درنگی
از
شین میم شین
سالها دل طلبِ جامِ جم از ما میکرد
وآنچه خود داشت ز بیگانه تمنّا میکرد
گوهری کز صدفِ کون و مکان بیرون است
طلب از گمشدگانِ لبِ دریا میکرد
مشکلِ خویش بَرِ پیرِ مُغان بُردم دوش
کاو به تأییدِ نظر حلِّ معمّا میکرد
دیدمش خُرَّم و خندان قدحِ باده به دست
واندر آن آینه صد گونه تماشا میکرد
گفتم:
«این جامِ جهانبین به تو کِی داد حکیم؟»
گفت:
« آن روز که این گنبدِ مینا میکرد.»
بیدلی در همهاحوال خدا با او بود
او نمیدیدش و از دور خدا را میکرد
اینهمه شعبدهٔ خویش که میکرد اینجا
سامری پیشِ عصا و یدِ بیضا میکرد
گفت:
« آن یار کز او گشت سرِ دار بلند
جُرمش این بود که اسرار هویدا میکرد»
فیضِ روحُالقُدُس ار باز مدد فرماید
دیگران هم بکنند آنچه مسیحا میکرد
گفتم اش:
« سلسلهٔ زلفِ بُتان از پیِ چیست؟»
گفت:
« حافظ گلهای از دلِ شیدا میکرد.»
پایان
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر