پروفسور دکتر الفرد کوزینگ
برگردان
حقیقت در فلسفه ارسطو
۱
· فلسفه ارسطو حاوی خطوط ماتریالیستی نیرومندی است.
۲
· ارسطو حقیقت را در وهله اول، مشخصه چیزهای واقعی نمی داند.
۳
· او حقیقت را در رابطه میان احکام فرمولبندی شده توسط سوبژکت شناخت و اوبژکت شناخته شده می جوید.
۴
· ارسطو حقیقت را به مثابه انطباق شناخت ـ به عبارت دقیقتر ـ انطباق احکام با واقعیت تعریف می کند:
الف
· «خطا یعنی به آنچه که هست، بگوئی نیست و به آنچه که نیست، بگوئی هست.
ب
· حقیقت یعنی به آنچه که هست، بگوئی هست و به آنچه که نیست، بگوئی نیست.
پ
· پس کسی که می گوید چیزی هست و یا نیست، یا حقیقت را نمایندگی می کند و یا خطا را.»
· (ارسطو، «متافیزیک»، پ ۷)
۵
الف
· «چون حقیقی یا حاوی تأیید است که بر مبنای پیوست استوار است و یا حاوی تکذیب است که بر مبنای گسست استوار است.
ب
· اما خطا حاوی چیزی است که با گسست ناسازگار است.
پ
· حقیقی و خطا در خود چیزها نیستند، آنسان که هر خیری حقیقی و هر شری خطا باشد.
۸
· حقیقت در تأمل و تعمق نهفته است.»
· (ارسطو، «متافیزیک»، ای ۴)
۶
· ارسطو ادامه می دهد:
الف
· «کسی که تفکر مبتنی بر حقیقت دارد، پیوسته را پیوسته و گسسته را گسسته تلقی می کند.
ب
· اما کسی که تفکرش مبتنی بر خطا ست، واقعیت امر را وارونه تلقی می کند.
· مثلا خردمند بودن تو به این دلیل نیست که ما بنا بر حقیقت به این نتیجه رسیده ایم که تو خردمندی.
· بلکه خردمندی تو به دلیل خردمند بودن تو ست و لذا ما حقیقت را می گوییم، اگر تو را خردمند بنامیم.»
· (ارسطو، «متافیزیک»، او ۱۰)
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر