درنگی
از
شین میم شین
مشکلِ خویش بَرِ پیرِ مُغان بُردم دوش
کاو به تأییدِ نظر حلِّ معمّا میکرد.
مسئله و معما و مشکل خود را از پیر می فروش خرابات (پیر مغان زرتشتی) پرسیدم
که با تأیید نظر پرسنده،
مسئله و معما و مشکلش را حل می کرد.
خرابات و می و مغبچه و مغان و جام می و قدح و ساقی سیمین بر خرابات
گنجینه مفهومی حافظ را تشکیل می دهند.
سؤال این است
که اگر متد فکری پیر مغان، مبتنی بر تأیید نظر طراح و پرسنده مسئله است،
چرا حافظ مسئله اش را نزد او می برد؟
هیچ آدم عاقلی به چنین کاری مبادرت نمی ورزد.
با تأیید نظر که نمی توان به حل مسئله و معما و مشکل همنوع نایل آمد.
البته در این کردوکار (هماندیشی با هر کسی)،
هسته تجربی معقول و مفیدی هست:
طرح سؤال فقط به تفکر مخاطب منجر نمی شود، بلکه ضمنا به خوداندیشی طراح سؤال و هر خواننده و شنونده سؤال منجر می شود.
حسن بی بدیل هماندیشی همینجا ست.
هماندیشی
موتور محرکه خود اندیشی هماندیشان و حتی شنوندگان و خوانندگان هماندیشی ها ست.
فقط
ایرانیان از این حقیقت امر خبر ندارند.
کسب و کار فرنگیان هماندیشی است.
مفهوم پیر مغان در شعر حافظ باید مستقلا مورد بررسی قرار گیرد.
صحت نظر ما در بیت بعدی این غزل از صراحت بیشتری می گذرد:
دیدمش خُرَّم و خندان قدحِ باده به دست
واندر آن آینه صد گونه تماشا میکرد
معنی تحت اللفظی:
پیر مغانی که قرار بود، حلال مشکلات من باشد،
قدح باده در دست داشت و شاد و شنگول بود
و
ضمنا در قدح باده، چنان نظر می انداخت که انگار در آیینه ای نظر می اندازد.
پیر مغان
مجتهد جامع الشرایط خراباتیان (مستان و عیاشان و علافان و لاشخوران) است.
پیر مغان
سر دسته خران خر پرور خرد ستیز است.
بی شعور و بی شخصیت و بی شرم است.
از سر تا پا لومپن و لومپن پرور است.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر