حمید آقائی
رهبران فاقد چشم انداز، عامل مرگ و سقوط ملت ها
سرچشمه:
اخبار
روز
http://www.akhbar-rooz.com
مسعود بهبودی
· در این سر تیتر مقاله
آقای آقائی «رهبران فاقد چشم انداز، عامل مرگ و سقوط ملت ها» هسته ای کمرنگ از حقیقت
هست، ولی این سر تیتر گمراهساز و عوامفریبانه است.
· چون بیانگر تمامت حقیقت
عینی نیست.
1
· حقیقت همیشه به مثابه
کل، حقیقت است و نه در فرم دمبریده، مثله و مخدوش.
2
· برای درک و توضیح نقش
«رهبران» باید دیالک تیک جزء و کل را در مد نظر داشت.
3
· دیالک تیک جزء و کل
یکی از شناخت افزارهای ماتریالیسم دیالک تیکی است و شامل حال کل هستی (طبیعت،
جامعه و تفکر) می شود.
4
· در گذر از کل هستی به
هستی اجتماعی باید از عرصه ماتریالیسم دیالک تیکی وارد عرصه ماتریالیسم تاریخی شد:
5
· دیالک تیک جزء و کل
در عرصه جامعه به اشکال مختلف بسط و تعمیم می یابد:
الف
· مثلا به شکل دیالک
تیک شخصیت و توده
ب
· دیالک تیک فرد و
جامعه
ت
· دیالک تیک حزب و
تشکیلات
پ
· دیالک تیک رهبر و ملت
ث
· دیالک تیک سردار و
لشکر و الی آخر.
6
· سعدی در سطر سطر آثار
خود با تردستی دیالک تیسینی زبردست، هر شناخت افزار فلسفی را به صدها نوع مختلف بسط
و تعمیم داده است.
7
· آثار سعدی در زمینه آموزش
اسلوب دیالک تیکی خیلی مناسب و درس آموز اند.
8
· در دیالک تیک جزء و
کل، نقش تعیین کننده از آن کل است.
9
· در نتیجه، در عرصه
جامعه بشری به مثابه زیرعرصه ی کل هستی، در همه دیالک تیک های یاد شده (دیالک تیک
شخصیت و توده، فرد و جامعه، حزب و تشکیلات و الی آخر) نقش تعیین کننده از آن جامعه، توده، ملت و امثالهم خواهد بود.
· بی آنکه جزء (شخصیت،
رهبر، نخبه، فرد، حزب، سردار و غیره) هیچ واره و هیچکاره تلقی شود.
10
· حال به سر تیتر مقاله ی آقای
آقائی برمی گردیم:
·
«رهبران فاقد چشم انداز، عامل مرگ و سقوط ملت ها»
· آقای آقائی در این سر
تیتر، دیالک تیک جزء و کل را به شکل دیالک تیک فرد و جامعه و به عبارت دقیقتر به
شکل دیالک تیک رهبر و ملت بسط و تعمیم می دهند و بلافاصله وارونه می سازند:
11
· یعنی نقش تعیین کننده
را نه از آن کل (جامعه، ملت)، بلکه از آن
جزء (فرد، رهبر) قلمداد می کنند.
12
· این درک از تاریخ که
ایشان نمایندگی می کنند به «درک ایدئالیستی تاریخ» معروف است و بلحاظ نظری
(تئوریکی) باطل و نادرست است.
13
· به صدها دلیل تجربی
نیز می توان به بطلان آن پی برد:
الف
· رهبران اولا از متن
جامعه، از میان طبقات اجتماعی برمی خیزند.
· مهر و نشان مادی و
معنوی جامعه و ملت و طبقه را با خود دارند.
ب
· مترقی و یا مرتجع
بودن آنها از مترقی و مرتجع بودن طبقه اجتماعی مربوطه نشئت می گیرد.
ت
· این طبقه اجتماعی
فئودالی ـ بنده داری ـ بورژوائی است که بلحاظ تاریخی مرتجع است و نتیجتا نمایندگان
مرتجع برمی گزیند و بر سر ملت آوار می کند.
پ
· رهبران هر جامعه،
آئینه شعور طبقه اجتماعی مربوطه نیز هستند.
ث
· چشم انداز آنها چشم
اندازی طبقاتی است و نه فردی و شخصی محض.
ج
· رهبر در دیالک تیک
فرد و طبقه اجتماعی وجود دارد.
ح
· نظرات خود آقای آقائی
نیز مهر طبقاتی بر پیشانی خویش دارند و به همین دلیل با نظرات مسعود بهبودی تضاد
دارند.
خ
· مطالعه تجربی مسئله
را می توان ادامه دارد و به نادرستی سر
تیتر «رهبران فاقد چشم انداز، عامل مرگ و سقوط ملت ها» پی برد.
14
· سخن کوتاه:
· این حاکمیت طبقه
اجتماعی ارتجاعی است که جامعه را به قهقرا سوق می دهد و نه شخص رهبر.
15
· رهبر در بهترین حالت
بیانگر اراده و خواست طبقه است.
16
· ولی کشف این حقیقت امر
آسان نیست.
· چون رهبران از
استقلال نسبی برخوردارند.
· ولی این استقلال نسبی
در نهایت با مداخله طبقه تصحیح می شود.
17
· بحران هر جامعه همیشه
در اعماق شکل می گیرد:
· در دیالک تیک نیروهای
مولده و مناسبات تولیدی
· نه در کله رهبران
18
· این مناسبات تولیدی
عقب مانده است و به عبارت دقیقتر این مناسبات مالکیت بر وسایل اساسی تولید است که برای
توسعه نیروهای مولده تنگ است و جامعه را به بحران می کشد.
19
· بحران در روبنای
ایدئولوژیکی جامعه از زیربنای آن نشئت می گیرد.
· برای رهائی از بحران
نیز باید زیربنای جامعه (مناسبات تولیدی حاکم) و قبل از همه مناسبات مالکیت عوض
شود.
· با پوزش
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر