۱۳۹۵ خرداد ۹, یکشنبه

سفری ـ نظری ـ ابراز نظری ـ گذری (287)


جمعبندی از
مسعود بهبودی

صادق هدایت مگر کیست
که هر روز زاد روز او باشد.

1
بی شعور تر از صادق هدایت خود او ست.

2
درست در زمانی که ملل جهان استعمار زده برمی خیزند و استعمارگران را به مصاف می طلبند
این حیوان دست به انتحار می زند.
شرم مان باد از این خرقه آلوده خویش

مال کسے باش کہ
حتے اگر
ساده ترین لباس تنت باشد
تو را بہ همہ دنیا نشان دهد
و بگوید:
« این همہ ے دنیاے من است»
حریف

1
زن در این سخن
توسط خود زن
توسط خود زن خودستیز زن ستیز
سلب آدمیت می شود.

2
زن در این سخن
چیز واره می شود تا نری پیدا شود
و او را به این و آن نشان دهد
و خود را مالک و صاحب صاحبقران آن قلمداد کند.

3
به حال و روز چنین زنی و چنین نری
باید نشست و زار زار گریست.

با این مفاهیم نمی توان خود را توصیف کرد.
این مفاهیم همه از دم سطحی و صوری و سوبژکتیو اند.
تو اول بگو با کیان زیستی
من انگه بگویم که تو کیستی

ممنون از هماندیشی
حق با شما ست:

1
جانوران نیای حیوانی ما هستند
و باید هویت و «شخصیت» خود را حفظ کنند
و توسط انسان ها تحت فشار قرار نگیرند.

2
حمایت از محیط زیست طبیعی (ناتورالیسم)
شامل حال حمایت از نباتات و جانوران از حشره تا پرنده نیز می شود.

3
انتظام طبیعی
بسان انتظام اجتماعی
و حتی بهتر از انتظام اجتماعی
قانونمند است.

4
حذف حشره ای
حتی
می تواند به فاجعه انجامد.

5
بشریت پس از مبارزه بر ضد آفات نباتی و حیوانی و غیره
با این پدیده مواجه شد.

6
بلایای الهی
در کتب مقدس
تورات و انجیل و غیره
به دلیل مرگ نوع معینی از موجودات طبیعی بوده اند.

7
با حذف مثلا خفاش و غیره
انتقال گرده نباتات و درختان مختل می شود
و بشریت با قحط میوه و غیره مواجه می گردد.

8
ایراد ایده ئولوژیکی که در سخن شما هست
ارجحیت قایل شدن به حیوان معینی (ببر و شیر و پلنگ) و تحقیر انواع دیگر (اسب و خر و استر) است.

9
خر و یا گوسفند و یا اسب و استر
هیچ چیز کمتر از گرگ و نهنگ و پلنگ ندارند.
چه بسا عاقلتر از آنها هستند.
تحقیر جانوران خادم از خر تا گاو و قاطر و غیره
ریشه فئودالی دارد.

10
شما شاید ندانید
فلاسفه فاشیسم و امپریالیسم
شوپنهاور و نیچه و لاشخورهای دیگر
ستایشگران گرگ جماعت اند.

11
چرا و به چه دلیل؟

12
برای اینکه آنها برای جوامع بشری
از جهان جانوران، الگو و سرمشق می تراشند:

13
بهترین الگو برای جهنم فاشیستی و امپریالیستی
گله گرگ ها ست.

14
چرا و به چه دلیل؟

15
به چندین دلیل:

الف
دلیل اول:
گرگ ها دسته جمعی به شکار می روند.
ولی پس از شکار
فقط گرگ الفا بر سر سفره می نشیند
و بقیه گرگ ها
مراسم اطعام آدولف هیتلر را
بسان فیلمی از هالو ـ وود
تماشا می کنند و کیف خر می کنند.
چه بسا از فرط گرسنگی می میرند.

ب
بعد از سیری آدولف هیتلر
اگر چیزی در سفره ماند،
بقیه گرگ ها بر سر آن پسمانده
همدیگر را لت و پار می کنند.

16
به نظر فلاسفه فاشیسم
(برادرخوانده فوندامنتالیسم)
جامعه بشری هم باید به همین سان باشد:
عنسان سرور
سیر دل بخورد
و توده های مولد و زحمتکش
به ریزه خوار خوان این لاشخورها بدل شوند.

مؤلف
در این جور سخنان
به محضر قاضی تنها می رود
و به خانه اش راضی برمی گردد.
مؤلف فراموش می کند که طرف مورد نظر هم
همین حرف ها را
راجع به خود او می تواند بنویسد.

آره.
باران و باد و برف و تگرگ و رنگین کمان و دیگر پدیده های طبیعی
فوق العاده زیبا هستند.
ولی همه اینها
تجلیگاه دیالک تیک عینی هستی اند:
دیالک تیک آینده و رونده اند
وزنده و خسبنده اند
نشیننده و خیزنده اند
بحث اینجا بر سر دوست داشتن باران نیست.
بحث بر سر بر خورد متافیزیکی به باران است:
بحث بر سر
آینده ی مطلق جا زدن باران است.
باران در اثر تبخیر آب دریاها
از زمین
به آسمان رفته است
و بعد راه رفته را برمی گردد.

دلیل سکوت
شاید حرمت واژه ها نباشد
یا فقط حرمت واژه ها نباشد.

1
عقد رابطه آسان و شادی بخش است

2
قطع رابطه اما مشکل و دردناک.

3
دلیل سکوت سرشته به تأمل
شاید همین باشد.

4
پشت سر این سکوت
دنیائی اندیشه و ابهام و اندوه کمین کرده است
که آبستن بحران ها و اشک ها و بی تابی ها و بی خوابی ها ست.

اگر فقط به همین دلیل واهی
دوستدار بارانی
پس دوستش مدار

1
چون بارانی که می آید،
قبلا از زمین صاحب مرده به بالا رفته است.

2
خدای کذائی
انبار برف و تگرگ و باران در آسمان ندارد:

3
باران
نتیجه نهائی تبخیر آب اقیانوس ها و دریاها ست.

4
باران رونده ی بازگردنده است.
صعود کننده ی سقوط کننده است.
فضا نورد باز آینده است.
باران فواره واره است.

5
چرا.
خیلی هم خوب بلد است.

6
باران پس از مدتی تبخیر می شود
فرم عوض می کند
گازی شکل می شود و پر می کشد تا ابر شود و دوباره ببارد

7
این سیکل لایتناهی حیات است:
تولد ـ رشد ـ زوال

8
تئولوژی مسیحیت هم نماینده ی همین سیکل است:
روح (به مثابه بخشی از خدا) وارد اندام مریم می شود.
در هیئت حضرت عیسی زاده می شود.
حضرت عیسی دیالک تیکی از انسان و خدا ست.
دیالک تیکی از جسم و جان است.
دیالک تیکی از ماده و روح است.
با تصلیب حضرت عیسی
روح از تنش جدا می شود و به اصل الهی ـ روحی خود برمی گردد.
در حقیقت
روح
در هیئت حضرت عیسی
مادیت می یابد
بعد حضرت عیسی
به مثابه ماده روحمند
از پله های مفاهیم بالا می رود (صلیب)
و به روح مطلق می رسد.

بتهون
و آرامش روحی؟
 
بتهون یا مقلب القلوب است
ترانه های ماری بلک از ایرلند را گوش کن
تا رستگار شوی.

ازدواج كردن
بخاطر پول و بى عشق، بدترين نوع فاحشگى است.
گابريل گارسيا ماركز

1
این جفنگ گارسیا مارگز
مبتنی بر زن ستیزی است.

1
چون
در منطق تق و لق گارسیا
اگر مردی به خاطر ثروت و یا موقیعت زنی
با او ازدواج کند، فاحشه محسوب نمی شود.
چرا؟

2
خانم ایکس
که رئیس کشوری است
همسر و یا دوست نر جوانی دارد.
این جوان که عاشق چشم و ابروی این عفریته نیست.
چرا او را عزیز می دارند و به عنوان فاحشه تحقیر و تخریب نمی کنند؟

3
چرا وقتی زنی به خاطر امکانات مردی با او ازدواج می کند
و یا حتی دوست دختر او می شود،
فاحشه محسوب می شود؟

4
گاسیا مارکز شعور ندارد.
درست به خاطر همین بی شعوری اش بوده که
امپریالیسم جایزه اش داده است.

5
پس از روی کار امدن ارتجاع فئودالی و روحانی
زنان اکبیری از دور و بر آخوند ها و بازاری ها
با لشکری از خواستگاران جوان مواجه شدند
و ازدواج کردند و توله زاییدند.
چرا این مردها
فاحشه قلمداد نشدند و نمی شوند؟

6
زن ستیزی علت طبقاتی دارد
ضمنا تازگی هم ندارد.

7
2000 سال است که قلم به دست نران است
و تخریب و تحقیر زنان در دستور روز این و آن است.

8
در نتیجه
دیوار زنان کوتاه است
و هر ننه مرده ای آستین بالا می زند
و
هارت و پورت کنان
از آن بالا می رود.

9
امر
حتی
به خود زنان مشتبه شده است
و شب و روز
به زن ستیزی
یعنی به خودستیزی
مشغول اند.

10
وقتی ستم از حد بگذرد
«آدم» ها
بدان عادت می کنند و خیال می کنند
که باید هم قضیه از این قرار باشد که طبقه حاکمه ادعا می کند.

11
گارسیاء الدوله دیلمی
اصلا نمی داند که عشق به چه معنی است و منشاء عشق چیست؟

12
ضرب المثلی در فرنگ هست:
ثروت و قدرت هر عنتری را سکسی می کند.

13
رئیس کنسرن پلی بوی
عنتری هزار ساله است
و همسری هفده ساله دارد.

14
نیاز مولد عشق است.

15
امتحانش مجانی است:
تو برای به دست آوردن چیزی که دیگری دارد
نوعی احساس عشق به او
در دلت ایجاد می کنی.
آدم، آدم است.
آدم می تواند در طرفة العینی به فیلی استحاله یابد.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر