۱۳۹۵ خرداد ۳, دوشنبه

سیری در شعری از آذر و رضوان (24)


ویرایش و تحلیل از
ربابه نون

محمد زهری
به چشمم چیستی؟
انبوه رازی
دو دست درد سوز دلنوازی
به گوش بیدلان، نجوای سازی

·        همانطور که ذکرش گذشت، محمد زهری در این بند شعر، دیالک تیک درد و دل را به شکل دیالک تیک دردسوزی و دلنوازی بسط و تعمیم می دهد.
·        او احتمالا این دیالک تیک را از مفهوم دیر آشنای «درد دل» و یا «درد دل کردن» با همنوع استخراج کرده است.
·        درد دل کردن با همنوع به معنی به اشتراک گذاشتن درد درون با او ست.
·        به معنی تقسیم درد با همنوع است.

·        نتیجه این درد دل، تخلیه پسیکولوژیکی و نیل به آرامش روحی و روانی است.
·        امروزه، این تخلیه پسیکولوژیکی را در مطب روانپزشکان انجام می دهند.

·        روانپزشک اما نمی توان جای معشوق را بگیرد.
·        به همین دلیل، تخلیه روانی، مکانیکی و سطحی می ماند.
·        در نتیجه، روانپریش از شر دلارهای خود خلاص می شود و روانپزشک ثروتمندتر می گردد.
  
1
دو دست درد سوز دلنوازی

·        عاشق نیازمند، بدین طریق درد دل خود را با معشوق در میان می گذارد و او با به خدمت گرفتن دو دست خویش، عاشق دلپریش پریشان را نوازش می کند و از فشار روانی آزاد می سازد.
·        معشوق بدین طریق، دل عاشق را از درد تخلیه می کند و به روح و روان او آرامش می بخشد.

2
دو دست درد سوز دلنوازی

·        انعکاس آسمانی ـ انتزاعی همین دیالک تیک دردسوزی و دلنوازی، دیالک تیک راز و نیاز است:
·        در دیالک تیک راز و نیاز، جای معشوق زمینی را خدای آسمانی و یا واسطه های الهی (انبیاء و ائمه و اولیاء و قدیسین) می گیرند.
·        اعضای جامعه در روند راز و نیاز با قوای آسمانی ـ انتزاعی    نیز تخلیه پسیکولوژیکی می شوند و به آرامش روحی و روانی می رسند.

3
دو دست درد سوز دلنوازی

·        این تخلیه پسیکولوژیکی بویژه برای واحد های سرکوب دولتی، خصوصی و مافیائی (مامورین چماق به دست، سرکوبگران تظاهرات خیابانی، تجمعات صنفی و سندیکائی و دانشجوئی، شکنجه گران، آدمکشان، جوخه های تیرباران، مامورین اعدام، سربازان، درجه داران، افسران ارتش و غیره) مفید می افتد.

·        به همین دلیل کلیشان در ارتش های امپریالیستی استخدام می شوند و همان فونکسیون روانپزشکان را به عهده می گیرند.
·        تسلیحات تداوی (دوا و درمان کردن)  اینها، تئولوژیکی اند:
·        «عبادت کن، پسرم.»
·        «دعا و ندبه و زاری کن، دخترم.»

·        اینجا نیز همان دیالک تیک راز و نیاز (به اشتراک گذاشتن راز و طلب رفع نیاز) در بین است:
·        شکنجه گری که عذاب وجدان دارد، با خدا ویا با واسطه های الهی، درد دل خود را تقسیم می کند و از خدا حمایت روحی و روانی می  طلبد.
     
4

به گوش بیدلان، نجوای سازی

·        معشوق برای دلباختگان، فونکسیون نجوای ساز را بازی می کند.
·        اینجا هم از فونکسیون تداوی پسیکولوژیکی معشوق سخن می رود:
·        با استفاده از موسیفی نیز می توان به تداوی روانی روانپریشان پرداخت.

·        به روایتی، شیخ بهائی از این ترفند برای معالجه بیماران روانی استفاده می کرد.

·        طنز قضیه اینجا ست که موسیقی در دین مبین اسلام، حرام است.
·        آلات موسیقی در ترمینولوژی اسلامی، آلات لهو و لعب محسوب می شوند و نه آلات تداوی روانی.

·        شاید یکی دیگر از دلایل روانپریشی تمامکشوری همین برخورد دین مبین اسلام به موسیقی باشد.

5
 
به گوش بیدلان، نجوای سازی

·        معشوق ـ در هر صورت ـ اینجا نیز فونکسیون مسکن دارد.
·        عاشق روانپریش را تسکین و آرامش می بخشد.
   
6
به چشمم چیستی؟
آغوش سیمی
طواف روزگاران قدیمی
به شبگیر از ره صحرا رسیده
تن از بوی گل آلوده نسیمی

·        فونکسیون های دیگر معشوق در این بند شعر تبیین می یابند:

الف
آغوش سیمی

·        معشوق به مثابه آغوش زیبای بازی برای عرق ریختن و گریستن و از فشار و عذاب روحی و روانی ـ برای مدت کوتاهی ـ نجات یافتن.
·        انعکاس آسمانی ـ انتزاعی این آغوش سیمین، گفتگوی دور از اغیار با کشیش در کلیسا ست.

·        دلیل توسعه شگفت انگیز کلیسای کاتولیک در ایتالیا شاید هم همین باشد:
·        در کشور مافیا زده، بیشتر از هر جای دیگر به «آغوش سیمی» ـ مذهبی جهت تخلیه روانی نیاز هست.

·        این روند و روال را هم در فیلم های ایتالیا و هم در رمان های نویسندگان این کشور، مثلا در «نان و شراب» ایگناتسیو سیلونه  می توان مطالعه کرد.

ب
طواف روزگاران قدیمی

·        عاشق در آغوش معشوق خاطرات ایام خوش بر باد رفته و از یاد رفته را مرور می کند.

·        این کرد و کار نیز فرمی از تداوی روحی و روانی است:
·        سوبژکت دردمند لشکری از خاطرات خوش قدیم را از اعماق روح و روان فرامی خواند تا سپاه غم و درد حال حاضر را درهم بکوبد و متواری سازد.
·        عاشق در آغوش معشوق، به طواف کعبه زیبای روزگاران قدیم می پردازد.

ت
به شبگیر از ره صحرا رسیده
تن از بوی گل آلوده نسیمی

·        معشوق در این جمله شاعر، به نسیم معطر آرامش بخشی تشبیه می شود که سحرگاهان از صحرا آمده است.
·        یعنی عاری از آلودگی ها ست.
·        یعنی تر و تمیز و شاد و شنگول و شاداب است.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر