۱۳۹۲ مرداد ۱, سه‌شنبه

جهان و جهان بینی فروغ فرخزاد (23)


فروغ فرخزاد 
(1313 ـ 1345)
(1934 ـ 1966)
 تحلیلی از شین میم شین
پیشکش به رضا خسروی

عصیان خدایی

می نهادم گاهگاهی در سرای خویش
گوش بر فریاد خلق بی نوای خویش

تا ببینم دردهاشان را دوایی هست
یا چه می خواهند آنها از خدای خویش

·       معنی تحت اللفظی:
·       گاهگاهی در خانه خویش به فریاد خلق گوش می سپردم تا ببینم  برای دردهای خلق درمانی هست و ضمنا ببینم که خلق از خدای خود چه می خواهد. 

·       فروغ در این دو بیت به توضیح رابطه خدای خاکی با خلق می پردازد:
·       او برای این کار، دیالک تیک خدا و خلق را به اشکال مختلف بسط و تعمیم می دهد:

1
می نهادم گاهگاهی در سرای خویش
گوش بر فریاد خلق بی نوای خویش

·       فروغ دیالک تیک خدا و خلق را به شکل دیالک تیک مستمع و صاحب سخن بسط و تعمیم می دهد.

·       خدای خاکی بدین طریق ـ بر خلاف خدای آسمانی ـ خصلت هومانیستی رادیکال کسب می کند.

·       دغدغه خاطر خدای خاکی نه اگوئیسم سیراب ناپذیر خدای آسمانی، نه خیل بیشماری از پرستندگان از همه جور و همه جنس (جن و انس و ملک، جماد و جانور و نبات)، بلکه بینوائی خلق است.

2

·       بدین طریق، دوئالیسم فراز و فرود (خدا و خلق) به شکل دیالک تیک خدای خاکی و خلق بسط و تعمیم می یابد و رابطه فی مابین خصلت سلسله مراتبی وهیرارشی واره ی مبتنی بر تقسیم کار به خود می گیرد.
·       در نظام سلسله مراتبی طراز نوین، اختلافات، تفاوت ها و تضادهای مبتنی بر دوئالیسم فراز و فرود، حاکم و محکوم از بین می روند و جای خود را به برابری ماهوی میان انسان ها می دهند.

·       هر کس بنا بر استعداد و علاقه و شرایط سوبژکتیف و اوبژکتیف (عینی)، فونکسیونی به عهده می گیرد و ضمنا برابر و برابرحقوق با بقیه اعضای همبود و جامعه می ماند.
·       وقتی فروغ در ابیات پیشین از خانه کردن خدا در میان خلق سخن می گفت، بطور ضمنی بر همین برابری میان خلق و خدای خاکی اشاره داشت.

3
می نهادم گاهگاهی در سرای خویش
گوش بر فریاد خلق بی نوای خویش

تا ببینم درد هاشان را دوایی هست
یا چه می خواهند آنها از خدای خویش

·       فروغ ضمنا در این بیت، دیالک تیک خدای خاکی و خلق را به شکل دیالک تیک طبیب و بیمار بسط و تعمیم می دهد:
·       خدای خاکی بسان طبیبی به گزارش بیمار از درد خویش گوش می سپارد، تا برای درمان درد خلق دوائی بیانیدشد.

·       اینجا نیز رابطه خدا و خلق از نو تعریف و تعیین می شود:
·       خدای خاکی ـ  بر خلاف خدای انتزاعی ـ از سر تا پا هومانیست، رئالیست و انسان زحمتکش پرست است:
·       وارونه ی تمامعیار خدای خودپرست آسمانی است.

4
می نهادم گاهگاهی در سرای خویش
گوش بر فریاد خلق بی نوای خویش

تا ببینم درد هاشان را دوایی هست
یا چه می خواهند آنها از خدای خویش

·       برای درک عمیق محتوای نظری این دو بیت فروغ بهتر است به صفات و کردوکارهای ضد و نقیض خدای آسمانی بیاندیشیم که در کتب مقدس و در میراث ادبی و فلسفی قرون وسطی انعکاس یافته است:
·       خدای آسمانی بسان خدایان زمینی (اشرافیت برده دار، فئودال و سرمایه دار) هم بی حساب و کتاب، هم بی خرد و خردستیز و هم تجسم صفات ضد و نقیض است:

الف

·       بی حساب و کتاب و بی خرد و خردستیز است.
·       به قول سعدی، «به سلامی گردن می زند و به دشنامی خلعت می بخشد.»

ب
·       تجسم صفات ضد نقیض است:
·       هم عادل است و هم ظالم.
·       هم مهربان است و هم قسی القلب.
·       هم رحیم است و هم رحمان
·       هم صادق است و هم کذاب
·       هم وعده دهنده بهشت برین است و هم ترساننده از عذاب الیم.
·       و الی آخر.

5
می نهادم گاهگاهی در سرای خویش
گوش بر فریاد خلق بی نوای خویش

تا ببینم درد هاشان را دوایی هست
یا چه می خواهند آنها از خدای خویش

·       خدای خاکی اما درست برعکس خدای آسمانی و انتزاعی، خدائی خردمند و خردگرا و انسانگرا ست.
·       کردوکار خدای خاکی حساب و کتاب دارد.
·       اندیشیده و سنجیده است.
·       و بر خلاف خدای آسمانی نه مستبد و خودرأی و خودکامه، بلکه دموکرات و هماندیش و همکار است.

·       از فرق سر تا نوک پا انسان است:
·       انسان هم به معنی نظری، هم به معنی عملی و هم به معنی اخلاقی.

·       خدا نخست به مطالبات و نیازمندی های خلق گوش می سپارد تا با توجه به امکانات مادی و معنوی موجود راه حلی برای معضلات خلق بیابد.

·       خلق برای خدای خاکی نه مشتی گاو و خر، بلکه مشاور مدام و محبوب است.
·       خدای خاکی سودائی جز سعادت خلق ندارد.

·       شاید بتوان در حزب کمونیست ایدئال، خدای خاکی فروغ را تجسم مادی بخشید.
·       حزب کمونیست قاعدتا همین صفات خدای خاکی را در خود جمع می آورد.

گر خدا بودم، رسولم نام پاکم بود
این جلال از جامه های چاک چاکم بود

عشق شمشیر من و مستی کتاب من
باده خاکم بود، آری باده خاکم بود

·       معنی تحت اللفظی:
·       اگر خدا بودم، پیامبرم نام پاکم بود و جلال و شکوهم به دلیل جامه های چاک چارک بود.
·       اگر خدا بودم، عشق شمشیرم، مستی کتابم و باده خاکم بود.
·       تکرار می کنم، باده خاکم بود.

·       فروغ در این دو بیت، به توصیف خودویژگی های شگفت انگیز خدای خاکی ادامه می دهد:

1
گر خدا بودم، رسولم نام پاکم بود

·       رسول و پیام آور خدای خاکی، نام پاک او ست.

·       منظور فروغ در این مصراع چیست؟

2

·       وقتی خدائی رسول خویش را با نام خویش جایگزین می سازد، این بدان معنی است که بساط واسطه میان خلق و خدا برچیده می شود.
·       اینجا نیز وجه مشترک  و مشابهی میان جهان بینی فروغ و عرفان به چشم می خورد:
·       عرفان نیز با اعلام یکسانی طبیعت و خلق و خدا، واسطه فی مابین میان خلق و خدا را بطور انتزاعی زاید می سازد.
·       در افتادن مسجد و کلیسا با عرفان به همین دلیل است.
·       عارف بدین طریق کمترین نیازی به مسجد و کلیسا ندارد.
·       عارف خود مستقلا و مستقیما با خدای کذائی رابطه برقرار می کند.
·       فقط کافی است که در خود فرو رود و یا به رقص و پایکوبی برخیزد تا از خود بی خود شود و در عالم خیال فراتر از زمان و مکان رود و با خدا یکی شود.
·       اگر عارف به تنگ آید، می تواند بی نیاز از همه این کردوکارها، به فریاد آید و انالحق گویان بر دار شود.

3
گر خدا بودم، رسولم نام پاکم بود

·       جهان بینی فروغ اما کمترین تشابهی به عرفان ندارد.
·       خدای فروغ، خدای خاکی است و از سر تا پا مادی است.
·       خدائی است که حلقه واسط میان او و خلق، نام پاک او ست.

·       این به چه معنی است؟

4
گر خدا بودم، رسولم نام پاکم بود

·       این اولا بدان معنی است که خدای خاکی نه خدائی فاسد و بدنام، بلکه مظهر پارسائی و پاکی است.

5

·       این ثانیا بدان معنی است که خدای خاکی همیشه در خدمت خلق است:
·       به همان سان که در افسانه های باستانی، با نهادن پر سیمرغ بر آتش، رابطه میان پهلوان و سیمرغ برقرار می گشت، به همان سان نیز با آوردن نام پاک خدای خاکی بر لب، رابطه خلق و خدا برقرار می شود.
·       این به معنی وحدت ارگانیک خلق و خدا ست.
·       این همان وحدتی است که لنین برای حزب بلشویک آرزو می کند:
·       وحدتی از آن دست که رگ دست توده در دست حزب توده است و چند و چون تپش قلب توده، یعنی نبض توده برای حزب توده لحظه به لحظه معلوم است.

6
این جلال از جامه های چاک چاکم بود

·       نشانه جلال و شکوه خدای خاکی، جامه های چاک چاک او ست:
·       خدای خاکی ژنده پوش بشردوست است!

·       احتمالا فروغ تحت تأثیر کتابی تحت عنوان «بشردوستان ژنده پوش» (پرولتاریا) به تعریف خدای خاکی می پردازد.

7
این جلال از جامه های چاک چاکم بود

·       خدای خاکی کمترین تشابهی به خدایان زمینی و آسمانی ندارد.
·       خدای ژنده پوش خاکی برای فر و شکوه و کر و فر و کبر و کبریای خدایان زمینی و آسمانی تره حتی خرد نمی کند.
·       خدای خاکی از فرق سر تا نوک پا پرولتری است.

8
عشق شمشیر من و مستی کتاب من
باده خاکم بود، آری باده خاکم بود

·       وارونه سازی خدای وارونه در همین بیت به اوج می رسد:
·       شمشیر خدای آسمانی در دست خدای خاکی به عشق استحاله می یابد:
·       خدای خاکی نه خدای جنگ و کشتار و اسیرگیری و زورگیری، بلکه خدای همدردی، همبستگی، آشتی و دوستی است.

9
عشق شمشیر من و مستی کتاب من
باده خاکم بود، آری باده خاکم بود

·       کتاب خدای خاکی نه مجموعه ای از جزم های مرده و خشک و بی روح همیشه همان، بلکه مستی انعطاب پذیر مدارا گرا ست.
·       خدای خاکی نه نماینده ریاضت و خودستیزی، بلکه بر عکس، خدای لذت خردگرا ست.
·       خدای شادی و زیبائی و مستی است.

10
باده خاکم بود، آری باده خاکم بود

·       خاک خدای خاکی نه مظهر خواری و پستی، بلکه مظهر شادی و مستی است:
·       خاک خدای خاکی از جنس باده است.

·       همه چیز خدای خاکی، وارونه ی همه چیز خدای آسمانی و انتزاعی است.

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر