گاف سنگزاد
·
تعلق داشتن به طبقات اجتماعی واپسین ظاهرا مرزهای
فرماسیونی را در می نوردد و اعضای طبقات اجتماعی واپسین همه فرماسیون های اجتماعی ـ اقتصادی را به هم
نزدیک می سازد و چه بسا حتی به موضع ایدئولوژیکی واحدی سوق می دهد.
1
·
آنچه بی تردید وجود دارد، تشابه ایدئولوژیکی
طبقه برده دار واپسین با طبقه فئودال واپسین و طبقه بورژوازی واپسین است.
2
· خطوط فکری و ایدئولوژیکی اصلی در فلسفه مثلا نیچه و دیگر فلاسفه فاشیسم و امپریالیسم از جمله اگزیستانسیالیسم، قلسفه حیات و غیره را می توان با خطوط فکری و ایدئولوژیکی فلاسفه فئودالیسم واپسین مقایسه کرد وبه به خطوط ماهوی یکسان زیر رسید:
·
تحقیر زندگی
·
پوچی زندگی
· تجلیل از مرگ
·
ستایش دیوانه وار انتحار
·
طبقه بندی دوئالیستی همه چیز به عالی و پست، مثلا ابربشر و آشغالبشر (نیچه، شاملو،
حافظ، هدایت)
· تئوری نخبگان (ستایش افراطی از پادشاهان، امپراطوران، ژنرال
ها، شخصیت ها، روشنفکران، قهرمانان، رهبران، سیاستمداران)
·
چپ نمائی عوامفریبانه و بی شرمانه:
·
سوسیالیست نامیدن خود از سوی فاشیست ها
·
طرفدار مستضعفین نامیدن خود از سوی فوندامنتالیست ها و غیره
3
·
این مسئله ولی با بغرنجی و پیچیدگی خارق العاده ای همراه
است.
·
باید روی آن کار پژوهشی عرقریز صورت گیرد.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر