تحلیلی از
ربابه نون
روباه گفت:
هيچ چيزی را تا اهلی نکنند، نمی توان شناخت.
• ایراد این ادعای روباه دو پا، بی خبری او از نتیجه نهائی «اهلی کردن» است.
• چرا؟
1
روباه گفت:
هيچ چيزی را تا اهلی نکنند، نمی توان شناخت.
• برای اینکه اهلی کردن کسی، همان و سلب آدمیت از او، همان.
• اهلی کردن کسی، همان و سلب ارج و ارزش و عزت انسانی از او، همان.
• اهلی کردن کسی، همان و تبدیل او به تپاله و تفاله و زباله، همان.
• چرا و به چه دلیل؟
2
روباه گفت:
هيچ چيزی را تا اهلی نکنند، نمی توان شناخت.
• برای دادن پاسخ منطقی و تجربی به این پرسش، باید به این نکته اشاره کرد که ضد «اهلی» در جامعه بشری، بر خلاف طبیعت اول، نه «وحشی»، بلکه «سوبژکت» است.
• چون جامعه و انسان، طبیعت اول نیست.
• جامعه و انسان، طبیعت دوم است.
• جامعه و انسان، طبیعت هومانیزه گشته است.
• انسان نیای حیوانی دارد، ولی مرحله حیوانی توسعه را میلیون ها سال قبل پشت سر نهاده است.
• جامعه و انسان در این راهپیمائی دراز تاریخی، از هزاران «خوان رستم» گذشته و زیر و رو شده است.
3
روباه گفت:
هيچ چيزی را تا اهلی نکنند، نمی توان شناخت.
• به همین دلیل، اهلی کردن انسان به معنی سلب آدمیت از او ست.
• به معنی سلب سوبژکتیویته از او ست.
• به معنی سلب هویت و شخصیت از او ست.
• این پدیده اهلی کردن را هم در جوامع امپریالیستی و هم در بیغوله های فوندامنتالیستی می توان به وضوح دید.
• نتیجه دکترینه کردن فاشیستی، امپریالیستی و فوندامنتالیستی اعضای جامعه، لومپن پرولتریزه کردن آنها ست.
• لات و لاشخور و لاابالی سازی آنها ست.
4
روباه گفت:
هيچ چيزی را تا اهلی نکنند، نمی توان شناخت.
• ایراد دیگر این ادعای روباه دوپا، این است که وقتی کسی، همنوع خود را اهلی کند و عملا او را به زباله مبدل سازد، فقط می تواند به محض دیدنش از فرط تعفن، دهن و دماغش را بگیرد، بر آن تف بیندازد و پا به فرار بگذارد.
• چون کسی زحمت شناخت زباله را به خود نمی دهد.
• زباله اصلا ارزش آن را ندارد که کسی برای شناخت آن وقت و انرژی و نیرو تلف کند.
• خود روباه دوپا هم ـ بدون آنکه خود متوجه باشد ـ استنتاج منطقی و تجربی ما را تأیید می کند:
5
آدمها ديگر وقت شناختن هيچ چيز را ندارند.
• نتیجه ای که از این کشف و تشخیص روباه دوپا می توان گرفت، این است که عدم رغبت آدم ها به شناخت یکدیگر، اهلی شدن و زباله واره شدن آنها ست.
• دلیل عدم رغبت آدم ها به شناخت همنوعان، نه کمبود وقت، بلکه زباله وارگی آنها ست.
6
آنها چيزهای ساخته و پرداخته از دکان میخرند.
اما چون کاسبی نيست که دوست بفروشد،
آدم ها بی دوست و آشنا مانده اند.
• ایراد دیگر ادعای روباه دوپا این است که نمی داند که پیش شرط برقراری رابطه دوستی، شناخت متقابل است.
• درست به همین دلیل دوست کیمیا ست:
الف
• قحط دوستی اولا از آن رو ست که کسی رغبتی به شناخت آدم های زباله واره ندارد.
• بدون شناخت کسی، اما نمی توان با او رابطه مبتنی بر دوستی برقرار کرد.
ب
• قحط دوستی ثانیا از آن رو ست که نه، کسی با زباله دوست می شود و نه، زباله می تواند با کسی رابطه دوستی برقرار کند.
• این اما به چه معنی است؟
7
آنها چيزهای ساخته و پرداخته از دکان میخرند.
اما چون کاسبی نيست که دوست بفروشد،
آدم ها بی دوست و آشنا مانده اند.
• این بدان معنی است که پیش شرط برقراری رابطه ی دوستی با کسی، داشتن شعور و شخصیت است.
• انسان اهلی شده، اما لومپن پرولتریزه شده است و لومپن پرولتاریا نه شعور دارد و نه شخصیت.
• به همین دلیل، در جامعه امپریالیستی و فوندامنتالیستی، قحط دوست و دوستی است.
8
تو اگر دوست میخواهی مرا اهلی کن!
• روباه دوپا، با این ادعا، مسئله را ابلهانه و یا شیادانه، وارونه جلوه گر می سازد:
• چون قضیه درست برعکس ادعای او ست:
• پیش شرط برقراری رابطه دوستی با کسی، آدم بودن او ست، سوبژکت بودن او ست، شعور و شخصیت داشتن او ست و نه اهلی شدن او و نه سلب آدمیت شدن او و نه زباله واره و لات و لومپن و لاشخور و لاابالی شدن او.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر