۱۳۹۵ خرداد ۱۰, دوشنبه

سیری در شعری از آذر و رضوان (31) (بخش آخر)

 
ویرایش و تحلیل از
ربابه نون

رضوان مظاهری
«هفت در بسته و تاریخ»، دروغی است بزرگ
مرد می خواهد، اگر پای تمنا برسد

·        معنی تحت اللفظی:
·        هم بسته بودن در های هفتگانه، دروغ بزرگی است و هم تاریخ.
·        اگر پای تمنا به میان آید، مردیت آدم معلوم می شود.

·        دهه دوم قرن بیست و یکم، اندک اندک به پایان می رسد و شاعر دیار عه «هورا» و عا «شورا» در عالم یوسف و زلیخا سیر و سلوک می کند.
·        آذر اصفهانی هم در افسانه آفرینش سیر و سلوک داشت:

من
با سیبی 
از بهشتی بی عشق 
آزاد ات کرده ام

·        ظاهرا زلیخا به یوسف گفته که «هفت در قصر بسته است و تو چاره ای جز همخوابی با من نداری.»
·        یوسف هم از دست زلیخا به خدا پناه برده و خدا هم درهای قصر زلیخا را به روی یوسف باز کرده است.

1

«هفت در بسته و تاریخ»، دروغی است بزرگ
مرد می خواهد، اگر پای تمنا برسد

·        منظور شاعر احتمالا این است که زلیخا دروغ گفته و درها باز بوده اند.
·        منظور شاعر از تاریخ هم ظاهرا همین قصه عاشقانه کریم در قرآن او ست.
·        کشور امام زمان است.
·        آزادی ریخته زیر دست  و پا.
·        هر کس هرچه دلش خواست، می گوید و کسی جلودارش نیست.
·        خواننده باید به مدد تخیل حاصلخیزش، منظور شاعر را حدس زند و برایش هورا کشد.
·        خیلی از علامه ها به صرفنظر از معنا و محتوای سخنان این و آن، فتوا می دهند و خیلی های دیگر هورا و هلهله بدون خواندن سخنان این و آن را تجویز می کنند.

2
«هفت در بسته و تاریخ»، دروغی است بزرگ
مرد می خواهد، اگر پای تمنا برسد

·        معنی کردن مصراع دوم این بیت، آسان نیست.
·        چون قصه با زلیخا و یوسف در رابطه است، می توان حدس زد که یوسف از دید شاعر، فاقد مردیت بوده است.
·        دلیل فرارش از چنگ زلیخا هم همین بوده است و نه ترس از خدا.

·        یوسف ظاهرا به روز روبرت د نیرو افتاده و دیگر توان همخوابی با زلیخا را ندارد.
·        به همین دلیل از دست زلیخا فرار می کند.

·        راوی و یا شاعر مخاطب خود را که از او گریزان است، با یوسف مقایسه می کند و خود را با زلیخا.

·        این احتمالا فرمی از تحقیر حریف است.

3


مرد می خواهد، اگر پای تمنا برسد

·        کارگردان لهستانی ـ کریستف کیشلوفسکی ـ هم فیلمی به نام «سه رنگ، سفید» ساخته که قهرمان آن به روز یوسف افتاده است.
·        زلیخا از او به دلیل فقدان مردیت طلاق  می گیرد.
·        رفیق «یوسف»، او را در چمدانی از فرانسه به لهستان قاچاق می کند که ضمنا دوباره سر حال می آید و با زلیخا جفتگیری می کند و بعد زلیخا را به جرم شوهرکشی به زندان می اندازد.  

4
«هفت در بسته و تاریخ»، دروغی است بزرگ
مرد می خواهد، اگر پای تمنا برسد

·        این بیت شعر اما با ابیات قبلی در تناقض و تضاد مضمونی آشکار قرار دارد:

آخر عشق، «یکی ماند و یکی رفت»، شده
باش و این بار، تو نگذار به اینجا برسد

هر چه چنگ است، به تسخیر دلت خواهم زد
اگر آن لحظه ی ناچار تقلا برسد

·        همان کسی که التماس به ماندن حریف می کرد و وعده تسخیر دل به هر قیمت را می داد، اکنون حریف را به جرم فقدان مردیت، تحقیر و تخریب می کند.
·        انگار ناتوانی از عملیات جنسی، جرم و جنایت است.

5
دل این رود که خشکید، از این شهر، نرو
که مبادا ترکی از تو به دریا برسد

·        معنی تحت اللفظی:
·        دل این رود که خشک شد، نباید سبب رفتن تو از این شهر شود.
·        چون با رفتن تو، ترکی از تو به دریا می رسد.

·        درک معنی تحت اللفظی این بیت شعر حتی آسان نیست، چه رسد به درک منظور شاعر.

·        در این بیت واپسین شعر، سخن از رود و دریا ست.
·        رود می خشکد و دریا از نعمت آب آن محروم می ماند.
·        در نتیجه احتمال آن می رود که شکافی در دریا افتد.

·        احتمالا منظور شاعر این است که در نتیجه خشکی رود، دریا به برهوتی بدل می شود که ترک برداشته است.

·        می توان حدس زد که شاعر و یا راوی شعر، توان سکسوئال خود را به دریا تشبیه می کند و توان سکسوئال حریف را به رود.
·        خشکی رود می تواند به معنی فقدان مردیت حریف باشد.

الله و روح الله اعلم

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر