۱۳۹۵ اردیبهشت ۲۷, دوشنبه

سیری در شعری از دکتر اسعد رشیدی (2)


ویرایش و تحلیل از
یدالله سلطان پور

پیشکش به 
مریم

اسعد رشیدی
بردگان ابدی
(زمستان ٢٠١٦)

رها شدە ‌اند
روح گمشدە‌ ی ابرها
می ‌بارند بر پلک های خواب ‌آلودە‌ ی جنگل
آرامش بامدادی را برمی ‌آشوبند

1
روح گمشدە‌ ی ابرها
(با بارش بر پلک های خواب آلوده ی جنگل)  
آرامش بامدادی را برمی ‌آشوبند.

·        ایراد منطقی و نظری این جمله شاعر، این است که کرد و کاری را به سوبژکت گمشده ای (به قول علمای دستور زبان، فعلی را به فاعل گمشده ای) نسبت می دهد:
·        روح ابرها، که گم و گور شده، همان روحی است که بر پلک های جنگل می بارد.
·        منشاء بارش بارانی که شاعر می بیند و تصویر می کند، گمشده است.
·        به عبارت دقیقتر، این ابر نیست که می بارد، بلکه روح نامرئی ابر است که می بارد.
·         
·        این اما به چه معنی است؟

الف

·        این بلحاظ جهان بینی به معنی نمایندگی ایدئالیسم است.
·        روح در قاموس شاعر خالق ماده قلمداد می شود.
·        روح ابر منشاء باران جا زده می شود.
·        احتمالا خود شاعر از جهان بینی خود خبر ندارد.

ب

·        منشاء باران،  روح نامرئی ابری است که گم شده است.
·        این بلحاظ ایده ئولوژیکی به معن نمایندگی ایرئالیسم و ایراسیونالیسم (ضد رئالیسم و ضد راسیونالیسم) است.   
·        بارش روح ابری که گمشده با رئالیسم و راسیونالیسم منافات دارد.
·        بدان می ماند که بگوییم، روح مرغ گمشده ای، تخم می گذارد.
·        روح خروس گمشده ای قوقولی قو سر می دهد.

·        این ادعای شاعر اما به چه معنی است؟

2
روح گمشدە‌ ی ابرها
(با بارش بر پلک های خواب آلوده ی جنگل)  
آرامش بامدادی را برمی ‌آشوبند.

·        این بدان معنی است که کرد و کار کسی و یا چیزی وابسته و به پیدائی آن و حاکی از حضور و وجود عینی آن نیست.
·        یعنی می توان گم بود و ضمنا فعال مایشاء بود.

·        شاعر بدین طریق، رابطه عینی میان کرد و کار و سوبژکت را (به قول علمای دستور زبان، رابطه میان فعل و فاعل را) منکر می شود.
·        واقعیت اما این است که با پیگیری قوقولی قوی خروس می توان به خود خروس رسید، البته روح خروس را نمی توان دید.
·        با تحت نظر گرفتن آشیانه مرغ، می توان به وجود مرغ تخمگذار پی برد.
·        یعنی دیگر نمی توان از مرغ و خروس گمشده دم زد.

·        این طرز تبیین شاعر اما حاکی از چیست؟   

3
رها شدە ‌اند
روح گمشدە‌ ی ابرها
می ‌بارند بر پلک های خواب ‌آلودە‌ ی جنگل
آرامش بامدادی را برمی ‌آشوبند.

·        شاعر در این بند آغازین شعر، جنگل را انیمالیزه (جانور واره)، پرسونالیزه و یا هومانیزه (انسان واره) می کند.
·        یعنی مثلا به ببری، خرسی و یا فردی خفته تشبیه می کند.
·        سوبژکت خفته اما ظاهرا فقط چشم هایش از لحاف بیرون زده است.
·        به همین دلیل، روح ابرهای گمشده بر پلک های جنگل ببر واره و یا آدمی واره می بارد.

·        برای درک بهتر محتوای این بند شعر، باید پرسید:
·        پلک چیست و چه فونکسیونی دارد؟   

5

پلک
 چین پوستیِ نازکی برای محافظت از چشم است.
پلک نازک ‌ترین پوست اندام است.
اندام (ارگانیسم)   
با پلک زدن، چشم را مرطوب نگه می ‌دارد
و از خشک شدن چشم جلوگیری می ‌کند.
هر چشمی حاوی دو پلک فوقانی و تحتانی است.
مژه ها در لبه پلک ها قرار دارند.
عضله بالابرنده پلک فوقانی   
موجب بالارفتن پلک و بازشدن چشم می شوند.
بازماندن پلک ها در مدت طولانی  
(مثلاً به دلیل کما)
  موجب خشکی قرنیه و آسیب چشم می شود.
غدد لبه پلک
 مواد چربی و پروتئینی به اشک می افزایند.

·        شاعر میان خیسی حاصل از بارش باران و خیسی حاصل از پلک زدن و نهایتا  اشک ریختن، رابطه هنری ـ استه تیکی ـ پسیکولوژیکی زیبائی برقرار می کند.

·        گریه (اشک ریختن) در دیگر اشعار شاعر و در قصه ها و خاطره های او نیز چشمگیر است.

·        اشک اما حاوی و حامل چه فونکسیونی در آثار و اشعار اسعد رشیدی است؟

6
رها شدە ‌اند
روح گمشدە‌ ی ابرها
می ‌بارند بر پلک های خواب ‌آلودە‌ ی جنگل
آرامش بامدادی را برمی ‌آشوبند.

·        ما در اشعار همه هنرمندان طبقه حاکمه ـ چه طبقه حاکمه امپریالیستی و چه طبقه حاکمه فئودالی ـ فوندامنتالیستی (شعرای تشیع «سرخ» قلابی سابق و سیاه اصیل کنونی)  ـ با اینستینکتوئالیسم ـ پسیکولوژیسم هنری و ایموسیونالیسم (غریزه گرایی، روانشناسی گرائی، عاطفه گرائی و احساسات گرائی) اغراق آمیزی سر و کار پیدا می کنیم:
·        مشخصه این گرایش هنری این است که یک و یا چند قوه، حالت و ممان (گشتاور)  غریزی، پسیکولوژیکی و احساسی ـ عاطفی در کانون آثار اینها قرار می گیرد و یا قرار می گیرند.

·        این مسئله را می توان هم در آثار و اشعار اسعد رشیدی و هم در اشعار و آثار احمد شاملو و دیگر هنرمندان طبقه حاکمه مورد بررسی مشخص قرار داد.

7
رها شدە ‌اند
روح گمشدە‌ ی ابرها
می ‌بارند بر پلک های خواب ‌آلودە‌ ی جنگل
آرامش بامدادی را برمی ‌آشوبند.

·        هنرمندان طبقه حاکمه، با قرار دادن یک و یا چند قوه، حالت و گشتاور غریزی، پسیکولوژیکی و احساسی ـ عاطفی در کانون آثار خویش کارخانه مغز اندیشنده ی مصرف کننده آثار خود را تعطیل می کنند و «قلب» او را به تپش و غرش و خروش برمی انگیزند.
·        بدین طریق غریزه تقویت می شود و عقل در خانه اندام تبعید می گردد.

8
رها شدە ‌اند
روح گمشدە‌ ی ابرها
می ‌بارند بر پلک های خواب ‌آلودە‌ ی جنگل
آرامش بامدادی را برمی ‌آشوبند.


·        ایراد تبیینی دیگر این بند شعر، اصطلاح نا مأنوس «پلک های خواب آلود» است.
·        رئالیستی، چشم خواب آلود است و نه پلک خواب آلود:

ابوالحسن ورزی

آمد اما در نگاهش آن نوازش ها نبود
چشم خواب آلوده اش را مستي رؤيا نبود

·        حافظ از بخت خواب آلود سخن گفته است که قابل توجیه است:     

بخت خواب آلود ما بیدار خواهد شد، مگر
ز آن که زد بر دیده، آبی روی رخشان شما

9
رها شدە ‌اند
روح گمشدە‌ ی ابرها
می ‌بارند بر پلک های خواب ‌آلودە‌ ی جنگل
آرامش بامدادی را برمی ‌آشوبند.

·        شاید منظور شاعر، پلک های بسته باشد.
·        چون پلک چشم ها به هنگام بارش باران و حتی پرش پشه ای، بطور اوتوماتیک در طرفة العینی بسته می شوند.
·        فرمان بستن طرفة العینی پلک چشم به محض پرش پشه و غیره، احتمالا از مغز صادر نمی شود.
·        زیرسیستم های سیستم اندام، احتمالا استقلال نسبی کسب کرده اند و فرماندهی بر خطه خود را خود به عهده دارند.
·         
·        مراجعه کنید به سیستم در تارنمای دایرة المعارف روشنگری    

10
رها شدە ‌اند
روح گمشدە‌ ی ابرها
می ‌بارند بر پلک های خواب ‌آلودە‌ ی جنگل
آرامش بامدادی را برمی ‌آشوبند.

·        ایراد دیگر این بند شعر، تخریب آرامش جنگل در اثر بارش باران است.
·        باران معمولا آرامش آور است و نه آرامش زدا و نه آرامش ستیز.
·        در اثر بارش باران سکوت محض بر جنگل حکمفرما می شود:
·        نه پرنده ای جیغ می کشد و نه ددی زوزه.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر