۱۳۹۵ خرداد ۶, پنجشنبه

سیری در شعری از آذر و رضوان (26)


ویرایش و تحلیل از
ربابه نون

هوشنگ ابتهاج (سایه)
  
نشود فاش کسی آنچه میان من و تو ست
تا اشارات نظر، نامه رسان من و تو ست

·        در این بیت شعر سایه نیز سخن از عاشق و معشوق و اسرار است.
·        ما در این بیت شعر نیز با دیالک تیک عاشق و اسرار و معشوق سر و کار داریم.
·        اسراری که بر زبان نمی آیند و سوار بر بال اشارات نظر، به واسطه خدنگ نگاه (نامه رسان)، رد و بدل می شوند.

·        برخورد هوشنگ ابتهاج جوان در این شعر به دیالک تیک عشق، اگرچه حاوی همان ساختار دیالک تیکی سه عضوی خواجه شیراز و محمد زهری است، ولی بی شباهت به هر دو ست:

1
نشود فاش کسی آنچه میان من و تو ست
تا اشارات نظر، نامه رسان من و تو ست

·        در تئوری عشق سایه، راز نه در انحصار فرمال عاشق (حافظ) و نه در انحصار مطلق معشوق (محمد زهری)، بلکه هم از آن عاشق و هم از آن معشوق است.
·        یعنی هم عاشق صاحب راز است و هم معشوق.

·        راز عاشق حاوی موضعگیری او نسبت به معشوق است و راز معشوق برعکس.
·        اشارات نظر، وسیله ی رد و بدل کردن رازهای یاد شده میان عاشق و معشوق اند.

2


درد و رنج تازيانه چند روزی بيش نيست
رازدار خلق اگر باشی هميشه زنده ‌ای.

·        مرتضی کیوان ـ خواه آگاهانه و خواه ناخود آگاه ـ دیالک تیک عشق را از موضع طبقاتی بکلی دیگری تعریف می کند:
·        این تنها فرم از دیالک تیک عشق است که ایدئال و ارجمند و علمی و انقلابی است.

·        علیرغم اینکه خیلی ها این بیت معروف شعر کیوان را شنیده اند و بطور مکانیکی و سرسری نشخوار می کنند، ولی احتمالا احدی، حتی خود مرتضی کیوان به محتوای طراز نوین آن، در رابطه با تئوری عشق پی نبرده است.

·        این باز تعریف توده ای و احتمالا خودپوی دیالک تیک عشق توسط کیوان در روز قبل از اعدام، به چه معنی است؟
   
3
درد و رنج تازيانه چند روزی بيش نيست
رازدار خلق اگر باشی هميشه زنده ‌ای.

·        در این تئوری عشق مرتضی کیوان نیز دیالک تیک سه عضوی نیاز ـ راز ـ ناز (دیالک تیک عاشق ـ راز ـ معشوق) نمایندگی می شود:

الف
·        در تئوری عشق مرتضی کیوان، جای عاشق را توده ای می گیرد.
·        توده ای به مثابه مظهر نیاز تعریف و بازتعریف می شود.
·        توده ای به مثابه نیازمند توده (معشوق)  تعریف می شود.

·        توده ای به مثابه سگ سرسپرده ی توده معرفی می شود.
·        توده ای جز توده، خدائی را برسمیت نمی شناسد.

·        به همان سان که سگی، جز برای پروردگار خویش (سعدی)، برای احدی تره خرد نمی کند و هر رهگذری را به تندبار پارس می بندد.  

ب
·        در تئوری عشق مرتضی کیوان، جای معشوق را توده (خلق) می گیرد.
·        توده به مثابه مالک بلامنازع گنج راز و در نتیجه به مثابه مظهر ناز جلوه گر می شود.
·        مرتضی کیوان تا اینجا دیالک تیک عشق محمد زهری را بلحاظ فرم و ساختار نمایندگی می کند.

ت

درد و رنج تازيانه چند روزی بيش نيست
رازدار خلق اگر باشی هميشه زنده ‌ای.

·        در تئوری عشق مرتضی کیوان اما نسبیتی وارد تئوری عشق محمد زهری می شود:
·        در تئوری عشق مرتضی کیوان، توده ای به مثابه عاشق، حامل و حامی و حافظ راز است، رازی که کل آن، گنج آن، در اختیار توده و در انحصار بلامنازع توده است.
·        توده ای «رازدار خلق» یعنی حافظ و نگهدارنده ی راز توده است.

·        در تئوری عشق مرتضی کیوان، توده، احتمالا رازی را با توده ای در میان نهاده است و یا توده ای به رازی از گنج اسرار توده واقف است.
·        رازی از اسرار توده که حتی به قیمت مرگ، نباید با بیگانه ای در میان نهاده شود.

·        تئوری عشق مرتضی کیوان در این زمینه بلحاظ فرم و ساختار به تئوری عشق هوشنگ ابتهاج نزدیک می شود.
·        با این تفاوت که توده به مثابه معشوق مالک اصلی گنجینه اسرار می ماند و توده ای فقط به سری از اسرار توده وقوف پیدا می کند.

·        سؤال سؤالات اما این است که این در تئوری و پراتیک به چه معنی است؟

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر