایران
از دید شفیعی، مردستان وارونه ای است.
یعنی مردان این کشور پا درهوا هستند.
تصورش زیبا ست.
فقط باید نقاش بود و تصور و تصویر کرد.
همین شفیعی در شعر دیگری ادعای دیگری راجع به کشور ایران دارد:
اگر مردی، بیا ایران و زن باش.
بعید است که شفیعی از دیالک تیک زن و مرد در ادبیات فئودالی کشور ایران بی خبر باشد.
مرد از سجایای اخلاقی فئودالی است.
فخر واژه است.
زن برعکس، ننگ واژه است.
زن به معنی نامرد است.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر