۱۳۹۲ مرداد ۴, جمعه

جهان و جهان بینی فروغ فرخزاد (26)


فروغ فرخزاد
(1313 ـ 1345)
(1934 ـ 1966)
تحلیلی از شین میم شین

 عصیان بندگی
ادامه

·       آفریدی خود تو این شیطان ملعون را
·       عاصی اش کردی و او را سوی ما راندی

·       این تو بودی، این تو بودی، کز یکی شعله
·       دیوی این سان ساختی، در راه بنشاندی

·       مهلتش دادی که تا دنیا به جا باشد
·       با سرانگشتان شومش آتش افروزد

·       لذتی وحشی شود در بستری خاموش
·       بوسه گردد بر لبانی، کز عطش سوزد
 
·       هر چه زیبا بود بیرحمانه بخشیدی اش
·       شعر شد، فریاد شد، عشق و جوانی شد

·       عطر گل ها شد به روی دشت ها پاشید
·       رنگ دنیا شد، فریب زندگانی شد

·       موج شد بر دامن  مواج رقاصان
·       آتش «می» شد درون خم به جوش آمد
 
·       آن چنان در جان میخواران خروش افکند
·       تا ز هر ویرانه بانگ نوش نوش آمد

·       نغمه شد در پنجه چنگی به خود پیچید
·       لرزه شد بر سینه های سیمگون افتاد

·       خنده شد دندان مهرویان نمایان کرد
·       عکس ساقی شد، به جام واژگون افتاد

·       سحر آوازش در این شب های ظلمانی
·       هادی گمکرده راهان در بیابان شد

·       بانگ پایش در دل محراب ها رقصید
·       برق چشمانش چراغ رهنوردان شد
·       هر چه زیبا بود، بیرحمانه بخشیدی اش
·       در ره زیباپرستانش رها کردی

·       آنگه از فریادهای خشم و قهر خویش
·       گنبد مینای ما را پر صدا کردی

·       چشم ما لبریز از آن تصویر افسونی
·       ما به پای افتاده در راه سجود تو

·       رنگ خون گیرد دمادم در نظرهامان
·       سرگذشت تیره قوم ثمود تو

·       (ثمود: قومی از اقوام قدیم عرب که ساکن منطقه ای در حدود موصل میان حجاز و شام بوده  اند.
·       صالح  پیغمبر از این قوم بوده و طبق روایات، چون آن قوم شتر صالح را پی کردند، عذاب صیحه - آوازی سخت مدهش در آسمان – بر آنها نازل شد و همگی هلاک شدند.) (فرهنگ واژگان فارسی)

·       خود نشستی تا بر آنها چیره شد آنگاه
·       چون گیاهی، خشک کردی شان ز طوفانی

·       تندباد خشم تو بر قوم لوط آمد
·       سوختی شان، سوختی با برق سوزانی

·       (لوط، پیامبر و پدر آمونیان  و مو آبیان بوده است.
·       زن وی هنگامی که از سدوم  بیرون می رفت، چون به پشت سر نگریست، به تندیسی از نمک تبدیل شد.) (فرهنگ واژگان فارسی)

·       وای از این بازی، از این بازی درد آلود
·       از چه ما را این چنین بازیچه می سازی

·       رشته تسبیح و در دست تو می چرخیم
·       گرم می چرخانی و بیهوده می تازی

·       چشم ما تا در دو چشم زندگی افتاد
·       با خطا ـ این لفظ مبهم ـ آشنا گشتیم

·       تو خطا را آفریدی، او به خود جنبید
·       تاخت بر ما، عاقبت نفس خطا گشتیم

·       گر تو با ما بودی و لطف تو با ما بود
·       هیچ شیطان را به ما مهری و راهی بود؟

·       هیچ در این روح طغیان کرده ی عاصی
·       ز او نشانی بود، یا آوای پایی بود؟

·       تو من و ما را پیاپی می کشی در گود
·       تا بگویی می توانی این چنین باشی

·       تا من و ما جلوه گاه قدرتت باشیم
·       بر سر ما پتک سرد آهنین باشی

·       چیست این شیطان از درگاه ها رانده
·       در سرای خامش ما میهمان مانده؟

·       بر اثیر پیکر سوزنده اش دستی
·       عطر لذت های دنیا را بیافشانده

·       چیست او جز آنچه تو می خواستی باشد
·       تیره روحی، تیره جانی، تیره بینایی

·       تیره لبخندی بر آن لب های بی لبخند
·       تیره آغازی، خدایا، تیره پایانی

·       میل او کی مایه ی این هستی تلخ است؟
·       رأی او را کی از او در کار پرسیدی؟

·       گر رهایش کرده بودی تا به خود باشد
·       هرگز از او در جهان نقشی نمی دیدی

ادامه دارد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر