میم
به این می گویند:
یاوه اعلی به تمام
معنا.
خودتان اندکی بیاندیشید و اگر لازم شد راجع
بدان بحث می کنیم.
حریف
حس تنهایی گستره اش
عمیقه و شامل تمام عدم امنیت هایی میشه که از درون، افراد یک جامعه رو میخوره (بوف
کور، به مضمون) و شخصا فکر می کنم تنهایی
فقط به زوج بودن دو جنس مخالف بر نمیگرده که عوام فکر میکنن.
وقتی هیچکس حرف
هیچکس رو نمی فهمه اینجا عمیق ترین تنهایی رخنه داره
...
·
استنباط ما این است که شما یا مفهوم تنهائی را با مفهوم «بیگانگی»
و شاید هم با مفهوم «از خودبیگانگی» عوضی می گیرید و یا تعریف روشنی از مفهوم
تنهائی (ایزولاسیون) ندارید.
2
·
علاوه بر این تقسیم بشریت به بزرگان و کوچکان و تکرار
مکانیکی یاوه های بزرگان کذائی در شأن انسان نیست.
3
·
بنی بشر ـ بدون استتثناء ـ به ساز و برگ تفکر، شعور و
شناخت مجهز است و همه از دم، با هم برابرند.
حریفی دیگر
من با این نظر موافقم
من الان همچین حسی
دارم
سالمم ولی...
·
خیلی ممنون از هماندیشی (چالش نظری)
·
اتفاقا بر خلاف پندار عباس معروفی، تنهائی واقعی زمانی آغاز می شود که به کسی
از کسانت بگوئی که بیماری.
·
طرف به محض شنیدن این خبر بطور کلی گم و گور می شود و حتی شیطان و خدا نمی
توانند پیدایش کند، چه برسد به بنی بشر عاجز و ناتوان و بیمار.
2
آدلاین
ویرجینیا وولف (
-۱۸۸۲ ۱۹۴۱)
رمان نویس، مقاله نویس، ناشر، منتقد و فمنیست انگلیسی
·
از این حقیقت امر حتی ویرجنیا ولف خبر داشته است و در یکی از رمان های معروفش
بر زبان رانده است.
3
·
هر بیماری در عین حال سرباری است و اقوام و نزدیکانش چه بسا مرگش را آرزو می
کنند تا از شرش رها شوند.
4
·
بیمار به هر دردی می خورد، مگر به درد همدمی.
·
عباس معروفی هر کی باشد، از جامعه و جهان به اندازه ارزنی خبر ندارد.
5
·
ضمنا احساس تنهائی، علل طبقاتی دارد.
·
بیهوده نیست که حریف ـ احتمالا بی آنکه خود متوجه باشد ـ کلمه قصار بوف کور و
در واقع صادق هدایت بی شعور را بر لب می راند.
6
·
تنهائی از این دست، می تواند نتیجه علافی باشد.
·
علافی به معنی عمیق کلمه.
·
به معنی خلأ معنوی زیست باشد.
·
به معنی بی معنائی زندگی آدمی باشد.
·
تنهائی می تواند به معنی بی دورنمائی تاریخی، بی فردائی فرماسیونی باشد.
7
·
مقولات تنهائی، پوچی و نومیدی و غیره در قاموس هنرمندان و فلاسفه طبقات
اجتماعی واپسین، انعکاس همین جایگاه اجتماعی است.
·
این جور آدم ها حتی اگر در جمع باشند، تنهایند.
·
به قول شاعر این طبقات اجتماعی ـ احمد شاملو ـ «بسان کوه ها با همند و تنهایند.» (نقل به مضمون)
·
اکنون دیده می شود که حتی کوه های با هم و همبا در آئینه ضمیر شاعر طبقات اجتماعی
ارتجاعی به مثابه چیزهای تک افتاده و تک وتک و تنها انعکاس می یابد.
·
دست خود شاعر هم نیست.
·
چون ایدئولوژی نه پدیده ای فردی، بلکه طبقاتی است.
8
·
قهرمان رمان یکی از رمان نویسان بزرگ امپریالیستی که حتی جایزه نوبل و صدها
جایزه دیگر به نصیب برده بود، در گوشه اتاقی لخت و «بی همه چیز» نشسته است، با
بشقابی مدفوع خشک در جلو.
·
تکه تکه اطعام می کند و به زمین و زمان در سنت نیچه و کافکا و صادق هدایت و
عادولف و غیره فحش خواهر و مادر می دهد.
9
·
اما نمایندگان طبقات اجتماعی زحمتکش در نهایت تنهائی واقعی، اصلا احساس تنهائی
به این معنا نمی کنند.
·
به قول فروغ، «از صدای کاشی آبی چنان پر اند که روی صداشان نماز می
خوانند.»
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر