۱۳۹۲ دی ۲۴, سه‌شنبه

سیری در جهان بینی بهمن محصص (1)


بهمن محصص (۹ اسفند ۱۳۱۰ در رشت - ۶ مرداد ۱۳۸۹ در رم) 
 نقاش، مجسمه‌ ساز و مترجم 
 نقاشی‌ های آوانگارد بهمن محصص از آثار معتبر نقاشی مدرن ایران محسوب می‌شود.

علی مشفقی
لاهیجان، (6 مرداد 92)  
 به یاد بهمن محصص در سومین سالگرد رفتنِ جسمانی اش
سرچشمه:
صفحه قیسبوک بهمن محصص


·        سه سال پیش بود.
·        برای عروسی "دوست" به شیراز رفته بودیم.
·         به موبایل همسفرم ـ آقای فرهنگ فر ـ پیام رسید:
·        گویا پیمان برنجی بود که بهمن محصص هم ...

·        نمی دانستم چهره ام را برای عروسی چگونه شاد نگه دارم.
·        یاد حرف محصص افتادم:
·        «مرد دیگه آقا.
·        همین است زندگی.
·         ناراحتی نداره
·        یک راهی است که همه می روند.»

·        باورم نمی شد:
·        " هرگز مرگ را در قامت محصص نمی دیدم، آن قدر قوی بود، آن قدر بر فراز مسائل پرواز می کرد که همیشه تصورم این بود که " مرگ جرئت دیدار او را ندارد."

*****

·        در سالگرد نبود جسمانی "استاد دوست داشتنی و بی‌ بدیل "بهمن محصص "
·        این سومین سالی است که می گویند:
·        " کسی که خالق هنره، تا هنر دوام داره، زنده است."

·        می گفت:
·        «فلانی، کدوم نقاشی من رو برای خودت می‌خوای که بذاری تو خونه ات؟»
·         می گفتم:
·        « بهمن خان، این و این را»  

·        می‌گفت:
·        «خوب، بگو ببینم بعد از تو به کی می ‌رسد؟»
·         
·        با تعجب می‌گفتم:
·        «بعد من!»  
·         
·        با آن صدای محکم می ‌گفت:
·        «بله آقا، بعد شما.»

·        می‌گفتم:
·        «خوب بعد من به بچه هایم.»
·         
·        می‌گفت:
·        «بعد اونها ؟»

·        می‌گفتم:
·        «چه می گویید؟
·        من که نباشم خوب، بالاخره به کسی می‌رسد.»

·        می‌گفت:
·        «چه تضمینی می دهی برای ماندنش در آینده؟
·        تو فردا پرواز می ‌کنی، میری برای زندگی خارج.»
·         
·        کم می ‌آوردم

·        می‌گفت:
·        «دیدی حالا؟»

·        و در حالی که با ربدشامبر قرمز مخصوصش مثل معلمی که دارد دیکته می‌گوید، یا نه، بهتر بگویم ، دارد جواب ذهن تشنه شاگردی را می‌ دهد، ادامه می داد:
·        «نقاشی من مربوط به این نسل نیست، باید بماند، مثل موزه ای، جایی.
·        تو نمی‌توانی برای حفظ آن در نسل های آینده ات به من تضمین بدهی.»
·         
·        چیزهایی که یاد داد با حرکات و ایما و اشاره، با رفتارهای ظریف و با حسابش، با تنبه و تنبیه های کلامی مخصوص به خودش، در یک کلام، انسانی در زندگی من نبود که چنین "جاذبه و دافعه " را توأمان به بهترین نحوه دارا باشد.

·        این شاید تنها حرف و اعتقاد من نباشد و کسانی که در دوره حیاتش با واسطه یا بی واسطه به حضورش معرفی شدند و یا شانس این را یافتند که حشر و نشری داشته باشند؛ به این موضوع اعتقاد دارند.
·         
·        هنوز آن نگاه تیز بینش به عمق مسائل در حالی که دیگر از به زبان آوردنش هم خسته بود، در یادم باقی است .

·        انگار می‌شنیدم که زیر لب می‌گفت:
·        "وقتی بیش از حد درک می ‌کنی ، دیگر زبان بیانت الکن می‌شه.»

·        محصص به این حس رسیده بود و حتی اگر هم سعی می ‌کرد هر از گاهی در این "گنج ِ فهم هایش" را بگشاید، چنان ایجاز و ظرافتی به خرج می ‌داد که خود ِ شیوه بیان ، حکایتی می ‌شد، چه برسد به اصل موضوع.
·        یادش همیشگی

پایان 
ویرایش از تارنمای دایرة المعارف روشنگری

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر