۱۳۹۵ خرداد ۸, شنبه

سیری در شعری از مهدی اخوان ثالث (33)


از این اوستا
(1344)

ویرایش و تحلیل از
ربابه نون

کتیبه
(1340)

و رفتیم و خزان (در حال خزیدن)  رفتیم تا جایی که تخته سنگ، آنجا بود
یکی از ما که زنجیرش رهاتر بود، بالا رفت، آنگه خواند:
«کسی راز مرا داند
که از این رو به آن روی ام (مرا به آن رو)  بگرداند»

·        معنی تحت اللفظی:
·        ما سینه خیز رفتیم و خود را به تخته سنگ رساندیم.
·        یکی از همزنجیریان که زنجیرش سبک تر بود، از تخته سنگ بالا رفت و کتیبه را خواند:
·        «کسی که مرا از این رو به آن رو بگرداند، به راز من پی خواهد برد.»

·        اکنون هم حدس ما راجع به مفهوم «زنجیر» تأیید می شود و هم از بغرنجی تئوری زنجیر، پرده برمی افتد:

1
یکی از ما که زنجیرش رهاتر بود، بالا رفت، آنگه خواند:
«کسی راز مرا داند
که از این رو به آن روی ام (مرا به آن رو)  بگرداند»

·        از طبقات اجتماعی تحت ستم و استثمار، کسی می تواند به محتوای کتیبه پی ببرد که زنجیرش سبک تر از بقیه باشد.

·        سؤال اول این است که این به چه معنی است؟

2
·        این بدان معنی است که توده های تحت ستم و استثمار طیفی را تشکیل می دهند.
·        یعنی همرنگ و همگون نیستند.
·        به قول اخوان حکیم، وزن زنجیری که بر پاهای خویش  دارند، متفاوت است.
·        کسی که سنگین ترین زنجیر را بر پا داشت، شیپور نفرین و بعد «حرکت به پیش» را به غرش در آورده بود.
·        اکنون کسی که سبک ترین زنجیر را بر پای دارد، از تخته سنگ بالا می خزد و می تواند بالا خزد و کتیبه را برای بقیه بخواند.

·        این به چه معنی است؟   

3
یکی از ما که زنجیرش رهاتر بود، بالا رفت، آنگه خواند:
«کسی راز مرا داند
که از این رو به آن روی ام (مرا به آن رو)  بگرداند»

·        این بدان معنی است که میان اعضای طبقات اجتماعی تحت استثمار و بیداد، تقسیم کار رایج است.
·        هر کس بنا بر وزن زنجیرش، صاحب جایگاه معینی در اردوی توده است.
·        یکی فونکسیون به غرش در آوردن شیپور نفرین و «حرکت به پیش» را به عهده دارد و دیگری فونکسیون بالا خزیدن از تخته سنگ را و خواندن کتیبه را.

·        این به چه معنی است؟     

4
یکی از ما که زنجیرش رهاتر بود، بالا رفت، آنگه خواند:
«کسی راز مرا داند
که از این رو به آن روی ام (مرا به آن رو)  بگرداند»

·        این بدان معنی است که  اردوی توده ساختار دیالک تیکی دارد.
·        مثل هر چیز دیگر در هستی.

·        ساختار اردوی توده، دیالک تیکی از روشنفکر و توده است.

·        روشنفکر ارگانیک توده یکی از زنجیریان است.
·        ولی زنجیرش سبک تر از بقیه است.

·        خواست توده و اراده توده هم همین بوده است.
·        زنجیر روشنفکر توده باید سبک تر از بقیه باشد و به انجام فونکسیون هائی قادر باشد که بقیه از انجام شان عاجزند.

·        این به چه معنی است؟      

5
·        این به معنی تقسیم کار دیگری در اردوی پرشمار توده است:
·        تقسیم کار عمدتا مادی و عمدتا فکری.
·        فرمی از بسط و تعمیم دیالک تیک ماده و روح.

·        روشنفکران توده، به کار عمدتا فکری (فلسفی، علمی، هنری، مذهبی و غیره) مشغول اند.
·        توده اما به کار عمدتا مادی مشغول است.

·        این ضمنا بدان معنی است که توده، پروردگار روشنفکر ارگانیک خویش است.
·        روشنفکر ارگانیک توده، بانگ بی بند توده است.
·        منادی آمال و افکار توده است. 
·        سگ سرسپرده لایزال توده است.

·        روشنفکر توده شاعر و عالم و حکیم و نقاش و تندیس ساز و خواننده و نوازنده و معلم و پزشک و وکیل و وزیر و دبیر روشن ضمیر توده است.
·        روشنفکر توده، سگ اندیشنده و سخنگوی توده است.

6
یکی از ما که زنجیرش رهاتر بود، بالا رفت، آنگه خواند:
«کسی راز مرا داند
که از این رو به آن روی ام (مرا به آن رو)  بگرداند»

·        محتوای راز از این قرار است:
·        پیش شرط رهائی از شر مناسبات اجتماعی مبتنی بر شر، زیر و زبر سازی آن مناسبات شر آمیز است.

·        این به چه معنی است؟

7

یکی از ما که زنجیرش رهاتر بود، بالا رفت، آنگه خواند:
«کسی راز مرا داند
که از این رو به آن روی ام (مرا به آن رو)  بگرداند»

·        این رهنمود عمل است:
·        زیر و رو سازی هر چیز به معنی وارونه سازی آن چیز است.

·        راز منقش بر تخته سنگ هم همین است:
·        وارونه سازی جامعه وارونه، به نیت نفی وارونگی.
·        این به معنی انقلاب اجتماعی است.
·        این به معنی تحول بنیادی جامعه است.
·        این به معنی تغییر فرم مالکیت بر وسایل اساسی تولید است.
·        این به معنی تحول مناسبات تولیدی است.
·        این به معنی تغییر زیربنای اقتصادی جامعه است. 

8

و ما با لذتی این راز غبارآلود را
[ مثل دعایی ـ زیر لب ـ تکرار می کردیم

و شب شط جلیلی بود، پر مهتاب .

·        معنی تحت اللفظی:
·        ما پس از شنیدن راز منقش بر تخته سنگ (کتیبه) آن را بسان دعایی زیر لب تکرار می کردیم و شب شط شوکت مندی از مهتاب بود.

·        این بند شعر لبریز از اوپتیمیسم و امید و شکوه و زیبائی است:
·        شب به شط شوکت مندی تشبیه می شود که آب از مهتاب   دارد.

·        بهتر از این نمی توان تأثیر امید انگیز زندگی بخش ناشی از نفوذ تئوری در جان توده  را تصور و تصویر کرد:
·        تئوری به محض نفوذ در جان توده به قوه مادی بدل می شود. (مارکس و انگلس)  

·        تئوری در ضمیر توده، شط شوکت مندی از خوش بینی فلسفی و امید جاری می سازد.

·        بدون تئوری انقلابی، انقلاب اجتماعی محال است.
·        آموزش تئوری انقلابی و بردن شکیب مند آن به میان توده، شرط لازم برای جلب توده و جنبش انقلابی ـ توده ای است.
  
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر