جلالالدین محمد بلخی معروف به مولوی (604 ـ 672
ه.ق)
تحلیلی
از شین میم شین
نی حدیث راه پر خون می کند
قصه های عشق مجنون می کند
·
معنی تحت اللفظی بیت:
·
نی بیانگر سرگذشت راه خونین و قصه های عشق مجنون است.
1
·
مولانا در این بیت، دوئالیسم عاشق و معشوق را به شکل
دوئالیسم مجنون و لیلی و دوئالیسم عارف و معبود بسط و تعمیم می دهد و نی را به
عنوان روایتگر درد جدائی مجنون از لیلی و عارف از معبود محسوب می دارد.
2
·
اگر مجنون از لیلی و عارف از معبود قطع رابطه نکرده بود، نی
دیگر فونکسیونی نمی داشت.
·
و اگر روزی وصلت مجنون با لیلی و عارف با معبود عملی شود،
نی در آن صورت علاف و بیکار خواهد ماند.
3
·
وقتی ما از بی پایگی انتساب مونیسم به اهل طریقت و عرفان
سخن می گوییم، منظورمان همین است.
·
عرفان در حرف از مونیسم کشکی و الکی و توخالی دم می زند،
ولی در عمل به تبلیغ دوئالیسم می پردازد.
محرم این هوش جز بیهوش نیست
مر زبان را مشتری جز گوش نیست
·
معنی تحت اللفظی بیت:
·
محرم این هوش، کسی می تواند باشد که عاری از هوش باشد و در
مقابل زبان نی گوش محض و مطلق باشد.
1
·
مولانا در این بیت، دوئالیسم نی و شنونده نوای نی را به شکل
دوئالیسم هوش و بی هوش و دوئالیسم زبان و گوش بسط و تعمیم می دهد و عملا نقش تعیین
کننده را از آن نی می داند.
2
·
بدین ترتیب، نی به درجه فعال مایشاء ارتقا می یابد و انسان شنونده
نوای نی به عنصری منفعل، تماشاچی، هیچکاره و عاجز از واکنش تنزل می یابد.
·
یعنی عملا سلب آدمیت می شود، چیز واره، اوبژکت واره می شود.
3
·
نشانه ایراسیونالیسم (خردستیزی) عرفان در همین دیالک تیک
ستیزی نمایان می گردد:
·
در هیچ دیالک تیکی قطب منفعل، تماشاچی، هیچ واره و هیچکاره
وجود ندارد.
·
می توان گفت که تخریب دیالک تیک عینی از طریق تبدیل آن به
دوئالیسم، کسب و کار اصلی عرفان است.
·
شاید به این دلیل که فقط و فقط با عبور از روی جنازه دیالک
تیک می توان به عوامفریبی دست زد.
4
·
عارف در هر صورت باید عاری از هوش و فهم و فراست و عقل
باشد.
·
بسان اشیاء فقط بشنود و خاموش باشد.
·
بیهوده نیست که «خاموش» تخلص خود مولانا نیز بوده است.
·
عرفان از طریق تخریب دیالک تیک عینی به چیز واره سازی انسان
ها مبادرت می ورزد، به سنگواره سازی انسان ها.
·
حذف سخنگوئی و توان واکنش در مقابل تأثیرات محیط پیرامون
اما عملا به چه معنی و به چه نیتی است؟
5
مر زبان را مشتری جز گوش نیست
·
زبان همدست همیشگی اندیشه بوده است.
·
تکلم همراه همیشگی تفکر بوده است.
·
می توان گفت که عرفان با سلب توان تکلم از انسان به سلب
توان تفکر از او نایل می آید.
6
·
یعنی خردستیزی، عملا با زبان ستیزی همراه می شود:
·
بدین طریق، فاتحه بلندی بر تفکر و تکلم خوانده می شود، یعنی
معیار اصلی مرزبندی انسان با اشیاء حذف می شود.
7
·
سعدی در گلستان شاید به تجربه شخصی، حکایت عابدی را نقل می
کند که تأییدی بر این حقیقت امر است:
·
شباهنگام اهالی روستا با شنیدن صدای سگ از صومعه عابد فکر می
کنند که سگان وحشی در حال دریدن عابدند.
·
با چوب و چماق و قمه و قداره خود را به صومعه می رسانند تا
عابد را از چنگ سگان وحشی نجات دهند.
·
وقتی وارد صومعه می شوند، می بینند که خود عابد است که به
سگ استحاله یافته و عوعوی گوشخراش سر داده است.
·
وقتی از عابد دلیل می طلبند، می گوید که خدا طالب خفت و خواری
ما ست و چه خفتی شدید تر از سگ وارگی.
ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر