گاف سنگزاد
·
مسعود دلیجانی شعری دارد، تحت عنوان «بغض کودکانه ای در کار»، بند پایانی این شعر ـ و نه فقط این شعر ـ برای ما بسیار حیرت انگیز
بود:
آغوش
گشاده ام را بر می چینم
و
عطوفت نهان در نگاهم را
پلی
می زنم
از
سطح نمناک چشمانم
تا
دور دستی که فاصله ها می میرند
دور
دستی که هر انسان
عطش
نیاز خویش را
چون
پرنده ای از گروه کوچ
از
جوشنده چشمه ساری می نوشد،
«جوشان
در سایه سار عام»
·
شاعر در همین بند شعر با صراحتی روشن تر
از صراحت آفتاب در مقابل فلسفه بورژوائی واپسین (و جهان بینی همه طبقات اجتماعی
واپسین) سنگر
می گیرد، بی آنکه حتی روحش خبردار از این حقیقت امر باشد، که یکی از اهداف جهان
بینانه طبقات اجتماعی واپسین، حذف مقوله عام و نشاندن مقولات منفرد و خاص به جای
آن است.
·
شاعر به محتوای معنوی شعر خود وقوف دارد،
ولی فقط تا حد فهم خود وقوف دارد، تازه اگر وقوف داشته باشد.
·
حالا سری به اشعار و آثار شاملو و امثال بین
المللی شاملو مثلا ماکس اشتیرنر بزنیم:
·
همین مفهوم عام در فلسفه ماکس
اشتیرنر نفی و انکار می شود.
·
برای اینکه «منفرد، خصم آشتی ناپذیر
عام است، خصم آشتی ناپذیر هر پیوندی و هر قید و بندی است.»
·
(ماکس اشتیرنر، «یگانه و مایملک او»، ص 237،
1972)
·
·
«من» در فلسفه اشتیرنر، فقط به
شرط ضدیت با عام واقعی (جامعه و طبیعت) و به شرط ضدیت با
عام فکری (مفهوم و عقل) می تواند بدون هنجار
و قانون به خودیت خود واقف شود، به خودآگاهی برسد.
حسین
شکسته
نفسی و متانت شاعر را نباید به حساب بی خبری روحش از حقیقت دانست.
او خودِ حقیقت است.
·
ما که نگفته ایم،
روح شاعر از حقیقت بی خبر است.
·
شما با دقت کافی جمله ما را نخوانده اید:
·
«شاعر در همین بند
شعر با صراحتی روشن تر از صراحت آفتاب در مقابل فلسفه بورژوائی واپسین (و جهان
بینی همه طبقات اجتماعی واپسین) سنگر می گیرد، بی آنکه حتی روحش
خبردار از این حقیقت امر باشد، که یکی از اهداف جهان بینانه طبقات اجتماعی واپسین
حذف مقوله عام و نشاندن منفرد و خاص به جای آن است.»
1
·
حقیقت امر تعریف دیگری
دارد و حقیقت تعریف دیگری.
2
·
ما باید میان مقوله معرفتی ـ نظری حقیقت که فقط انطباق
شناخت عقلی با واقعیت عینی را منعکس می کند و مفاهیمی مانند صداقت، امانت، خلوص
نیت و غیره تفاوت قایل شویم.
3
·
ضد حقیقت، خطا و باطل است.
·
خطا و باطل به معنی عدم انطباق حکم با واقعیت امری است
که انعکاس می یابد.
4
·
حقیقت امر واقعیت
امر معین درست منعکس شده در ضمیر است:
·
زمین سیاره ای است.
·
این واقعیت امری است که واقعا هم از این قرار است.
·
زمین واقعا هم سیاره ای است.
·
چنین واقعیت امری را حقیقت
امر می نامند.
5
·
زمین سیاره ای متشکل از
طلا ست.
·
این هم واقعیت امری است،
ولی حقیقت امری نیست.
·
چون زمین از طلا تشکیل
نشده است.
حسین
جمله
دیگری از متن:
شاعر
به محتوای معنوی شعر خود وقوف دارد، ولی فقط تا حد فهم خود وقوف دارد، تازه اگر
وقوف داشته باشد.
·
آثار هنری مثلا شعر محصول
روح دستخوش آشوب اند.
·
شاعر وقتی شعری می سراید
که تحت فشار درونی ـ روحی ـ روانی خاصی منقلب شده است.
·
شعر از گردنه دیالک تیک آگاهی
و خودپوئی می گذرد.
·
شاعر فقط به بخش معینی از
محصول کار خود وقوف دارد.
·
بخش دیگر چه بسا به او
تحمیل می شود.
·
دست خود او هم نیست.
·
شاید به همین دلیل شاعری
می گوید:
·
آنچه استاد ازل گفت:
·
«بگو!»، می
گویم.
·
برای درک دیالک تیک خودپوئی
و آگاهی باید به درک دیالک تیک جبر و اختیار نایل آییم:
·
دیالک تیک خودپوئی و آگاهی
هم در تحلیل نهائی خویشاوند دیالک تیک جبر و اختیار است.
·
عمله و بنا خانه ای می
سازند.
·
ظاهرا مختارند.
·
ولی خانه را بالاجبار چنان
می سازند که به آنها دیکته می شود:
·
خانه سرانجام در دیالک
تیکی از جبر و اختیار (خودپوئی
و آگاهی) ساخته می شود و نه آنطور که عمله و بنا دلشان می خواهد.
·
برای اینکه خانه با
استفاده از مواد اولیه و میزان تجربه و دانش و وسایل معین کار می تواند ساخته شود.
·
اگر مواد و مصالح ساختمانی
فقط خاک و کاه و آب و سنگ باشند، جبرا خانه کاهگلی ساخته خواهد شد.
·
تازه فرم خانه هم بوسیله
امکانات مادی و فکری محیط و عمله و بنا تعیین خواهد شد.
·
اگر آنها سیمان و آهک و
آجر و آهن و غیره در اختیار داشته باشند و تجربه و دانش لازم را کسب کرده باشند، خانه
نسبتا مدرنی خواهند ساخت.
·
جبر همین است.
·
همین مسئله در زمینه تولید
آثار هنری نیز اعتبار دارد.
·
چه بسا حتی در روند کار
عمله و بنا می اندیشند و فرم خانه را توسعه می دهند.
·
یعنی روند کار در عین حال آموزشگاه
آنها ست.
·
پراتیک منشاء تئوری است و
محک صحت و سقم آن نیز است.
·
هنرمند هم در روند تولید
اثر خویش در تفکر مدام است و این تفکر در تشکیل اثر او مؤثر می افتد.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر