۱۳۹۵ خرداد ۷, جمعه

سیری در شعری از آذر و رضوان (27)


ویرایش و تحلیل از
ربابه نون

هوشنگ ابتهاج (سایه) 
روزگاری شد و کس، مرد ره عشق، ندید
حالیا چشم جهانی، نگران من و تو ست

·        معنی تحت اللفظی:
·        دیری است که کسی که مرد راه عشق باشد، در دیدرس نیست.
·        حالا مردان راه عشق در هیئت من و تو ظهور کرده اند و جهان غرق تماشای من و تو ست.

·        این بیت سایه جوان، قابل تأمل و تحلیل همه جانبه است: 

1
روزگاری شد و کس، مرد ره عشق، ندید
حالیا چشم جهانی، نگران من و تو ست

·        سایه در این بیت، عشق را ایدئالیزه می کند.
·        یعنی به عرش اعلی می برد.
·        عشق در تئوری عشق هوشنگ ابتهاج (سایه) به درجه فضیلتی ارتقا داده می شود.

·        سایه از عشق که پدیده ای خودپو، غریزی، غیر ارادی، ژنه تیکی و تحمیلی است، هنری می سازد.
·        بدین طریق و بدین دلیل است که عاشق و معشوق ببرکت عشق به یکدیگر، هنرمندان جهان، اشرف موجودات و اعجوبه های کاینات قلمداد می شوند.
·        آن سان که سکنه جهان، مات و مبهوت و حیران، غرق تماشای این دو اعجوبه می شوند.

2
روزگاری شد و کس، مرد ره عشق، ندید
حالیا چشم جهانی، نگران من و تو ست

·        سایه طبرستانی مادام العمر تحت تأثیر حافظ شیرازی بوده است.
·        سایه این استنباط ایراسیونالیستی (ضد عقلی) از عشق را هم از خواجه شیراز اخذ و از آن خود کرده است.

هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام ما

·        معنی تحت اللفظی:
·        هر کس که دلش به عشق زنده شود، نامیرا می گردد.
·        به همین دلیل، دوام من و تو (عاشق و معشوق) بر روزنامه عالم ثبت خواهد بود.

·        این بیت سایه ـ در واقع ـ ترجمه لاطائلات حافظ در زمینه عشق است.

·        مراجعه کنید به جهان بینی حافظ در تارنمای دایرة المعارف روشنگری  

3
روزگاری شد و کس، مرد ره عشق، ندید
حالیا چشم جهانی، نگران من و تو ست

·        تئوری عشق سایه بلحاظ فرم، در خطوطی شبیه تئوری عشق حافظ است.
·        ولی بلحاظ محتوا ضد تئوری عشق حافظ است.
·        فریب تشابهات صوری و فرمال تئوری عشق سایه به تئوری عشق حافظ را نباید خورد.

·        این تفاوت و تضاد ماهوی با گرایش سایه به جنبش توده ای و حزب بزرگ توده تشکیل و رفته رفته تقویت و تشدید می شود.
·        آن سان که در نهایت، پوسته ای توخالی از آن باقی می ماند.

·        محبوبیت سایه در میان اعضای طبقات اجتماعی انگل و علاف به دلیل همین پوسته توخالی شعر او ست.

·        چرا ما به این نتیجه می رسیم؟  

4
روزگاری شد و کس، مرد ره عشق، ندید
حالیا چشم جهانی، نگران من و تو ست

·        دلیل ما این است که معشوق سایه توده ای ضد دیالک تیکی معشوق حافظ فئودالی است.
·        معشوق سایه توده و بویژه حزب توده است.
·        سایه فرق ماهوی با خسرو روزبه ندارد.
·        تک تک سلول های سایه نیز توده ای اند.

·        سایه جوان همین حقیقت امر را در شعر «گالیا» پیشاپیش اعلام کرده است:
·        معشوق سایه نمی تواند فردی باشد.
·        معشوق سایه فقط می تواند خدای خاک (سیاوش) باشد، توده بی همه چیز مولد همه چیز باشد.
·        خدای بی نام بی اعتنا به نام باشد.

·        به همین دلیل می توان گفت که تئوری عشق سایه، ماهیتا همان تئوری عشق مرتضی کیوان و محمد زهری و سیاوش کسرائی است.

5
روزگاری شد و کس، مرد ره عشق، ندید
حالیا چشم جهانی، نگران من و تو ست

·        این شعر سایه احتمالا در دوره قبل از بلوغ ایده ئولوژیکی او سروده شده است.
·        به همین دلیل این شعر او از سر تا پا معیوب است.
·        اشعار بعدی سایه از طرازی دیگر اند.

6
 گر چه در خلوت راز دل ما کس نرسید
همه جا زمزمه ی عشق نهان من و تو ست

·        معنی تحت اللفظی:
·        اگر چه راز دل من و تو به ترفند اشارات نظر ـ به مثابه زبان خصوصی مرموز فی مابین ـ رد و بدل شده، ولی علیرغم آن، همه جا همه کس از عشق من و تو به گوش یکدیگر زمزمه می کنند.

·        این استنباط سایه استنباط شعرای قرون وسطی از عشق است.
·        رنگ روی عاشق و معشوق و حرکات و سکنات آنان افشاگر راز دل آنها ست.

·        آنچه در این استنباط متافیزیکی دیر آشنا، ساده لوحانه است، این حقیقت امر است که محتوای واحدی می تواند در فرم های متعدد و متنوعی انتقال یابد:
·        حتما لازم نیست که کسی به دیگری بگوید:
·        دوستت دارم و یا دشمنت هستم.
·        این حقایق امور را می توان به طرق مختلف و متنوع منتقل کرد.

7
گو:
«بهار دل و جان باش و خزان باش، ار نه
ای بسا باغ و بهاران که خزان من و تو ست.»

·        معنی تحت اللفظی:
·        اینکه بهار باشد و یا پاییز، برای ما فرق ندارد.
·        چه بسا بهار که برای من و تو خزان است.

·        ایراسیونالیسم (خردستیزی) و سوبژکتیویسم سایه جوان در همین بیت شعر او نمایان می گردند:
·        شرایط عینی برای عاشق و معشوق، تعیین کننده نیستند.

·        بهار عینی می تواند برای آندو خزان باشد:
·        اخمی توسط معشوق، همان و تبدیل بهار به خران، همان.

·        تعیین کننده در دیالک تیک اوبژکت ـ سوبژکت برای عاشق جماعت، سوبژکت است.
·        این تئوری معرفتی ـ نظری وارونه و باطل، امروزه به بهانه های مختلف در رسانه های مختلف به خورد خلایق داده می شود:
·        «تعیین کننده طرز نگرش است.»
·        این شعار ضد تجربی ـ ضد منطقی و مبتنی بر وارونه بینی در اگهی های تبلیغاتی آگاهی ستیز امپریالیسم، مرتب تکرار می شود.

·        این هم همان سمتگیری معرفتی ـ نظری سایه نابالغ است.
·        این هم همان سوبژکتیویسم معرفتی سایه جوان است.

8
این همه قصه ی فردوس و تمنای بهشت
گفت و گویی و خیالی ز جهان من و تو ست

·        معنی تحت اللفظی:
·        قصص رایج راجع به بهشت و فردوس، گفتگو وخیالی از جهان جنت آسای من و تو ست.

·        در این بیت شعر، نهایت رضایت شاعر از عشق تبیین می یابد.
·        در پرتو عشق، جهان برای عاشق و معشوق، جنت آسا جلوه گر می شود.

·        این توهم است و نه واقعیت.
·        این توهمی است که قوای فریبای درونی به عاشق و معشوق تحمیل می کنند.
·        به همین دلیل، خرد اندیشنده و دور اندیش، در رابطه با عشق، مزاحم و مخرب و مانع است.
·        خرد اندیشنده آتش بر دودمان توهم و تخیل می افکند و ترفند و توطئه قوای درونی مدافع عشق را نقش بر آب می سازد.

9
«نقش ما»  
گو:
«ننگارند به دیباچه ی عقل»
هر کجا نامه ی عشق است، نشان من و تو ست.

·        معنی تحت اللفظی:
·        بگو:
·        «نقش من و تو را به مقدمه کتاب عقل ننویسند.»
·        برای اینکه نقش من و تو به عشقنامه ثبت شده است.

·        سایه جوان تحت تأثیر ایده ئولوژیکی حافظ، عشق را بدرستی به مثابه دشمن عقل و ضمنا برتر و ارجمندتر از عقل قلمداد می کند.

·        حافظ بدترین دشمن عقل کل اندیش و بهترین نماینده ایراسیونالیسم (خردستیزی) بوده است و تأثیر منفی و مخرب ماندگاری بر افکار عمومی دارد.

·        به علت فقدان روشنگری علمی و انقلابی در جامعه و جهان معاصر است که ایراسیونالیسم یکه تاز میدان شده است.
·        ایراسیونالیسم، آدم ها را زباله واره می سازد و جامعه و جهان را جنگل واره.

10
سایه ز آتشکده ی ما ست فروغ مه و مهر
وه از این آتش روشن که به جان من و تو ست.

·        معنی تحت اللفظی:
·        ای سایه نور ماه و خوشید از آتشکده دل و درون من و تو ست.
·        وه، چه آتش سوزانی در جان من و تو ست.

·        سایه جوان در سنت شعرای کلاسیک قرون وسطی ایران، در بیت آخر غزل، خود را مخاطب قرار می دهد و طبق معمول، هندوانه ای زیر بغل خود می چپاند.
·        نور خورشید و ماه از آتش روشن جان عاشق و معشوق قلمداد می شود.
·        بدین طریق، وارونه «اندیشی»، به بهانه الزامات شعر به اوج می رسد.

بیا و کشتی ما
در شط شراب انداز.
(حافظ)

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر