۱۳۹۵ خرداد ۴, سه‌شنبه

سیری در شعری از مهدی اخوان ثالث بخش سوم)


از این اوستا
(1344)
ویرایش و تحلیل از
ربابه نون

منزلی در دوردست

منزلی در دور دستی هست ـ بی شک ـ هر مسافر را
اینچنین دانسته بودم، و این چنین دانم.

لیک
ای ندانم چون و چند، ای دور
تو ـ بسا ـ کاراسته باشی به آیینی که دلخواه است.

دانم این که بایدم سوی تو آمد، لیک
کاش این را نیز می دانستم، ای نشناخته منزل ،
که از این بیغوله تا آنجا کدامین، راه
یا کدام است آن، که بیراه است.

ای برایم، نه برایم ساخته منزل،
نیز می دانستم این را، کاش
که به سوی تو، چه ها می بایدم، آورد

دانم، ای دور عزیز، این نیک می دانی
من پیاده ی ناتوان، تو دور و دیگر، وقت، بیگاه است.

کاش می دانستم این را نیز
که برای من، تو در آنجا چه ها داری.

گاه، کز شور و طرب، خاطر شود، سرشار
می توانم دید
از حریفان، نازنینی که تواند جام زد بر جام
تا از آن شادی به او، سهمی توان بخشید؟

شب که می آید، چراغی هست؟
من نمی گویم، بهاران، شاخه ای گل در یکی گلدان
یا چو ابر اندهان بارید، دل شد تیره و لبریز
ز آشنایی غمگسار، آنجا سراغی هست؟

پایان
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری
 

24

25

26

27

28

پایان
ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر