۱۳۹۲ تیر ۱۸, سه‌شنبه

چاله ها و چالش ها (282)


 شازده کوچولو بیابان را پیمود و فقط به یک گل برخورد. یک گل با سه گلبرگ، یک گل پرپری...
شازده کوچولو گفت:
«سلام.»
گل گفت:
«سلام.»
شازده کوچولو مؤدبانه پرسید:
«آدم ها کجاند؟»
گل که روزی عبور کاروانی را دیده بود، گفت:
«آدم ها؟
گمانم هفت هشت تایی باشند.
سال ها پیش دیدم شان.
ولی هیچ معلوم نیست که کجا بشود پیداشان کرد.
باد آنها را با خودش به این طرف و آن طرف می برد.
ریشه ندارند به درد سر می افتند.»
شازده کوچولو گفت:
«خداحافظ.»
گل گفت:
«خداحافظ.»

شازده کوچولو، اثر جاودان آنتوان دو سنت اگزوپری نویسنده معاصر فرانسوی
 تا کنون به بیش از صد زبان و در بعضی زبان ها چندین بار، ترجمه شده  و پس از انجیل پر خواننده ترین کتاب در سراسر جهان است.
بر طبق یک نظرسنجی، شازده کوچولو محبوب ترین کتاب مردم در قرن بیستم بوده و از این رو "کتاب قرن" نام گرفته است.

منبع:
صفحه فیسبوک
زهره اسحاقی
سرچشمه:
صفحه فیسبوک
 موسوم به گروه
«کلمات قصار و ضرب المثل ها زیر ذره بین تحلیل»
پیشکش به مادرم
شهلا فرجاد

میم

1

·       قصه «شازده کوچولو» یکی از تک خال های طبقه حاکمه است.
·       بی دلیل نیست که از محبوبیت تمام ارضی برخوردار شده است و در فرم کاست و سی دی و تئاتر و فیلم و غیره و غیره وسیعا منتشر شده است.

2
·       شازده کوچولو اما باید تحلیل شود.

3

·       مثلا در همین فراز از قصه «شازده کوچولو»، بشریت به غلط، بی ریشه جا زده می شود، تا آن را باد بسان کاه به هر طرف ببرد.

4

·       در قصه «شازده کوچولو»، بشریت و عملا بزرگسالان اندیشنده و خردمند تحقیر می شوند و پخمه و حواس پرت و خرفت و خر جا زده می شوند.

5


·       صمد بهرنگ هم در قصه «اولدوز و کلاغ ها» تحت تأثیر شازده کوچولو بوده است.

6

·       بدین طریق در نهایت معصومیت، پیوند انسان ها، جانوران و نباتات انکار می شود:
·       نباتات اما نیای جانوران و انسان هستند.

7

·       انسان ها بر خلاف تصور شازده کوچولو ریشه دارند، ریشه ای میلیون ها بار تنومندتر از ریشه های نباتات.

8

·       ضمنا ریشه انسان ها چنان نیرومند است که طبیعت غول آسای قدر قدرت را بسان مته ای مهیب مرتب می شکافد و لحظه به لحظه تسلیم خود می سازد:
·       ریشه انسان در لیاقت تولیدی او ست:
·       انسان مولد است و نه بسان اکثریت نباتات و جانوران، وابسته و غلام حلقه بگوش طبیعت و مصرف کننده ی محض:
·       همین لیاقت کار و تولید، انسان را به مقام به قول سیاوش کسرائی، «خدای خاک» اعتلا داده است.

 ایوب حیدری
مولد بودن انسان خود معلول وجه دیگر و بارز انسانی به نام تفکر است.
بهتر است قبل از اصطلاح انسان مولد، انسان خردمند یا متفکر را به کار ببریم.

·       خیلی ممنون.

1
·       تفکر و شعور و شناخت ثانوی است.
·       کار منشاء و منبع تفکر و شعور و شناخت است.

2

·       در نظر شما هسته معقولی هست و آن پیوند دیالک تیکی کار و تفکر به قول شاعر، دیالک تیک دست و زبان است.

هوشنگ ابتهاج (سایه)
یا رب چقدر فاصله ی دست و زبان است!

3


·       به قول پروفسور مارکسیست، کلاوس هولتس کامپ، هر ضربه که دهقان بر تنه درخت فرود می آورد، صدها سیگنال حسی به مغزش ارسال می شوند.

4

·       سیگنال های حسی در مغز مورد بررسی منطقی قرار می گیرند:
·       بدین طریق، گذار از شناخت حسی به شناخت عقلی، گذار از شناخت سنسوئال به شناخت راسیونال صورت می گیرد.

5
·       بدون شناخت حسی، شناخت عقلی محال است.
·       بدون کار، نطق، سخنگوئی، مفهوم سازی و تفکر محال است.
·       نتیجه حاصله اما بلافاصله از مغز به کار برمی گردد و  دیالک تیک عمل و اندیشه بر قرار می شود:

6

·        دهقان در این روند است که به شناخت تنه و تبر و نحوه درست فرود آوردن ضربه و اندازه مناسب دسته تبر و تیزی و کندی تیغه تبر و صحت و سقم افکار و تصورات پیش از کار خود و به لیاقت معرفتی خود و عملا به خودشناسی دست می یابد.
·       دیالک تیک پراتیک و تئوری بدین طریق قوام می یابد.

7

·       در این دیالک تیک ـ در تحلیل نهائی ـ نقش تعیین کننده از ان پراتیک (عمل، تولید، کار، آزمون، آزمایش، تجربه) است.

8

·       هسته درست نظر شما در دیالک تیکیت این رابطه پراتیک و تئوری، عمل و اندیشه، به قول سایه، دست و زبان است.

9
·       راه حل شما اما ایدئالیستی و نادرست است.
·       چون شما تفکر را بر تولید، اندیشه را بر عمل، تئوری را بر پراتیک مقدم می دانید.

10

·       این مسئله شورانگیزی در تاریخ فلسفه است.
·       خیلی ممنون از ابراز نظر و برانگیزش ما به تفکر و تأمل.

ایوب حیدری
 در رابطه با کامنت قبلی، با توجه به دیالک تیکیت رابطه مورد بحث، اجزای این دیالک تیک (تزـ آنتی تز ـ سنتز) را شرح دهید.
متشکرم

·       دیالک تیک حتما نباید فرم تریاد (تثلیث) تز و آنتی تز و سنتز به خود گیرد:

مثال

1
·       دیالک تیک ماده و روح (وجود و شعور)

2

·       دیالک تیک فرم و محتوا، به قول سعدی صورت و سیرت، روی و خوی، پوسته و هسته

3

·       دیالک تیک پدیده و ماهیت، به قول سعدی و حافظ، نمود و بود، ظاهر و باطن

4
·       دیالک تیک کمیت و کیفیت، چند و چون

5

·       دیالک تیک پیوست و گسست، تداوم و شکست، استمرار و انقطاع

6

·       دیالک تیک انتقاد از خود و انتقاد از جامعه (انتقاد اجتماعی)

7
·       دیالک تیک شخصیت و توده

8

·       دیالک تیک فرد و جامعه، جزء و کل، به قول سعدی خرد و کلان، ماسه و کوه


·       اساس این دیالک تیک پراتیک و تئوری، عبارت است از دیالک تیک اوبژکت ـ سوبژکت در تئوری شناخت.

1

·       حکیم یاد شده (پروفسور کلاوس هولتس کامپ) در این توضیح خویش، دیالک تیک اوبژکت ـ سوبژکت  را به شکل دیالک تیک تنه درخت و دهقان بسط و تعمیم می دهد.

2

·       دیالک تیک اوبژکت ـ سوبژکت  را اگر با هزار مصیبت و  به نحوی از انحا با دیالک تیک تز و آنتی تز یکی تلقی کنیم و   به دنبال سنتز بگردیم، می توان اندیشه (تئوری) حاصله را، شناخت عقلی (راسیونال) را و نهایتا شناخت تئوریکی (نظری) را، خودشناسی دهقان (به مثابه سوبژکت شناخت) را، شناخت تنه درخت و تبر و نظر پیشین خویش از سوی دهقان را، تغییر فرم تنه درخت را، تبدیل آن به هیزم را و غیره را سنتز تلقی کرد.

3

·       در این دیالک تیک اوبژکت ـ سوبژکت در عرصه تئوری شناخت، نقش تعیین کننده از آن اوبژکت شناخت است.
·       یعنی از آن تنه درخت است، البته بی آنکه سوبژکت شناخت هیچواره و هیچکاره محسوب شود.

·       چرا؟ 
4

·       برای اینکه محتوای شناخت در اوبژکت شناخت است و نه در سوبژکت شناخت.
·       چند و چون تنه در خود تنه است.
·       این خود تنه است که پوک، سفت، سخت، نرم، تر، خشک و غیره است.
·       این پوکی و سفتی و سختی خود تنه است که از کانال های حسی به مغز ارسال می شود و بدین طریق تصاویر معنوی ارسال شده به مغز نامگذاری می شوند، روندی که مفهوم سازی نامیده می شود.
·       پوکی و سفتی و سختی را دهقان که اختراع نمی کند.
·       مغز تصاویر معنوی منتقله را فقط ترجمه می کند، نامگذاری می کند، به قول حریفی کدگذاری می کند.
·       این پوکی و سفتی وسختی عینی و واقعی است که فرم مفهوم و بعد فرم واژه به خود می گیرد.
·       پوکی و سختی و سفتی تنه بر مفهوم پوکی و سفتی و سختی تقدم دارد:
·       رابطه واقعیت با تصویر است، رئالیته با ایدئالیته است، مادی با فکری است.

5

·       مغز انسانی نه چشمه اندیشه، بلکه ارگان اندیشیدن است، به همان سان که پا ارگان رفتن و قلب ارگان پمپاژ خون است و نه چشمه رفتن و نه چشمه ی خون.

6

·       اشکال پیشنهاد شما در تقدم قائل شدن به سوبژکت شناخت نسبت به  اوبژکت شناخت نیز بود.
·       ولذا به معنی نمایندگی سوبژکتیویسم معرفتی (شناختین) بود.

7

·       البته در عرصه جامعه (تاریخ) نقش تعیین کننده در دیالک تیک اوبژکت ـ سوبژکت عوض می شود و به عهده سوبژکت تاریخ محول می شود:
الف
·       تاریخ سوبژکتمند است.

ب

·       بدون کار سوبژکت (انسان، طبقه، توده، فاعل)، جامعه، جهان (تاریخ) ساخته نمی شود.

ت

·       تفاوت اصلی روندهای طبیعی با روندهای اجتماعی همین جا ست:
·       روندهای طبیعی ـ مثلا زلزله، توفان، آتشفشان و غیره ـ بی سوبژکت انسانی صورت می گیرند.

پ

·       تحولات اجتماعی از خرد و کلان اما سوبژکت مند اند.
·       تاریخ را توده ها می سازند.
·       توده ها سوبژکت جامعه و جهان (تاریخ) اند.

پایان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر