۱۳۹۵ اردیبهشت ۱۷, جمعه

سیری در شعری از اخوان ثالث (19)


ویرایش و تحلیل از
ربابه نون

رعیت چو بیخ اند و سلطان درخت
درخت، ای پسر، باشد از بیخ، سخت

مکن تا توانی دل خلق، ریش
وگر می ‌کنی، می ‌کنی بیخ خویش

·        معنی تحت اللفظی:
·        حتی المقدور از مردم آزاری بپرهیز.
·        در غیر این صورت، تیشه بر ریشه خویشتن خویش فرود خواهی آورد.
  
1
مکن تا توانی دل خلق، ریش
وگر می ‌کنی، می ‌کنی بیخ خویش

·        سعدی این هشدار سرشته به اخطار را از زبان نوشیروان به هرمز می گوید.
·        سعدی عملا به در می گوید، به نیت نیوشیدن دیوار.

2

مکن تا توانی دل خلق، ریش
وگر می ‌کنی، می ‌کنی بیخ خویش

·        در این بیت شعر دیالک تیک طبقه حاکمه و هیئت حاکمه شعله ور است:
·        از همین لحن سعدی می توان به فونکسیون طبقاتی او پی برد:
·        سعدی به نمایندگی از طبقه حاکمه (اشرافیت بنده دار و فئودال و روحانی) با رئیس هیئت حاکمه گلاویز می شود.
·        به خطای کوچکی، خطر آن در بین است که سر سعدی بر باد رود.
·        برخورد سعدی با رؤسای هیئت حاکمه، یعنی با سلاطین و خوانین، از شخصیت او و احساس مسئولیت عمیق او پرده برمی دارد.

2
·        خیلی از مشاوران سلاطین و خوانین ـ به مثابه نمایندگان ایده ئولوژیکی طبقه حاکمه، به مثابه «روشنفکران ارگانیک طبقه» (گرامشی) ـ  به دلیل همین شخصیت و شهامت اعدام شده اند.

·        مراجعه کنید به «سیری در حماسه داد» بخش مربوط به وزیران (دستوران)  در تارنمای دایرة المعارف روشنگری  

3
·        دیالک تیک طبقه حاکمه و هیئت حاکمه و نقش «روشنفکران ارگانیک طبقه» از مهمترین  مفاهیم و دیالک تیک های ماتریالیسم تاریخی در همه فرماسیون های اجتماعی ـ اقتصادی است.
·        یکی از دلایل فساد و فروپاشی اردوگاه سوسیالیسم واقعا موجود را می توان با استفاده از این مفهوم و دیالک تیک توضیح داد:
·        تضعیف توان «روشنفکران ارگانیک طبقه حاکمه (توده های مولد و زحمتکش)» و وارونه سازی دیالک تیک طبقه حاکمه و هیئت حاکمه به احتمال قوی یکی از صدمات مخرب استالینیسم بوده است.   
·        بدین طریق، طبقه حاکمه (توده های مولد و زحمتکش) در جامعه شوروی عملا ناک اوت شده و زمینه برای یکه تازی هیئت حاکمه هموار گشته است.
·        آن سان که به هنگام بحران، طبقه حاکمه قادر و مایل به ورود به میدان رویاروئی طبقاتی نشده و فاتحه بلندی بر سوسیالیسم واقعا موجود خوانده شده است.   

4

·        در کشورهای امپریالیستی نیز می توان همین تضاد درونطبقاتی را، همین دیالک تیک طبقه حاکمه امپریالیستی و هیئت حاکمه امپریالیستی را و عرض اندام «روشنفکریت ارگانیک طبقه حاکمه» را همه روزه در رسانه ها شاهد بود.

·        این تضاد درونطبقاتی اما دیالک تیکی از جنگ و نیرنگ است:
·        این بدان معنی است که روشنفکریت ارگانیک طبقه حاکمه امپریالیستی هم با انتقاد از هیئت حاکمه دست به عوامفریبی می زند و هم هشدار می دهد.
·        به همین دلیل ـ در تحلیل نهائی ـ حاکمیت طبقه حاکمه را تحکیم می کند.

5

·        برخورد سعدی با هیئت حاکمه نیز دیالک تیکی از جنگ و نیرنگ است:
·        سعدی هم از هیئت حاکمه انتقاد می کند تا خریت و جنایت و ستم بر خلق از حد نگذرد، هم چپ نمائی می کند تا کسب محبوبیت کند و توده را خام و خر و رام و آرام سازد و هم  حاکمیت طبقه حاکمه را حفظ و تحکیم کند.
·        تناقضات منطقی در آثار و افکار سعدی به دلیل همین فونکسیون ایده ئولوژیکی بغرنج سعدی اند.

·        سعدی به مثابه حلقه واسط چند جانبه عمل می کند:   

الف
·        سعدی به مثابه نماینده طبقه حاکمه (اشرافیت بنده دار و فئودال و روحانی)، از سوئی حلقه واسط و میانجی میان دولت و طبقه حاکمه، میان سلطنت و اشرافیت است.  

ب
·        سعدی اما ببرکت «انتقاد» از هیئت حاکمه، به برکت چپنمائی و تظاهر به توده گرائی، حلقه واسط میان توده و طبقه حاکمه از سوئی و حلقه واسط میان توده و هیئت حاکمه از سوی دیگر است.
·        به برکت این توهم است که سعدی، ایده ئولوژی طبقه حاکمه را بسان شرنگ طبقاتی به حلق خلق می ریزد.

ت
·        سعدی ضمنا مأمور طبقه حاکمه و هیئت حاکمه برای شناسائی عمیق اپوزیسیون ضد فئودالی است.
·        تماس های سعدی با اصحاب تصوف و عرفان (مولانا و غیره) محتوائی از این دست دارد.

·        تفاوت میان سعدی و حافظ در این زمینه  از زمین تا آسمان است.

پ

·        حافظ  خصم آشکار و عیان اپوزیسیون ضد فئودالی است:
·        تار  و پود دیوان حافظ به تخریب اعتبار اپوزیسیون ضد فئودالی (اصحاب تصوف و عرفان) اختصاص یافته است.

·        مبانی اصلی برنامه عمل استراتژیکی حافظ در این زمینه را اما نه خود او، بلکه سعدی تدوین و تنظیم کرده است.
·        حافظ جیزی ندارد که از سعدی نگرفته باشد.
·        حافظ همه عناصر ایده ئولوژیکی منفی سعدی را از آن خود کرده است.
·        بدون اینکه نامی از منبع (سعدی) ببرد.


بیا که رأیت منصور پادشاه رسید
نوید فتح و بشارت به مهر و ماه رسید

جمال بخت ز روی ظفر، نقاب انداخت
کمال عدل به فریاد دادخواه رسید

سپهر، دور خوش اکنون کند که ماه آمد
جهان، به کام دل اکنون رسد که شاه رسید

ز قاطعان طریق این زمان شوند ایمن
قوافل دل و دانش که مرد راه رسید

عزیز مصر
ـ  به رغم برادران غیور ـ
ز قعر چاه برآمد به اوج ماه رسید

کجا ست صوفی دجال فعل ملحد شکل
بگو:
«بسوز که مهدی دین پناه رسید.»

صبا بگو که چه‌ ها بر سرم در این غم عشق
ز آتش دل سوزان و دود آه رسید

ز شوق روی تو شاها بدین اسیر فراق
همان رسید کز آتش به برگ کاه رسید

مرو به خواب، که حافظ
ـ به بارگاه قبول ـ
ز ورد نیم شب و درس صبحگاه رسید

پایان
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری

6
کجا ست صوفی دجال فعل ملحد شکل
بگو:
«بسوز که مهدی دین پناه رسید.»

 دجال
مسیح دروغین
آنتی کریست 
(ضد مسیح)  
  شخصیت شیطانی که پیش از روز رستاخیز  ظهور می کند و
وانمود می ‌کند که مسیحا (منجی موعود) است.
   
·        معنی تحت اللفظی:
·        صوفی دجالفعل و ملحدشکل کجا ست؟
·        به او بکویید که بسوزد.
·        چون مهدی موعود دین پناه آمد.

·        این شعر حافظ احتمالا به مناسبت برگشت شاه فراری سروده شده و خوانده شده است.

·        حافظ در این شعر از زجری که از دست اپوزیسیون ضد فئودالی (عرفانی) در غیاب شاه دیده، گزارش می دهد.
·        صوفی در این شعر به مثابه منجی موعود قلابی (دجال) افشا می شود و شاه به عنوان منجی موعود اصیل (دین پناه)  قلمداد می شود.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر