فروغ فرخزاد (1313 ـ 1345)
(1934 ـ 1966)
عصیان خدایی
سینه ها
را قدرت فریاد می دادم
خود درون
سینه ها فریاد می کردم
هستی من
گسترش می یافت در هستی
شرمگین
هر گه خدایی یاد می کردم
· معنی تحت اللفظی:
· اگر خدا بودم، به سینه ها توان فریاد می دادم و
خود در درون سینه ها فریاد می زدم.
· هستی ام بدین طریق در هستی وسعت می گرفت و هر گاه
به یاد خدائی خویش می افتادم، عرق شرم بر پیشانی ام می نشست.
· فروغ اکنون به خدا وارگی خود در رابطه با توده می
پردازد:
1
سینه ها را قدرت فریاد می دادم
خود درون سینه ها فریاد می کردم
· می توان گفت که فروغ در این بیت، دیالک تیک شخصیت
و توده را به شکل دیالک تیک خود و خلق بسط و تعمیم می دهد.
· دیالک تیک شخصیت و توده یکی از دیالک های بسیار
مهم ماتریالیسم تاریخی است.
· شخصیت عاصی خدا واره، که در ابیات قبلی می خواست با
شعله عصیان خویش جهان را بسوزاند، راه باغ بهشت را کوتاه کند و یا حتی بهشت نوینی
بر روی زمین بر پا دارد، اکنون شیوه عمل خود را از صراحت می گذراند:
· خداواره ی نوین سینه توده ستمکش را قدرت فریاد می
بخشد و خود در درون سینه ها فریاد می کشد.
2
· گذار خواننده شعر از عالم استه تیک به خطه تئوریک،
از عالم شعر به عالم اندیشه، کار آسانی نیست.
· شاید به این دلیل که او باید راهی را که شاعر از خطه
تئوریک به عالم استه تیک طی کرده، برگردد.
· یعنی از عالم استه تیک به خطه تئوریک بگذرد.
· یعنی محتوای نظری اثر هنری را، در این مورد بخصوص
محتوای تئوریکی شعر را از ورای عناصر فرمال و تصاویر و تخیلات دست و پاگیر آن کشف
کند.
· دلیل دشواری این کار شاید این باشد که خود اثر
استه تیکی نه مطلقا آگاهانه، بلکه در دیالک تیکی از آگاهی و خودپوئی ساخته می شود.
· چه بسا خود شاعر نیز به تمامت محتوای نظری (تئوریکی)
شعر خود واقف نیست.
3
سینه ها را قدرت فریاد می دادم
خود درون سینه ها فریاد می کردم
· استنباط ما از این بیت فروغ این است که فروغ پس
از ارتقا به مقام خدا، به عبارت دیگر، حزب توده پس از بدست گرفتن زمام امور، خودآگاهی
انقلابی تاریخی فراموش شده توده را به او باز می گرداند:
· حزب توده تئوری انقلابی را، حقیقت عینی را که
انعکاس منافع استراتژیکی توده است، به میان توده می برد.
· سینه توده را به توان فریاد مجهز می سازد و برای
این کار، خود در درون سینه توده فریاد می کشد.
4
· این یعنی تجهیز توده به شعور طبقاتی خویش.
· این یعنی نفوذ تئوری انقلابی در ضمیر و یا در دل توده.
· اما نفوذ تئوری در ضمیر توده همان و تبدیل آن به
قدرت مادی همان.
· توده بدین طریق به مقام سوبژکت تاریخساز ارتقا می
یابد و تاریخ خود را خود، خودآگاهانه و آگاهانه می سازد.
· پیش شرط «کوتاه کردن راه باغ ارم و یا برپا داشتن
بهشت برین بر زمین» تحول ماهوی توده است:
· این فقط مناسبات تولیدی نیست که زیر و زبر می شود،
بلکه برای زیر و زبر کردن مناسبات تولیدی، توده خود زیر و زبر می شود و به مقام
سوبژکت جامعه و تاریخ اعتلا می یابد:
· توده در روند به زیر کشیدن بورژوازی از اریکه حاکمیت
و برای به زیر کشیدن بورژوازی از اریکه حاکمیت، خود را نیز از منجلاب وابستگی و
بندگی مادی و معنوی بالا می کشد و بر اریکه حاکمیت می نشیند، خود به طبقه حاکمه
طراز نوین بدل می شود تا فاتحه ای بر حاکمیت طبقاتی بطور کلی بخواند:
· تا فاتحه ای بر پدیده ی دولت بخواند.
5
سینه ها
را قدرت فریاد می دادم
خود درون
سینه ها فریاد می کردم
· می توان گفت که در این بیت شعر، دیالک تیک
پیشاهنگ و توده تبیین می یابد:
· دیالک تیک خداواره و خلق.
· در این دیالک تیک نقش تعیین کننده از آن توده (خلق)
است.
· به همین دلیل است که ماهی به دریا برمی گردد.
· به همین دلیل است که خداواره بسان دری (مرواریدی)
به صدف سینه ی توده فرو می رود تا از درون صدف فریاد کشد.
· چرا؟
6
· برای اینکه معمار بهشت برین بر زمین نه پیشاهنگ،
نه حزب توده، نه خداواره، بلکه خود توده است.
· منبع و مولد ثروت اجتماعی از هر نوع دریا ست، نه
ماهی.
· سازنده اصلی تاریخ، خود توده است و نه حزب توده و نه
پیشاهنگ.
7
هستی من
گسترش می یافت در هستی
· هستی ماهی در دریا گسترش می یابد و نه در ورای
دریا.
· هستی خداواره در درون توده وسعت می گیرد و
نه در ورای توده و نه در بی اعتنائی به توده و نه در بیگانگی با توده.
· حدس ما درست بود:
· فروغ دیالک تیک خداواره و خلق را به شکل دیالک تیک
شخصیت و توده، به شکل دیالک تیک حزب توده و توده بسط و تعمیم می دهد.
· به زبان مائو، هستی ماهی در هستی دریا گسترش می
یابد.
· ماهی در ورای دریا عملا ماهی مرده ای بیش نیست،
اگر حتی در تقلای مدام باشد.
8
شرمگین
هر گه خدایی یاد می کردم
· حدس ما در این مصراع بمراتب بیشتر و دقیقتر تأیید
می شود:
· خداواره حتی از تداعی خداوارگی خویش
دچار شرم می گردد.
· این بدان معنی است که فروغ در دیالک تیک خلق و
خداواره، نقش تعیین کننده را از آن خلق می داند.
· فروغ در دیالک تیک شخصیت و توده، قهرمان و توده،
پیشاهنگ و توده، حزب توده و توده، نقش تعیین کننده را از آن توده می داند.
· این همان موضع ماتریالیستی ـ تاریخی کلاسیک است.
· تاریخ (جامعه و جهان) را توده می سازد، نه نخبه و
روشنفکر و قهرمان و رهبر و ولی و شخصیت و حزب و امام زمان و مسیح موعود وغیره.
· بزعم سرخ ترین سرخگل 25 ساله، خداواره تلقی کردن
خود در برابر توده، شرم انگیز است.
9
شرمگین
هر گه خدایی یاد می کردم
· این عملا به معنی نفی خدای آسمانی ـ انتزاعی و
اثبات خدای زمینی و خاکی است.
· این به معنی پایین کشیدن خدای انتزاعی از اریکه
قدرت و نشاندن خدای خاکی مشخص در هیئت خلق و توده به جای آن است.
· خدای خاک در هیئت خلق، خدای طراز نوینی است که در عین حال نافی
خداوارگی و بنده وارگی است.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر