احسان طبری
(۱۲۹۵ ـ ۱۳۶۸)
(۷۳ سال)
فیلسوف، نویسنده، شاعر، نظریهپرداز برجستهٔ مارکسیسم-لنینیسم، ایدئولوگ و عضو کمیتهٔ مرکزی و هیئت سیاسی حزب توده ایران
ویکی پیدیا
درنگی
از
شین میم شین
چه اشباحی است در گردش بر این کهسار آبی رنگ؟
مُقنّع گفت:
«گر اکنون مرا پیکر شود نابود
روان من نمیمیرد، به پیکرها شود پیدا
زدالان ”حلول” آیم به جسم مردم شیدا
برانگیزم یکی آتش به جان خلق آینده»
مُقنّع شد به گور، اما، مُقنّعها شود زنده.
از دید مقتع با مرگ او، روحش نمی میرد.
بلکه در اندام های (؟) دیگری نفوذ می کند و در آنها ادامه حیات می دهد.
افرادی که شیدا (آشفته و دیوانه و عاشق و غیره) هستند.
مقنع
به ترفند حلول
در جان نسل های آتی آتش مبارزه را روشن می دارد.
مقنع اگرچه می میرد، ولی مقنع ها زنده می شوند.
ما این بند از شعر طبری را تجزیه و سپس تحلیل می کنیم:
۱
«گر اکنون مرا پیکر شود نابود
روان من نمیمیرد، به پیکرها شود پیدا
به دوئالیسم ماده و روح (جسم و جان) باور داشته است.
یعنی
از دیالک تیک ماده و روح (وجود و شعور) بی خبر بوده است.
به همین دلیل
مقنع به روح مجزا از ماده، به شعور مجزا ار وجود باور داشته است.
این بدان معنی است
که
جهان بینی مقنع ایدئالیستی و بینش (متد فکری) او متافیزیکی بوده است.
سؤآل این است
که
جهان بینی احسان طبری (تئوریسین حزب توده، فیلسوف و دانشمند فرزانه) چیست
و
متد فکری او از چه قرار است؟
احسان طبری
نه تنها منتقد جهان بینی و متد فکری مقنع نیست،
بلکه مبلغ خنثی و بی طرف آن است.
چرا احدی در حزب توده
لب به انتقاد نگشوده است و لب نمی گشاید؟
حتی بدتر، چرا اگر احیانا لبی با ترس و لرز گشوده شود،
همه بر سرش می ریزند و درجا می دوزند؟
مگر مارکسیسم، تئوری نقل است و نه تئوری نقد؟
مقنع گقت:
«گر اکنون مرا پیکر شود نابود
روان من نمیمیرد، به پیکرها شود پیدا
روان من نمیمیرد، به پیکرها شود پیدا
طرفه این است که روح مقنع پس از مرگش، نه به یک اندام، بلکه به یک میلیون اندام نفوذ می کند و جای یک مقنع را یک میلیون مقنع می گیرد.
پس، پیش به سوی شهادت کلکتیو.
سؤال این است
که
تفاوت تئوریکی حزب توده در رابطه با شهادت با روحانیت چیست؟
۲
زدالان ”حلول” آیم به جسم مردم شیدا
برانگیزم یکی آتش به جان خلق آینده»
برانگیزم یکی آتش به جان خلق آینده»
این ادعای تخیلی مقنع البته در زمان او، بی پایه نبوده است.
محتوای واقعی این اندیشه مقنع،
سرمشق قرار دادن مو به موی شخصیت های مرده توسط افراد بی شعور و بی شخصیت است.
چنین افرادی به عوض نفی دیالک تیکی شخصیت های ماضی
و تبدیل شدن به شخصیت های معاصر،
سنت آنها را به طور مکانیکی و خرکی تداوم می بخشند و نتیجه ای حاصل می آید که احسان طبری گرفته است:
مُقنّع شد به گور، اما، مُقنّعها شود زنده.
مقنع با خرافات مبتنی بر حلول
میلیون ها بار بازتولید می شود:
یک میلیون نسخه صد در صد مساوی با اصل، کپی می شود.
نسل های بعدی
تکرار مکانیکی مکرر مقنع ها می شوند
و
همراه با بازتولید شخصیت های سرمشقی ماضی، خریت ها و خطاهای آنها نیز مو به مو تکرار می شود و جامعه دربهترین حالت درجا می زند و می گندد.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر