فروغ فرخزاد (1313 ـ 1345)
(1934 ـ 1966)
عصیان خدایی
من پیام
وصل بودم در نگاهی شوخ
من سلام
مهر بودم بر لبان جام
من شراب
بوسه بودم در شب مستی
من سراپا
عشق بودم، کام بودم، کام
· معنی تحت اللفظی:
· من اگر خدا بودم، خود را به شکل پیام وصل در
نگاهی شوخ، به شکل سلام مهر بر لبان جام و به شکل شراب بوسه در شب مستی در می آوردم و ذره
ذره ی وجودم از عشق و کام تشکیل می یافت.
· فروغ در ادامه شعر به تشریح چند و چون خدای خاکی به
مثابه آلترناتیو و بدیل خدای آسمانی ـ انتزاعی می پردازد:
1
من پیام
وصل بودم در نگاهی شوخ
· خدای خاکی سمبل پیام وصل در نگاهی شاد و گستاخ
است.
· اینجا نیز خواننده و شنونده ساده لوح ـ بی اختیار
ـ به یاد مولانا و عرفان می افتد:
تو برای وصل کردن آمدی، نی برای فصل کردن آمدی
· مولانا در ماجرای موسی و چوپان از قول خدا می
گوید که موسی به قصد وصل آمده است و نه به نیت فصل:
· وصل ماده و روح.
· وصل طبیعت و انسان و خدا.
· از دید اصل وحدت وجود!
· از دیدگاه پانته ئیسم!
· وصل برده به برده دار.
· وصل رعیت به ارباب فئودال
· وصل پرولتر به بورژوا
· از دیدگاه جامعه شناسی علمی.
2
من پیام وصل بودم در نگاهی شوخ
· ولی فقط خواننده و شنونده ساده لوح و نه ژرف
اندیش به وحدت نظر میان فروغ و مولانا می رسد.
· فروغ در این شعرـ برخلاف مولانا و عرفان ـ نه به
تأیید خدا، بلکه به نفی و انکار خدا می پردازد.
· خدای آسمانی و انتزاعی را فروغ از اریکه قدرت به
زیر می کشد، پرده های دیرمان توهم توده را از هم می درد و خدای خاکی طراز نوینی را
به مثابه بدیل خدای خیالی و واهی عرضه می کند.
· بعد به تعریف خدای خاکی می پردازد و خصایل و صفاتی
را به خدای خاکی نسبت می دهد که خدای آسمانی حتی به خواب هم ندیده و نمی توانست هم
ببیند.
· این خصایل، خصایلی اند که فقط درخور خدای خاکی
اند.
3
من پیام وصل بودم در نگاهی شوخ
· خدای خاکی پیام وصل در نگاهی شاد و گستاخ است.
· خدای خاکی پیام وصل است، نه میان ماده و روح، بلکه
میان طبیعت اول و طبیعت دوم (جامعه و انسان).
· این به معنی برقراری مجدد هارمونی و هماهنگی
گسیخته میان طبیعت و جامعه (انسان) است.
· هارمونی ئی که بویژه در روند توسعه جامعه سرمایه
داری انحصاری (امپریالیسم) مختل و تخریب شده
و موجب تشکیل بحران ئوکولوژیکی (محیط زیستی) عمیقی گشته است.
4
من پیام وصل بودم در نگاهی شوخ
· خدای خاکی از دید فروغ به حلقه واسط میان طبیعت و
انسان بدل می شود:
· به پل پیوند میان ناتورالیسم و هومانیسم.
· شگفت انگیز است، که مارکس همین تعریف فروغ از
خدای خاکی را راجع به کمونیسم کرده است:
«کمونیسم، عبارت است از
ناتورالیسم متکامل = هومانیسم و
هومانیسم متکامل = ناتورالیسم»
«در کمونیسم، برای نخستین بار، ماهیت انسانی طبیعت به انسان اجتماعی بر می گردد.
برای نخستین بار، هستی طبیعی انسان، با
هستی اجتماعی او یکی می شود و طبیعت در مقابل انسان، فرم انسانی به خود می گیرد.
جامعه کمونیستی، وحدت ماهوی متکامل طبیعت و انسان است!
جامعه کمونیستی، رستاخیز حقیقی طبیعت است!
جامعه کمونیستی، ناتورالیسم تحقق یافته ی انسان و هومانیسم متجسم طبیعت است.»
(ک.
مارکس، «رساله ی اقتصادی ـ فلسفی»، آثار منتخب مارکس و انگلس 40 ، ص 536 و 538)
5
من پیام
وصل بودم در نگاهی شوخ
· خدای خاکی بدین طریق شباهت غریبی به فرماسیون
اجتماعی ـ اقتصادی کمونیستی پیدا می کند.
· کوتاه کردن راه باغ ارم و یا استقرار بهشت نوین
بر روی زمین هم چیزی جز استقرار جامعه کمونیستی نمی تواند باشد.
· چون فقط آنجا ست که تضادهای چرکین طبقاتی حل می
شوند و بربریت و جنگ و عداوت و کشتار جای خود را به همزیستی هارمونی مند و هماهنگ
بشریت می دهد.
6
من پیام
وصل بودم در نگاهی شوخ
· خدای خاکی ضمنا پیام وصل میان اعضای جامعه و
همبود است.
· این به معنی همه برای جامعه و جامعه برای همه
است.
· این به معنی فاتحه ای بلند بر رقابت، اگوئیسم،
ایندیویدوئالیسم، زورگوئی، استثمار، ستم و حقکشی است.
· این به معنی برقراری برابری افراد جامعه و جهان
بی اعتنا به تفاوت های تصادفی از قبیل نژاد و مذهب و ملیت و جنسیت و اصل و نسب و سطح فکری و فرهنگی و سن و سال و تبار
و غیره است.
· این به معنی اعاده انسانیت بر باد رفته و از یاد
رفته بشریت به بشریت است.
· این به معنی برقراری هومانیسم حقیقی است.
· این به معنی تشکیل خواهری ـ برادری حقیقی بشریت
از هر نوع است.
7
من سلام
مهر بودم بر لبان جام
· خدای خاکی برای از بین بردن عداوت و رقابت و کینه
و دشمنی میان انسان ها به سلام مهر بر لبان جام استحاله می یابد.
· این به معنی پایان استثمار انسان بوسیله انسان است.
· این به معنی پایان استعمار ملتی بوسیله ملتی دیگر
است.
· این به معنی برگشت پرنده فراری عشق و دوستی و
آشتی به میان مردم است.
8
من شراب
بوسه بودم در شب مستی
· خدای خاکی خود را به شکل شرابی از محبت در شبان
فراموشی هراس و دغدغه و کینه بدل می سازد.
· مفهوم «مستی» و ضمنا «می» در این مصراع شعر فروغ
در پله ای دیگر بازتعریف می شود.
· شب مستی از دید فروغ نه شب بیهوشی، بی خردی، خردستیزی،
خریت و بی خبری، بلکه شب نسیان (فراموشی) عداوت و خصومت میان انسانی دیرین است.
· شب مستی بزعم فروغ، شب همدردی، همبستگی و همانندی
است.
9
من سراپا
عشق بودم، کام بودم، کام
· خدای خاکی در این مصراع، به هیئت عشق و کام در می
آید، تا بشریت بیگانه از هم و بیگانه از خود را به واسطه عشق پیوند دهد و زندگی را
به کام شان سازد.
10
· همه این سجایای خدای خاکی با صفات خدای آسمانی تضاد
ماهوی دارند.
· حتی اگر برخی از آنها، اینجا و آنجا شباهت صوری و
ظاهری با هم داشته باشند.
11
· برای درک بهتر این تضاد میان خدای آسمانی و خدای
خاکی بهتر است که سری به قرآن بزنیم و صفات خدا را از زبان خود او بشنویم:
· جبار، مکار، شیاد، کذاب، معبود، رحمان، رحیم،
کریم، شریف و الی آخر.
12
· دلیل این تفاوت و تضاد ریشه ای میان خدای آسمانی
و خدای خاکی در منشاء طبقاتی ماهیتا متضاد آندو ست:
الف
· خدای آسمانی خدای فرماسیون برده داری از هر نوع است.
· انعکاس آسمانی ـ انتزاعی برده داران بزرگ و کوچک
است.
· انعکاس ستمگرترین، خشن ترین و خونریزترین طبقه
اجتماعی است.
ب
· در حالیکه خدای خاکی، خدای فرماسیون اجتماعی ـ
اقتصادی کمونیستی است.
· خدای جامعه و جهان عاری از طبقات اجتماعی متخاصم
است.
· انعکاس بشریت مولد، زحمتکش، خردمند و خردگرا ست.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر