۱۳۹۵ خرداد ۲, یکشنبه

سیری در شعری از آذر و رضوان (22)


ویرایش و تحلیل از
ربابه نون

 محمد زهری

به چشمم چیستی؟
انبوه رازی
دو دست درد سوز دلنوازی
به گوش بیدلان، نجوای سازی

به چشمم چیستی؟
آغوش سیمی
طواف روزگاران قدیمی
به شبگیر از ره صحرا رسیده
تن از بوی گل آلوده نسیمی

1
به چشمم چیستی؟
انبوه رازی

·        «انبوه راز» بودن معشوق ـ  چه معشوق زمینی و چه معبود آسمانی ـ ضمنا دلایل سوبژکتیو متعددی دارد:
·        دلایل معرفتی، پسیکولوژیکی، ایده ئولوژیکی و غیره دارد:      

2
به چشمم چیستی؟
انبوه رازی

·        معشوق که برای عاشق، مظهر همه چیز است، مهم ترین  موضوع شناخت او ست.
·        تمامی فکر و ذکر عاشق پی بردن به چیستائی اسرار آمیز معشوق است.

·        قاعدتا و طبیعتا، هر چیزی را که کسی موضوع شناخت قرار دهد، آن چیز به نظرش اسرار آمیز جلوه می کند.
·        هر گامی که سوبژکت شناخت (شناسنده) درراه شناخت آن چیز (اوبژکت شناخت) بردارد، گامی در راه گشودن معمائی از معماهای بیشمار محسوب می شود.
   
3
به چشمم چیستی؟
انبوه رازی


·        دیالک تیک شناخت، یعنی دیالک تیک اوبژکت شناخت (معشوق زمینی و یا آسمانی) و سوبژکت شناخت (عاشق)، دیالک تیک شورانگیزی است.
·        یکی از زادگاه های عشق اصیل همین دیالک تیک شناخت است:
    
4
·        آدمی بطرز خودپو، ناخواسته، ندانسته، بی اختیار، بی اراده و جبری، عاشق اوبژکت شناخت خویش می شود.
·        بدین طریق است که عشق عاشق به معشوق رفته رفته تقویت می یابد و تشدید می شود.

·        امتحانش دشوار نیست.
·        هر نوزادی پس از تولد، به موضوع شناخت مادر و تا حدی، پدر مبدل می شود:
·        مادران حتی اخم و تخم و مهر و قهر و تبسم و تنفر نوزاد را کشف و بطور سوبژکتیو (دلبخواهی، بنا بر میل و هوس خویش)  تفسیر می کنند.

·        در روند همین شناخت کودک، ضمنا عشق مادر به فرزند توسعه می یابد و تحکیم می شود.
·        شناخت هر چیز سرچشمه عشق بدان چیز است.
    
5
·        گاهی حتی در روند شناخت دشمن، علاقه و کشش و عشقی نسبت به او در دل سوبژکت شناخت نطفه می بندد.

6
·        در نتیجه تشکیل این نطفه های عشق است که محقق هر چه عمیقتر در ذات موضوع شناخت نفوذ می کند و به کشف قوانین و قانونمندی های آن نایل می آید.

·        این بدان معنی است که میان اوبژکت شناخت و سوبژکت شناخت پلی از تأثیرات متقابل تشکیل می شود:
·        از این پل است که شطی از علاقه و عاطفه و عشق جاری می شود.

·        سؤال این است که دلیل این عشق چیست؟
  
7
·        دلیل این عشق سوبژکت شناخت به اوبژکت شناخت، مثلا عشق عاشق به معشوق در اثر شناخت و در روند شناخت، این است که شناخت هر چیز، فرمی از کار است.
·        شناخت هر چیز، کار فکری است.
·        و کار ـ چه کار مادی و چه کار فکری ـ سرچشمه لذت اصیل و بی بدیل است.

8
به چشمم چیستی؟
انبوه رازی

·        در پرتو دیالک تیک شناخت، با توجه به تشدید عشق شناسنده به موضوع شناخت، می توان دلیل تقویت رو افزون باور به خدا و انبیاء و ائمه و غیره را کشف کرد.
·        خدا به عنوان معشوق آسمانی که در کلافی از اسرار قرار دارد، در روند تلاش بشری به شناخت تخیلی آن، محبوبیت و مقبولیت بیشتری کسب کرده است.

9
به چشمم چیستی؟
انبوه رازی

·        دلیل اسرار آمیزی معشوق می تواند پسیکولوژیکی هم باشد.
·        عشق ضمنا پدیده ای پسیکولوژیکی است.

·        یکی از دلایل مهم عشق، احساس بی ارزشی شدید عاشق است.
·        احساس ناچیزی (فردوسی) و زباله وارگی است.

·        تحت فشار این احساس پسیکولوژیکی منفی و مخرب است که کسی به بندگی و پرستندگی و وابستگی همنوعی و یا انعکاس آسمانی ـ انتزاعی آن همنوع، تن در می دهد.

·        عضو ناچیز واره و زباله واره ی جامعه، در نتیجه ی این بندگی، پرستندگی و وابستگی به اوتوریته زمینی و یا آسمانی، کسب هویت، ارزش و اعتبار می کند:
·        از ناچیز وارگی به چیز وارگی (فردوسی) می رسد.

10
به چشمم چیستی؟
انبوه رازی

·        اگر کسی سیر و سرگذشت اجامر ساواکی و یا حزب اللهی و غیره را مورد برسی قرار دهد، به کنه اسرار آمیزی پسیکولوژیکی شاه و شیخ و امام و ولایت و خدا و انبیاء و ائمه و اولیاء و غیره پی می برد:
·        ساواکی ها پس از بازداشت بدبختی، در طول راه مرتب او را به عنوان خائن به سلطنت و خود را به عنوان خادم و عاشق سرسپرده شاه قلمداد می کردند.
·        همین طرز رفتار از روندهای روانی این بدبخت ها پرده برمی داشت.

11
به چشمم چیستی؟
انبوه رازی

·        ساواک (امروزه ساواما و غیره)  نوجوان بی همه چیزی را از یتیم خانه برمی گزید و «تربیت» ایده ئولوژیکی می کرد:
·        نوجوان بی هویت، بی مادر و بی پدر (که ضمنا فحش واژه ای در جامعه گندیده محروم از هومانیسم و همبستگی است) در وجود شاهنشاه آریامهر چلقوز، معشوق سرشته به اسرار خود را می یافت و خود را چشم و گوش شاه تصور می کرد و کسب هویت الکی و کشکی می کرد.

·        بدین طریق، لومپنی با عشق به شاهی و یا امامی و یا خدائی، بلحاظ پسیکولوژیکی از ناچیز وارگی به چیز وارگی (فردوسی)  نایل می آید و خود را آدمی هویت مند تصور می کند.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر