ویرایش
و تحلیل از
ربابه
نون
پیشکش به
رضا خسروی
آخر عشق، «یکی ماند و یکی
رفت»، شده
باش و این بار، تو نگذار به اینجا برسد
باش و این بار، تو نگذار به اینجا برسد
·
منظور شاعر از «عشق» و رابطه
عاشقانه ی نافرجام، به احتمال قوی چیز دیگری است.
·
شاعر اما پست مدرن و فلسفه فقیر
است و فاقد گنجینه مفهومی لازم برای تبیین دقیق نظر خویش است.
·
سؤال این است که عشق در قاموس شاعر
چیست؟
1
آخر عشق، «یکی ماند و یکی
رفت»، شده
باش و این بار، تو نگذار به اینجا برسد
باش و این بار، تو نگذار به اینجا برسد
·
برای پاسخ به این پرسش باید پرسید:
·
خانواده چیست؟
·
چون عشق ترفندی طبیعی ـ اجتماعی
برای تشکیل خانواده، تکثیر نوع و توسعه جامعه است.
2
آخر عشق، «یکی ماند و یکی
رفت»، شده
باش و این بار، تو نگذار به اینجا برسد
باش و این بار، تو نگذار به اینجا برسد
·
خانواده، نخستین فرم جامعه بشری
است.
·
به همان سان که انسان نتیجه توسعه
میمون است.
·
به همان سان نیز جامعه، نتیجه
توسعه خانواده است.
·
به همین دلیل خانواده سلول اساسی
جامعه بشری بطور کلی محسوب می شود.
3
·
توسعه هرچیز اما نه خطی، بلکه
مارپیچی است.
·
توسعه هر چیز، صعود مطلق نیست.
·
توسعه هر چیز روندی دیالک تیکی
است:
·
توسعه توأم با پیشرفت و پسرفت است.
·
توأم با افت و خیز و فراز و فرود
است.
·
مراجعه کنید به توسعه در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
·
صحت تئوری مارکسیستی ـ لنینیستی
توسعه را در سیر و سرگذشت خانوداه می توان به وضوح دید:
الف
·
خانواده از سوئی رو به قهقرا می
رود.
·
اگر کمیت و کیفیت خانواده را در
طول تاریخ و یا حتی در چند دهه قبل در نظر گیریم، می بینیم که خانوده های 60 تا 70
نفری جای خود را ـ در بهترین حالت ـ به
خانواده های 6 تا 7 نفری داده اند.
ب
·
خانواده اما در هیئت جامعه با گذشت
زمان توسعه و تکامل کمی و کیفی چشمگیر یافته است.
·
جای خانواده های 60 تا 70 نفری سابق
را جوامع 60 تا 70 میلیون نفری گرفته اند.
4
آخر عشق، «یکی ماند و یکی
رفت»، شده
باش و این بار، تو نگذار به اینجا برسد
باش و این بار، تو نگذار به اینجا برسد
·
همین نکته در این بیت شعر، حاکی از
همین دیالک تیک توسعه خانواده است:
·
جامعه ایران ـ تحت شرایط دشوار و
نکبت بار ـ رشد می کند، و سلول اساسی آن، یعنی خانواده، دچار بحران می گردد و رفته
رفته تحلیل می رود.
·
این روند و روال فقط شامل حال ایران
نمی شود:
·
قضیه در همه جای جهان از همین قرار
است.
·
در پرتو این توسعه دیالک تیکی
خانواده، بهتر می توان هم به درک این بیت شعر، هم به درک بحران روابط زناشوئی و هم
به درک فجایع جهانی مثلا فاجعه ی خاوران های خاورمیانه نایل آمد.
·
ما باید بعدا به این نکات برگردیم.
5
آخر عشق، «یکی ماند و یکی
رفت»، شده
باش و این بار، تو نگذار به اینجا برسد
باش و این بار، تو نگذار به اینجا برسد
·
همانطور که ذکرش گذشت، «عشق»
ترفندی طبیعی ـ اجتماعی برای تشکیل «خانواده»، تکثیر نوع و توسعه جامعه است.
·
این سخن به چه معنی است؟
6
·
این اولا بدان معنی است که «عشق» یکی
از ترفندهای تعیین کننده ی طبیعت اول است.
·
یعنی ربط تعیین کننده ای به جامعه ندارد.
الف
·
خودپوئی (خود به خودی بودن، نا آگاهانه
بودن) «عشق» به همین دلیل است.
·
طبیعت برای حفظ انواع نباتی،
حیوانی (و در تحلیل نهائی، انسانی)، کشش و
جاذبه ی جنون آمیزی را در ژنه تیک آنها پیش برنامه ریزی کرده است.
ب
·
به همین دلیل، همه موجودات زنده،
فکر و ذکری جز «عشق» ندارند.
·
اگر نباتات و جانوران از حشره تا
حیوان، شاعر بودند، همان جفنگ خواجه شیراز را می سرودند:
هرگز نمیرد آن، که دلش زنده شده به «عشق»
ثبت است بر جریده عالم دوام ما
ت
·
ما خبر نداریم، ولی شباهنگام در
ظلمات کویر، حشره ای از زیر شن ها بدر می زند و طبل «عشق» می کوبد.
·
طبلی که بانگش بنا بر تحقیقات بیولوژی
از دهها کیلومتر دورتر شنیده می شود و «معشوق» را بی قرار می سازد و به سوی آن سوق
می دهد.
پ
نشود فاش کسی، آنچه میان من و تو ست،
تا اشارات نظر نامه رسان من و تو ست.
سایه
·
این هم طبل آدم است که ضمنا حیوان
است.
·
طبل «عشق» است.
·
طبل «عشق» برای تکثیر نوع است.
·
اینجا نیز طبیعت است که شاعر را به
ترفند «اشارات نظر» مجهز ساخته است.
·
برای آشنائی با مفهوم «عشق»، تحلیل
دیالک تیکی این شعر هوشنگ ابتهاج (سایه) ضرورت
دارد:
نشود
فاش کسی آنچه میان من و تو ست
تا اشارات نظر، نامه رسان من و تو ست
تا اشارات نظر، نامه رسان من و تو ست
گوش
کن با لب خاموش سخن می گویم
پاسخم گو به نگاهی که زبان من و تو ست
پاسخم گو به نگاهی که زبان من و تو ست
روزگاری
شد و کس، مرد ره عشق، ندید
حالیا چشم جهانی، نگران من و تو ست
حالیا چشم جهانی، نگران من و تو ست
گر
چه در خلوت راز دل ما کس نرسید
همه جا زمزمه ی عشق نهان من و تو ست
گو:
همه جا زمزمه ی عشق نهان من و تو ست
گو:
«بهار
دل و جان باش و خزان باش، ار نه
ای بسا باغ و بهاران که خزان من و تو ست.»
این همه قصه ی فردوس و تمنای بهشت
گفت و گویی و خیالی ز جهان من و تو ست
«نقش ما»
ای بسا باغ و بهاران که خزان من و تو ست.»
این همه قصه ی فردوس و تمنای بهشت
گفت و گویی و خیالی ز جهان من و تو ست
«نقش ما»
گو:
«ننگارند
به دیباچه ی عقل»
هر کجا نامه ی عشق است، نشان من و تو ست
سایه ز آتشکده ی ما ست فروغ مه و مهر
وه از این آتش روشن که به جان من و تو ست
هر کجا نامه ی عشق است، نشان من و تو ست
سایه ز آتشکده ی ما ست فروغ مه و مهر
وه از این آتش روشن که به جان من و تو ست
پایان
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر