درنگی
از
به می پرستی از آن نقش خود زدم بر آب
که تا خراب کنم نقش خود پرستیدن
حافظ
معنی تحت اللفظی:
دلیل اینکه من با می پرستی و از فرط مستی
نقش خود را بر آب زدم،
یعنی به پوچکاری و لاابالیگری پرداختم،
این بود که می خواستم صفت قبیحه خودپرستی را نقش بر آب کنم.
حافظ در این بیت غزل
دوئالیسم می پرستی (مستی) و خودپرستی
را
سر هم بندی می کند و نقش تعیین کننده را از آن می پرستی و مستی قلمداد می کند.
دلیل مخالفت سعدی خودستای سخندان بی همتا و شاگرد خردستیزش حافظ از خود راضی که ملائک اشعارش را ازبر می کنند،
با اگوئیسم (خودپرستی) چیست؟
دلیل طبقاتی مخالفت با خودپرستی (اگوئیسم)،
این است که فردگرایی (ایندیویدوئآلیسم) از سجایای اخلاقی بورژوایی است
و
خودپرستی یکی از فرم های بسط و تعمیم مفهوم فردگرایی است.
سؤال این است که الترناتیو و بدیل سعدی و حافظ و علمای اعلام
یرای خودپرستی
چیست؟
الترناتیو و بدیل سعدی و حافظ و علمای اعلام
برای خودپرستی،
عشق یعنی معشوق پرستی و یا شاهد پرستی و در تحلیل نهایی شاه پرستی و خان پرستی است.
سعدی
مرا توبه فرمائی، ای خود پرست
تو را توبه ز این گفتن اولی تر است
معنی تحت اللفظی:
عاشق صادق به ناصح گفت:
ای خوپرست که به من توبه از عشق به شاهد سمرقندی را توصیه می کنی،
خودت باید از بیان این سخن توبه کنی.
دلیل ایده ئولوژیکی ـ برده داری ـ فئودالی ـ روحانی مخالفت با خودپرستی،
دعوت به خداپرستی است.
در
ایده ئولوژی اشراف برده دار، فئودال و روحانی
خدا (طبقه حاکمه) در کانون هستی قرار می گیرد.
خدا به مثابه عالی ترین مرجع و اوتوریته قلمداد می شود
و
کل بشریت از سلاطین تا دراویش، بندگان خدا.
اما
در ایده ئولوژی بورژوازی انقلابی، ضد برده داری، ضد فئودالی، ضد مذهبی و و ضد روحانی
فرد (من شخصی) در کانون هستی قرار می گیرد.
عرفان ضد فئودالی هم به انکار تافوت بشر با خدا برمی خیزد و از وحدت وجو دم می زند.
به همین دلیل
حافظ
مهمترین مشخصه اهل طریقت و تصوف و عرفان را خودپرستی قلمداد می کند
و
خودپرستی را همراه با الحاد بر زبان می راند.
یعنی
خود پرستی ضد دوئالیستی خداپرستی تلقی می شود.
حافظ
کجاست صوفیِ دَجّالِ فِعلِ مُلحِدشکل
بگو بسوز، که مهدیِّ دین پناه رسید
معنی تحت اللفظی:
صوفی که کسب و کارش عوامفریبی و شکلش ملحد واره است، کجا ست؟
به اش خبر بدهید که مهدی دین پناه از راه رسید تا حسابش را برسد.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر