۱۳۹۵ خرداد ۵, چهارشنبه

سیری در شعری از مهدی اخوان ثالث (30)


از این اوستا
(1344)

ویرایش و تحلیل از
ربابه نون

کتیبه
 (1340)



کتیبه
(1340)
سنگ نبشته، سنگ نوشته یا کتیبه
 به تخته سنگ، کاشیکاری یا سطح دیگری گفته می ‌شود
که معمولاً واقعه‌ ای تاریخی بر روی آن کنده‌ کاری یا نوشته شده باشد.
معمولاً کتیبه به ‌نوشته‌ ای اطلاق می ‌شود که
بر روی سنگ، در حاشیه سردر ساختمان‌ها  یا گوشه‌ های پارچه‌ های خاص نظیر پرده، سفره، و بیرق
و یا بر صفحه ‌های کتاب نگارش می‌یابد.

·        کتیبه عنوان این شعر مهدی اخوان ثالث است.
·        دلیل انتخاب این عنوان، نقش تعیین کننده ی کتیبه در این شعر زیبا و تأمل انگیز است.

1

·        محمد زهری هم 6 سال قبل از اخوان، شعری تحت همین عنوان سروده است:     

محمد زهری
کتیبه
(تهران ـ ۶ خرداد  ۱۳۳۴)

آری، حکــایتی است کــه نقشش نهــاده ام
بــر لــوح کــوهپــایـه ی چشــم امیــد منــد
از بس کــه در گــذار ســواران، نشستـه ام
بــر جـــا نمـــانده جــز اثـر پنجــه ی گزنــد

آورده ام بـه قصـه کـه چـون ســاز قلب من
شـد کــوک چیـره دستـی دستـان روزگــار
در انتظــار زخمــه ای از خــویش رفتــه ام
گــردیـده ام بــه درد فــرو مـایگــی دچـار

بـا این زبـان مرده کـه من قصه هـای خویش
در سلک آن کشیـدم و رنگش زدم بــه خــون
کس آشنـــا نبـــود و نشـــد آشنــای مــن
رنگــم پـریــد و قصــه مـن گنگ شـد، کنون

(سلک به رشته ای ‌اطلاق می شود که‌ چیزی‌ را به آن‌ می کشند.)

ای آخــریـن ســـوار کــه لــوح نگــاه من،
در پیش چشم تو ست و در آن هشته ای نگاه،
تـــو نیـز اگــر حدیث مـرا نشنـوی ز جــان
نــا خــوانده ای همیشه، بمـانم بـه کنـج راه

پایان
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری

2
فتاده تخته سنگ آنسوی تر، انگار کوهی بود
و ما اینسو نشسته، خسته انبوهی
زن و مرد و جوان و پیر
همه با یکدگر پیوسته، لیک از پای
با زنجیر

اگر دل می کشیدت، سوی دلخواهی
به سویش می توانستی خزیدن، لیک تا آنجا که رخصت بود
[ تا زنجیر

·        معنی تحت اللفظی:
·        تخته سنگی ـ بسان کوهی ـ در فاصله نه چندان دور از ما قرار داشت و ما ـ توده پرشمار خسته ای از زن و مرد و پیر و جوان ـ پای در زنجیر بودیم و بسته به یکدیگر.
·        اگر هوس رفتن به جائی در دل پدید می آمد، تا آنجا که زنجیر مجاز می داشت، می خزیدیم.

·        اخوان در این شعر موسوم به کتیبه، تصور و تصویری از توده ایران ارائه می دهد.

3
·        این شعر اخوان نیز شعری فلسفی است.
·        این شعر اما علاوه بر محتوای موضوعی آن، آئینه ایده ئولوژیکی خود شاعر نیز است:
·        در این شعر اخوان (و در هر اثر هر هنرمند) هویت ایده ئولوژیکی خود او خودنمائی می کند.
·        تحلیل آثار مادی و فکری و هنری همنوعان، به همین دلیل، ضمنا به شناخت کم و بیش شخصیت و جایگاه اجتماعی و ایده ئولوژی خود آنها منجر می شود.

·        این بدان معنی است که تحلیل ـ در تحلیل نهائی ـ دیالک تیکی از اوبژکت شناخت (آثار همنوعان) و سوبژکت شناخت (مولدین آثار) است.

4
فتاده تخته سنگ آنسوی تر، انگار کوهی بود
و ما اینسو نشسته، خسته انبوهی
زن و مرد و جوان و پیر
همه با یکدگر پیوسته، لیک از پای
با زنجیر

اگر دل می کشیدت، سوی دلخواهی
به سویش می توانستی خزیدن، لیک تا آنجا که رخصت بود
[ تا زنجیر

·        راوی این ماجرا، خود شاعر است.
·        اگر شعرای متعلق به طبقات اجتماعی ارتجاعی، مثلا امثال  احمد شاملو، این ماجرا را تبیین می داشتند، در کانون این شعر ـ یا بطور مستقیم و آشکار و یا بطور غیرمستقیم و مستور ـ  «من» شاعر قرار می گرفت و برجسته می شد و مابقی، بی رحمانه تحقیر و تخریب می شدند.

5
·        تفاوت و تضاد ایده ئولوژیکی اخوان با شعرای فاشیسم و فوندامنتالیسم همین جا نیز آشکار می گردد:
·        اخوان این ماجرا را نه از دید «من»، بلکه از دید «ما»، نقل می کند.
·        راوی یکی از توده است.
·        راوی نقال توده است.
·        بعد خواهیم دید که راوی، نه نقال بی طرف و بی اعتنا به سرنوشت توده و لاجرم، خویشتن، بلکه نقاد توده و خویشتن خویش است.

6
·        این بدان معنی است که راوی این شعر، دیالک تیکی از نقاد و خودنقاد است:
·        راوی هم توده را، جامعه را به چالش می کشد تا به هوش آید و هم خود را ـ در بد ترین حالت ـ به مثابه یکی از آحاد توده و ـ در بهترین حالت ـ به مثابه سگ سرسپرده توده، به چالش می کشد.
·        استثنائیت مهدی اخوان ثالث در این مورد نیز آشکار می گردد.
·        مهدی اخوان ثالث بی کمترین شباهت به شعرای طبقات اجتماعی انگل و ضد خلقی است.

7
تخته سنگی
 ـ بسان کوهی ـ
در فاصله نه چندان دور از ما قرار داشت
و
ما
ـ توده پرشمار خسته ای از زن و مرد و پیر و جوان ـ
پای در زنجیر بودیم و بسته به یکدیگر.
اگر هوس رفتن به جائی در دل پدید می آمد،
تا آنجا که زنجیر مجاز می داشت،
می خزیدیم.

·        توده ملت پای در زنجیر است.
·         
·        سؤال این است که اخوان در مفهوم «زنجیر» چه چیزهائی را تجرید کرده است؟

8
·        در مفهوم زنجیر، احتمالا ـ قبل از همه ـ سطح نازل توسعه نیروهای مولده جامعه تجرید می یابد:
·        نیروهای مولده یکی از اساسی ترین و تعیین کننده ترین زنجیرها بر دست و پای توده و جامعه است.
·        این زنجیر اسسای در شعر قبلی اخوان با صراحت و دقت خارق العاده مطرح شده بود:

·        مراجعه کنید به تحلیل شعر موسوم به «منزلی در دوردست»  در تارنمای دایرة المعارف روشنگری

 
9
·        بدون توسعه نیروهای مولده، بدون آشنائی توده با علم و فن و  فرهنگ بشری، بدون توسعه همه جانبه وسایل و ابزار تولید، هر تحولی در جامعه سطحی و کشکی خواهد ماند.
·        تحول ریشه ای و رادیکال در هر جامعه منوط به توسعه نیروهای مولده است.
·        زنجیرهای دیگر، مثلا زنجیرهای روبنائی ـ ایده ئولوژیکی نتیجه مستقیم و یا غیر مستقیم، با واسطه و یا بی واسطه عقب ماندگی نیروهای مولده اند.

·        بی اعتنائی به توسعه اصیل و همه جانبه نیروهای مولده می تواند برای هر جامعه ـ تکرار می کنیم برای هر جامعه ـ بسیار گران تمام شود.

ادامه دارد.

۱ نظر:

  1. ویرایش:
    این زنجیر اساسی در شعر قبلی اخوان با صراحت و دقت خارق العاده مطرح شده بود:

    پاسخحذف