گاف سنگزاد
حسین
گاهی
هنرمندان حرفهایی می زنند که در عمل بدان اعتقادی ندارند
این حرف تولستوی هم از آن حرفها بود
یا شاعری میگه من شعر نمیگم بلکه شعر منو میگه و
یا واژه به سراغم میاد . نقاشی میگه میرم پیش بوم قلم مو را میگیرم تو دستم و بسم
الله
ولی
برای اینکه شر بخوابه ، من هم گاهی گفتم:
وقتی
نزد یک قطعه سنگ میروم با من حرف میزند و به من میگه که میخواد چی بشه
بله اکثرا از این حرفها را دوست دارند بشنوند
ما
هم که آدمیم !
·
نه.
·
صرفنظر از چند و چون دعاوی سوبژکت های
مورد نظر شما، واقعیت
از همین قرار است.
1
·
هر اثری و هر کار مادی ئی در داربست دیالک تیک اوبژکت ـ سوبژکت صورت می گیرد.
·
اوبژکت کار و شناخت و هنر، هیچکاره
و هیچ واره نیست.
·
شما هم حتما می دانید.
2
·
این اوبژکت کار است که در آئینه ضمیر بنی بشر منعکس می
شود.
·
به قول خودتان با هنرمند وارد گفتگو
می شود.
·
بدون وجود زیبائی های طبیعی در آسمان
و زمین از کوچ ابرها تا غرش رعدها و غیره شعر ویا تابلوی نقاشی مربوطه نمی توانست
سروده و یا رسم شود.
3
·
پیش شرط تصور و تصویر و تخیل و
غیره وجود پیشاپیش معادل مادی و واقعی ـ عینی آنها در عالم خارج است.
·
ماده بر روح (تصور و تصویر و تخیل
و ایده و توهم و غیره) تقدم دارد.
·
وجود بر شعور تقدم دارد.
4
·
وقتی هنرمندی می گوید:
·
اثر هنری من محصول ذهنیت من است، جهان
بینی ایدئالیستی را نمایندگی می کند.
·
ذهنیت (سوبژکتیویته) ثانوی است:
·
انعکاس بغرنج و چه بسا عینی، غیر
ارادی، غیر اختیاری، خودپو، جبری و مستور عینیت است.
5
·
شاعر وقتی شعری می سراید که باید بسراید و گرنه کلافه می
شود.
·
سرایش شعر چه بسا بسان زایش کودکی
است:
·
کودک شعر هم بسان کودک معمولی باید
زاده شود، وگرنه شاعر کلافه می شود.
·
به همین دلیل هم در هر جامعه ای که
آزادی وجدان (Bewusstsein ) وجود نداشته باشد، اختلالات
روانی اعضای آن جامعه امری طبیعی و اجتناب ناپذیر است.
6
·
این توفان روح است که شاعر را به سرایش شعر و رمان نویس
را به نگارش رمان وامی دارد.
·
شاعر و نویسنده، شعر و
یا رمان حاضر و آماده ای در کله و در دل (ضمیر) ندارند تا تقریر کنند.
·
شعر و رمان چه بسا در روند
سرایش و تحریر تشکیل می شوند و سوهان می خورند.
·
عینیت قدر قدرت، اراده
خود را مرتب دیکته می کند.
·
روح همیشه سایه ماده را
بالای سر خود دارد.
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر