۱۳۹۵ اردیبهشت ۲۹, چهارشنبه

سیری در شعری از دکتر اسعد رشیدی (4)


ویرایش و تحلیل از
یدالله سلطان پور

پیشکش به 
مریم
که مسبب اصلی این تأمل و تحلیل است.

اسعد رشیدی
بردگان ابدی
(زمستان ٢٠١٦)

1
پا در رکاب دوچرخە‌ ی تنهائی ام
از کنار باغی فروشده در مە می ‌گُذرم

·        در این جمله اسعد رشیدی، محیط پیرامون شاعر در آئینه دلش،    انعکاس می یابد:
·        باغی که او از کنارش می گذرد،  «در مه فرو شده است.»
    
2
خِش خِش برگ ها و
آوای به خاک افتادنشان را شنیدە ‌ام
چهره‌ ی گُلگون شان را می ‌بینم
چون شعلە ‌های لرزان شمعی
کە برابر شمایل قدیسان
فرومی ‌کاهند.

·        اکنون عناصر طبیعی دیگر، یکی پس از دیگری به خواننده و شنونده شعر، معرفی می شوند:

الف
خش خش برگ ها 
   
·        خش خش برگ ها

ب
آوای به خاک افتادن برگ ها

·        «به خاک افتادن» برگ ها در اثر برخورد دانه های باران به آنان و یا در اثر وزش باد، می تواند رئالیستی باشد، ولی «آوای» به خاک خیس افتادن برگ ها و شنیدن این آوا توسط شاعر دوچرخه سوار، ایرئالیستی است.
·        احتمالا به همین دلیل است که شاعر، فعل ماضی نقلی به خدمت گرفته است و نه فعل مضارع:
·        یعنی در غیاب باران چنین دیده و شنیده است.

·        انتخاب فعل ماضی نقلی اما به احتمال قوی تر، به دلیل دیگری است.

·        به چه دلیل دیگر می تواند باشد؟   

ت

خِش خِش برگ ها و
آوای به خاک افتادنشان را شنیدە ‌ام

·        دلیل اصلی این فرم فعل، در واژه «به خاک افتادن» است.
·        این واژه قبل از اینکه با مفهوم فیزیکی ـ مکانیکی (افتادن برگ از درخت)  پر شود، با مفهوم ناتورالیستی ـ حماسی ـ تراژیکی ـ مذهبی ـ فئودالی (به خاک افتادن سرو ـ سردار) پر شده است.

هر کجا سروی «به خاک افتاد»، با خود گفته ام:
«نوبت هیزم شدن
ـ کم کم ـ
به من هم می رسد.»

3
·        در این شعر اسعد رشیدی، تشابهات استنباطی چشمگیری با شعر زیر از مهدی مظاهری به چشم می خورد.

·        این تشابهات استنباطی (انعکاسی) از عینیت انعکاس و حتمیت شناخت پرده برمی دارد:
·        پدیده مادی واحدی، مثلا افتادن برگ از درخت، در آئینه شفاف دل شعرای مختلف به یکسان منعکس می شود.

·        در زمان شاه، در دانشگاه تهران برای تأمل دقیقتر روی این مسئله فرمالیستی، رشته ای به نام «ادبیات تطبیقی» وجود داشته است:
·        هم حافظ هلال ماه را به داس تشبیه می کند و هم شاعری از چین و ماچین. 
·        فرم چیزها، پدیده ها، سیستم ها و روندهای هستی، عمده می شود تا محتوای آنها فراموش شود.
     
4
نوبت
مهدی مظاهری

پر زدن از دام ابریشم، به من هم می رسد
شادمانی های بعد از غم، به من هم می رسد

برگ ها از شاخه می افتند و تنها می شوند
از جدایی
 ـ گرچه می ترسم ـ
به من هم می رسد

هر کجا هستم، من از یاد تو غافل نیستم
در خیابان، شاخه ی مریم، به من هم می رسد

گندم گیسوی تو از باغ مینو بهتر است
از گناه حضرت آدم، به من هم می رسد

گر چه از من، هیچکس غیر از وفاداری ندید
بی وفایی های این عالم، به من هم می رسد

هر کجا سروی «به خاک افتاد»، با خود گفته ام:
«نوبت هیزم شدن
ـ کم کم ـ
به من هم می رسد.»

پایان
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری

5

خِش خِش برگ ها و
آوای به خاک افتادن شان را شنیدە ‌ام

·        در این بند شعر اسعد رشیدی، جای سرو را برگ می گیرد، سروی که در گنجینه مفهومی ـ هنری ـ استه تیکی ایران به معنی سردار شجاع، سلحشور، همیشه جوان و جاوید به کار می رود.

·        هوشنگ ابتهاج (سایه) ـ شاعر بزرگ توده و حزب توده ـ به همین دلیل از «خون سرو» سخن می گوید:

یادگار خون سرو

دلا دیدی که خورشید از شب سرد
 
چو آتش،
سر ز خکستر بر آورد
 
زمین و آسمان گلرنگ و گلگون
 
جهان، دشت شقایق گشت از این خون؟

نگر تا این شب خونین سحر کرد
 
چه خنجر ها که از دل ها گذر کرد
 
ز هر خون دلی
 سروی
 قد افراشت
 
ز هر سروی
 تذروی
نغمه برداشت

صدای خون در آواز تذرو است
 
دلا این
یادگار خون سرو
است.

ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری

6
·        سرو در ادبیات تشیع «سرخ ـ سیاه»به معنی مجاهد و فدائی و حزب اللهی شهید و شاهد به کار رفته و می رود.

·        در نوحه های ماه محرم، حضرت عباس (ابوالفضل) و علی اکبر جوان، چه بسا به عنوان سرو به خاک می افتند.
·        این تصور و تصویر انعکاس براندازی سرو و سپیدار و صنوبر به ضرب تیشه و تبر است.

7
خِش خِش برگ ها و
آوای به خاک افتادنشان را شنیدە ‌ام

·        شاعر، شعرش را آگاهانه نمی سراید، نمی تواند هم بسراید.
·        شعر (و نه یاوه)  همیشه در دیالک تیکی از خودپوئی و آگاهی سروده می شود.

·        ارزش ایده ئولوژیکی ـ معرفتی (شناخت) آثار هنری عمدتا در همین خودپوئی تشکیل آنها ست:
·        هنرمند ـ بی آنکه خود متوجه باشد ـ روندهای روحی و روانی خود را در قالب اثر هنری اش می ریزد.

·        ضرورت تحلیل رئالیستی ـ راسیونالیستی آثار هنری به همین دلیل است.

·        سؤال این است که چرا شاعر از «به خاک افتادن برگ ها»ی رنگ رو باخته و زرد سخن می راند و نه از «به خاک افتادن سرو ها»ی دلاور و سربلند؟         

8
·        ما از اشعار اسعد رشیدی که قبل از شکست انقلاب سوسیالیستی اکتبر سروده شده اند، خبر نداریم.

·        اشعار و آثار اسعد رشیدی در دوره پس از شکست انقلاب اکتبر، آئینه شکست نهائی توده ها و پیروزی نهائی طبقه حاکمه امپریالیستی اند.
·        در شعر اسعد رشیدی، اثری از سرو به معنی مثبت و امید بخش و انقلابی کلمه نیست.
·        در آئینه ایده ئولوژیکی اسعد رشیدی سرو ها به خاک افتاده اند و مقطوع النسل گشته اند.
·        یاس و نومیدی یکه تاز میدان است.

·        در شعر و نثر اسعد رشیدی سخن از مارش پیروزمند تبرها ست که پس از قلع و قمع خونین درختان، از بیشه و جنگل به خانه برمی گردند.

9
چهره‌ ی گُلگون شان را می ‌بینم:
چون شعلە ‌های لرزان شمعی
کە برابر شمایل قدیسان
فرومی ‌کاهند.

·        اکنون وضع و حال برگ ها تشریح می شود:
·        شاعر چهره گلگون برگ ها را به شعله های فروکاهنده و لرزان شمع در برابر شمایل قدیسان کلیسا تشبیه می کند.
·        این تشبیه ـ فی نفسه ـ خیلی زیبا ست.

·        لرزش برگ های به خاک افتنده به لرزش شعله های فروکاهنده ی شمع های کلیسا تشبیه می شود.

·        این تشبیه شاعر ـ علیرغم زیبائی صوری اش ـ احتمالا رئالیستی نیست:
·        چهره برگ های به خاک افتنده در اثر باد و بارانو زیر بارش باران، شاید بندرت گلگون و زرد و درخشان باشد.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر