ویرایش
و تحلیل از
ربابه
نون
هوشنگ ابتهاج (سایه)
نشود
فاش کسی آنچه میان من و تو ست
تا اشارات نظر، نامه رسان من و تو ست
تا اشارات نظر، نامه رسان من و تو ست
·
در این بیت شعر سایه نیز سخن از عاشق
و معشوق و اسرار است.
·
ما در این بیت شعر نیز با دیالک
تیک عاشق و اسرار و معشوق سر و کار داریم.
·
اسراری که بر زبان نمی آیند و سوار
بر بال اشارات نظر، به واسطه خدنگ نگاه (نامه رسان)، رد و بدل می شوند.
·
برخورد هوشنگ ابتهاج جوان در این شعر
به دیالک تیک عشق، اگرچه حاوی همان ساختار دیالک تیکی سه عضوی خواجه شیراز و محمد
زهری است، ولی بی شباهت به هر دو ست:
1
نشود
فاش کسی آنچه میان من و تو ست
تا اشارات نظر، نامه رسان من و تو ست
تا اشارات نظر، نامه رسان من و تو ست
·
در تئوری عشق سایه، راز نه در انحصار
فرمال عاشق (حافظ) و نه در انحصار مطلق معشوق (محمد زهری)، بلکه هم از آن عاشق و هم
از آن معشوق است.
·
یعنی هم عاشق صاحب راز است و هم
معشوق.
·
راز عاشق حاوی موضعگیری او نسبت به
معشوق است و راز معشوق برعکس.
·
اشارات نظر، وسیله ی رد و بدل کردن
رازهای یاد شده میان عاشق و معشوق اند.
2
درد
و رنج تازيانه چند روزی بيش نيست
رازدار
خلق اگر باشی هميشه زنده ای.
·
مرتضی کیوان ـ خواه آگاهانه و خواه
ناخود آگاه ـ دیالک تیک عشق را از موضع طبقاتی بکلی دیگری تعریف می کند:
·
این تنها فرم از دیالک تیک عشق است
که ایدئال و ارجمند و علمی و انقلابی است.
·
علیرغم اینکه خیلی ها این بیت
معروف شعر کیوان را شنیده اند و بطور مکانیکی و سرسری نشخوار می کنند، ولی احتمالا
احدی، حتی خود مرتضی کیوان به محتوای طراز نوین آن، در رابطه با تئوری عشق پی
نبرده است.
·
این باز تعریف توده ای و احتمالا خودپوی
دیالک تیک عشق توسط کیوان در روز قبل از اعدام، به چه معنی است؟
3
درد
و رنج تازيانه چند روزی بيش نيست
رازدار
خلق اگر باشی هميشه زنده ای.
·
در این تئوری عشق مرتضی کیوان نیز دیالک
تیک سه عضوی نیاز ـ راز ـ ناز (دیالک تیک عاشق ـ راز ـ معشوق) نمایندگی می شود:
الف
·
در تئوری عشق مرتضی کیوان، جای عاشق
را توده ای می گیرد.
·
توده ای به مثابه مظهر نیاز تعریف و
بازتعریف می شود.
·
توده ای به مثابه نیازمند توده (معشوق)
تعریف می شود.
·
توده ای به مثابه سگ سرسپرده ی توده
معرفی می شود.
·
توده ای جز توده، خدائی را برسمیت
نمی شناسد.
·
به همان سان که سگی، جز برای پروردگار
خویش (سعدی)، برای احدی تره خرد نمی کند و هر رهگذری را به تندبار پارس می بندد.
ب
·
در تئوری عشق مرتضی کیوان، جای معشوق
را توده (خلق) می گیرد.
·
توده به مثابه مالک بلامنازع گنج راز
و در نتیجه به مثابه مظهر ناز جلوه گر می شود.
·
مرتضی کیوان تا اینجا دیالک تیک
عشق محمد زهری را بلحاظ فرم و ساختار نمایندگی می کند.
ت
درد
و رنج تازيانه چند روزی بيش نيست
رازدار
خلق اگر باشی هميشه زنده ای.
·
در تئوری عشق مرتضی کیوان اما نسبیتی
وارد تئوری عشق محمد زهری می شود:
·
در تئوری عشق مرتضی کیوان، توده ای
به مثابه عاشق، حامل و حامی و حافظ راز است، رازی که کل آن، گنج آن، در اختیار توده
و در انحصار بلامنازع توده است.
·
توده ای «رازدار خلق» یعنی حافظ و
نگهدارنده ی راز توده است.
·
در تئوری عشق مرتضی کیوان، توده، احتمالا
رازی را با توده ای در میان نهاده است و یا توده ای به رازی از گنج اسرار توده
واقف است.
·
رازی از اسرار توده که حتی به قیمت
مرگ، نباید با بیگانه ای در میان نهاده شود.
·
تئوری عشق مرتضی کیوان در این
زمینه بلحاظ فرم و ساختار به تئوری عشق هوشنگ ابتهاج نزدیک می شود.
·
با این تفاوت که توده به مثابه
معشوق مالک اصلی گنجینه اسرار می ماند و توده ای فقط به سری از اسرار توده وقوف
پیدا می کند.
·
سؤال سؤالات اما این است که این در
تئوری و پراتیک به چه معنی است؟
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر