۱۳۹۵ اردیبهشت ۲۹, چهارشنبه

شعری از مجید نفیسی (67)


به ایرانیان در تبعید
(۱۷ فوریه ۲۰۰۰)  
سرچشمه:
اخبار امروز 



·        کی کشتی خود را به آتش می کشیم؟
·        دیرگاهی است که در این بندرگاه لنگر گرفته ایم
·        و توفان های دریایی در روح ما لانه کرده اند.

·        دستهای مان از طناب های سنگین جدا نمی شوند
·        و چشمان مان بجز سپیدی نمک، نمی بینند.

·        مرگ با آب دهان هامان درآمیخته است
·        و با هیچ دهانشویه ای پاک نمی شود.

·        موش های موذی، یاد نامه های مان را جویده اند
·        و در سرتاسر عرشه رد پای آنها دیده می شود.

·        پرندگان دیگر بر فراز دکل ها چرخ نمی زنند
·        و خرده های نان
·        یادآور هیچ خاطره ای نیست.

·        همسران مان دیرگاهی است که عرشه را ترک کرده اند
·        و کودکان مان در وِلوِله ی باد گم شده اند.

·        آتش افروزِ ما کجا ست؟
·        تا با کشیدن کبریتی
·        بادبان های نخ نما را به آتش کشاند
·        و راه دهد تا آتشِ پاک
·        رهنامه های کهن را خاکستر سازد.

·        بگذار دریا را به دریا واگذاریم
·        و سفرنامه ی «سندبادِ بحری» را بسوزانیم.

·        بر این ساحلِ سخت باید ایستاد
·        و استواری زمین را زیرِ پای خود آزمود.

به روایت پلوتارک
ـ تاریخ نویس یونانی – رومی ـ
 پس از اینکه بازماندگانِ شهرِ سقوط کرده ی تروا
به ایتالیا رسیدند،
زنی بنام 
 «روما»
 کشتی ها را به آتش کشید
تا تبعیدیان را وادار کند که
 از ادامه ی سفر دریایی دست برداشته
و در آنجا شهر جدیدی بنام رُم بسازند.

·        آیا در میان ما
·        زنی چون «روما» یافت نمی شود
·        تا این کشتی کهنه را به آتش بکشاند؟

·        او را بگو که بپاخیزد
·        و پیش از این که کرکسان
·        بر پیکرها مان به رقص درآیند
·        بگو که بیاید
·        تا در درخششِ چشمان وحشیَ اش
·        ایرانشهرِ کوچک خود را ببینیم
·        که در کرانه ی آب های «آرام»  
·        آرام آرام از دست های ما می روید.  

پایان
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر