۱۳۹۵ خرداد ۱, شنبه

شازده کوچولو تکخال امپریالیسم (25)

 
تحلیلی از
ربابه نون
 
روباه گفت:
هيچ چيزی را تا اهلی نکنند، نمی ‌توان شناخت.

• ایراد این ادعای روباه دو پا، بی خبری او از نتیجه نهائی «اهلی کردن» است.
• چرا؟

1
روباه گفت:
هيچ چيزی را تا اهلی نکنند، نمی ‌توان شناخت.

• برای اینکه اهلی کردن کسی، همان و سلب آدمیت از او، همان.
• اهلی کردن کسی، همان و سلب ارج و ارزش و عزت انسانی از او، همان.
• اهلی کردن کسی، همان و تبدیل او به تپاله و تفاله و زباله، همان.

• چرا و به چه دلیل؟

2
روباه گفت:
هيچ چيزی را تا اهلی نکنند، نمی ‌توان شناخت.

• برای دادن پاسخ منطقی و تجربی به این پرسش، باید به این نکته اشاره کرد که ضد «اهلی» در جامعه بشری، بر خلاف طبیعت اول، نه «وحشی»، بلکه «سوبژکت» است.

• چون جامعه و انسان، طبیعت اول نیست.
• جامعه و انسان، طبیعت دوم است.
• جامعه و انسان، طبیعت هومانیزه گشته است.
• انسان نیای حیوانی دارد، ولی مرحله حیوانی توسعه را میلیون ها سال قبل پشت سر نهاده است.
• جامعه و انسان در این راهپیمائی دراز تاریخی، از هزاران «خوان رستم» گذشته و زیر و رو شده است.

3
روباه گفت:
هيچ چيزی را تا اهلی نکنند، نمی ‌توان شناخت.

• به همین دلیل، اهلی کردن انسان به معنی سلب آدمیت از او ست.
• به معنی سلب سوبژکتیویته از او ست.
• به معنی سلب هویت و شخصیت از او ست.

• این پدیده اهلی کردن را هم در جوامع امپریالیستی و هم در بیغوله های فوندامنتالیستی می توان به وضوح دید.
 
• نتیجه دکترینه کردن فاشیستی، امپریالیستی و فوندامنتالیستی اعضای جامعه، لومپن پرولتریزه کردن آنها ست.
• لات و لاشخور و لاابالی سازی آنها ست.

4
روباه گفت:
هيچ چيزی را تا اهلی نکنند، نمی ‌توان شناخت.

• ایراد دیگر این ادعای روباه دوپا، این است که وقتی کسی، همنوع خود را اهلی کند و عملا او را به زباله مبدل سازد، فقط می تواند به محض دیدنش از فرط تعفن، دهن و دماغش را بگیرد، بر آن تف بیندازد و پا به فرار بگذارد.

چون کسی زحمت شناخت زباله را به خود نمی دهد.

• زباله اصلا ارزش آن را ندارد که کسی برای شناخت آن وقت و انرژی و نیرو تلف کند.
• خود روباه دوپا هم ـ بدون آنکه خود متوجه باشد ـ استنتاج منطقی و تجربی ما را تأیید می کند:

5
آدمها ديگر وقت شناختن هيچ چيز را ندارند.

• نتیجه ای که از این کشف و تشخیص روباه دوپا می توان گرفت، این است که عدم رغبت آدم ها به شناخت یکدیگر، اهلی شدن و زباله واره شدن آنها ست.
• دلیل عدم رغبت آدم ها به شناخت همنوعان، نه کمبود وقت، بلکه زباله وارگی آنها ست.

6
آنها چيزهای ساخته و پرداخته از دکان می‌خرند.
اما چون کاسبی نيست که دوست بفروشد،
آدم ها بی‌ دوست و آشنا مانده ‌اند.

• ایراد دیگر ادعای روباه دوپا این است که نمی داند که پیش شرط برقراری رابطه دوستی، شناخت متقابل است.
• درست به همین دلیل دوست کیمیا ست:

الف
• قحط دوستی اولا از آن رو ست که کسی رغبتی به شناخت آدم های زباله واره ندارد.
• بدون شناخت کسی، اما نمی توان با او رابطه مبتنی بر دوستی برقرار کرد.

ب
• قحط دوستی ثانیا از آن رو ست که نه، کسی با زباله دوست می شود و نه، زباله می تواند با کسی رابطه دوستی برقرار کند.

• این اما به چه معنی است؟

7
آنها چيزهای ساخته و پرداخته از دکان می‌خرند.
اما چون کاسبی نيست که دوست بفروشد،
آدم ها بی‌ دوست و آشنا مانده ‌اند.

• این بدان معنی است که پیش شرط برقراری رابطه ی دوستی با کسی، داشتن شعور و شخصیت است.
• انسان اهلی شده، اما لومپن پرولتریزه شده است و لومپن پرولتاریا نه شعور دارد و نه شخصیت.
• به همین دلیل، در جامعه امپریالیستی و فوندامنتالیستی، قحط دوست و دوستی است.

8
تو اگر دوست می‌خواهی مرا اهلی کن!

• روباه دوپا، با این ادعا، مسئله را ابلهانه و یا شیادانه، وارونه جلوه گر می سازد:
• چون قضیه درست برعکس ادعای او ست:
• پیش شرط برقراری رابطه دوستی با کسی، آدم بودن او ست، سوبژکت بودن او ست، شعور و شخصیت داشتن او ست و نه اهلی شدن او و نه سلب آدمیت شدن او و نه زباله واره و لات و لومپن و لاشخور و لاابالی شدن او.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر