۱۳۹۵ خرداد ۴, سه‌شنبه

سیری در شعری از مهدی اخوان ثالث (28)


از این اوستا
(1344)

منزلی در دوردست

ویرایش و تحلیل از
ربابه نون

گاه، کز شور و طرب، خاطر شود، سرشار
می توانم دید
از حریفان، نازنینی که تواند جام زد بر جام
تا از آن شادی به او، سهمی توان بخشید؟

·        معنی تحت اللفظی:
·        آیا در اوقاتی که دل از شور و شادی سرشار است، حریف ارجمندی هست تا جامی بر جامش زنیم و شور و شادی دل را با او تقسیم کنیم؟

·        این بند شعر اخوان از احساس و عشق و عاطفه سرشار است.
·        شاعر از منزل واقع در دور دست می پرسد که آیا در آنجا همدم نازنینی یافت می شود که قابلیت تقسیم شور و شادی دل را داشته باشد.

1
گاه، کز شور و طرب، خاطر شود، سرشار
می توانم دید
از حریفان، نازنینی که تواند جام زد بر جام
تا از آن شادی به او، سهمی توان بخشید؟

·        عظمت مبتنی بر هومانیسم و همبستگی این بند شعر، این است که شاعر دنبال همدمی در آن منزل نمی گردد که بتواند سهمی از درد و اندوه خود را به او منتقل کند، بلکه دنبال همنفس نازنینی می گردد که سهمی از شور و شادی خاطر خود را در اختیارش بگذارد.
·        این خصلت و فضیلتی کیمیا و کمیابی است که اخوان دارد.

2
·        این خصوصیات اخوان، خصوصیات توده ای اند.
·        اخوان در این شعر، به مثابه یکی از شعرای بی چون و چرای توده نمودار می گردد.
·        اخوان به گلی می ماند که در مرداب روییده باشد.
·        در کشور اخوان، بخش اعظم شعرا، فکر و ذکری جز «من» خویشتن خویش و حاجات حیوانی خویشتن خویش ندارند.
·        اگوئیسم در اشعار ضد خلقی این اجامر یکه تاز میدان است.

3
شب که می آید، چراغی هست؟
من نمی گویم، بهاران، شاخه ای گل در یکی گلدان
یا چو ابر اندهان بارید، دل شد تیره و لبریز
ز آشنایی غمگسار، آنجا سراغی هست؟

·        معنی تحت اللفظی:
·        آیا در آنجا به هنگام سیطره ظلمت، چراغی یافت می شود؟
·        نمی خواهم بپرسم که آیا در فصل بهار، گلی در گلدانی هست و یا به وقت بارش ابر اندوه و پر گشتن کاسه دل از غم و تیره گشتن خاطر، آیا می توان به سراغ آشنای غمگساری رفت؟

·        از فرم همین بند شعر ـ حتی ـ می توان به عمق هومانیسم عمق ناپیدای شاعر و به عظمت شرم مندی او پی برد:

الف
شب که می آید، چراغی هست؟

·        شاعر شرم از آن دارد که از منزل واقع در دور دست بپرسد که آیا در آنجا به وقت سلطه ظلمت، چراغی یافت می شود.

ب
من نمی گویم، بهاران، شاخه ای گل در یکی گلدان

·        شاعر شرم از آن دارد که از منزل واقع در دور دست بپرسد که آیا در آنجا به هنگام فرا رسیدن بهاران، گلی در گلدانی یافت می شود.
   
ت
یا چو ابر اندهان بارید، دل شد تیره و لبریز
ز آشنایی غمگسار، آنجا سراغی هست؟

·        شاعر شرم از آن دارد که از منزل واقع در دور دست بپرسد که آیا در آنجا به هنگام تلنبار درد در درون، می توان به سراغ غمگساری رفت.

·        همه این سؤالات سرشته به شرم، بر مرتاضیت طراز نوین شاعر دلالت دارند.
·        این اتیک پرولتری است که در این شعر اخوان در نهایت کمال نمایندگی می شود.
·        ما باید تمامی انرژی و نیروی خود را برای آشنائی با میراث این حکیم بی همتا به خدمت گیریم.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر