۱۳۹۵ اردیبهشت ۳۱, جمعه

شعری از مهدی اخوان ثالث (1)


از این اوستا
(1344)

منزلی در دوردست

·        منزلی در دور دستی هست ـ بی شک ـ هر مسافر را
·        اینچنین دانسته بودم، و این چنین دانم.

·        لیک
·        ای ندانم چون و چند، ای دور
·        تو ـ بسا ـ کاراسته باشی به آیینی که دلخواه است.

·        دانم این، که بایدم سوی تو آمد، لیک
·        کاش این را نیز می دانستم، ای نشناخته منزل
·        که از این بیغوله تا آنجا کدامین، راه
·        یا کدام است آن، که بیراه است.

·        ای برایم، نه برایم ساخته منزل
·        نیز می دانستم این را، کاش
·        که به سوی تو، چه ها می بایدم، آورد
 
·        دانم، ای دور عزیز، این نیک می دانی
·        من پیاده ی ناتوان، تو دور و ـ دیگر ـ  وقت، بیگاه است.

·        کاش می دانستم این را نیز
·        که برای من، تو در آنجا چه ها داری.

·        گاه، کز شور و طرب، خاطر شود، سرشار
·        می توانم دید
·        از حریفان،  نازنینی که تواند جام زد بر جام
·        تا از آن شادی،  به او سهمی توان بخشید؟

·         شب که می آید، چراغی هست؟

·        من نمی گویم، بهاران، شاخه ای گل در یکی گلدان
·        یا چو ابر اندهان بارید، دل شد تیره و لبریز
·        ز آشنایی غمگسار، آنجا سراغی هست؟

پایان
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر