یوسف صدیق (گیلراد)
سرچشمه:
اخبار روز
http://www.akhbar-rooz.com
یک قرن
· از همان نیمروز روشن
تابستان
· که میوههای عشق ام
را
· در دیس واژه ها
چیدم
· و تو پشت میز یک
دیدار
· بی قراری قلبم را
مز مزه کردی،
· تا همین نیمروز روشن
تابستان،
· که کمی هم بوی
اردیبهشت میدهد،
· هرگز در چشم آینه،
ابری ندیده ام.
· بانوی شعر من،
· یک قرن، زمان کمی
نیست.
برای هضم تمامت هر اثر هنری و قاعدتا هر شعر، بنی
بشر همیشه به زمان نیاز دارد.
حریفی می گفت:
فیلم «غریبه و
مه» را در سینمائی تماشا کردم و با اعصابی
خرد و خراب بیرون آمدم.
همکاسی ام می
خواست توضیح دهد.
ولی کمترین
حوصله برای شنیدن توضیحات او نداشتم.
وقتی ساواک بر
سر هیچ و پوچ دستگیرم کرد.
با ورود به حیاط
چهارگوش شکنجه گاه به جرقه ای در ذهن، به درک محتوای این فیلم نایل آمدم.
درک محتوای هر
اثر هنری دیگر هم به تجربه نیاز دارد.
اگر پدیده و یا
روند مطروحه در اثر هنری را قبلا تجربه کرده باشیم، بلافاصله به درک اثر هنری نایل
می آییم.
و گرنه باید
برای درک ذراتی از محتوای هر اثر هنری به امید تصادف رفت که آبستن تجارب نوین است.
جالب برای من
در این شعر یوسف، پس از یک بار خواندن شعر بند زیرین شعر بود:
«که
میوه های عشق ام را
در دیس واژهها
چیدم »
یوسف بنظر من
در این بند (بیت؟) شعر، دیالک تیک فرم و محتوا را به شکل دیالک تیک واژه و مفهوم
بسط و تعمیم می دهد و ضمنا برای تفهیم بهتر دیالک تیک یادشده، همان را به شکل دیالک
تیک دیس و میوه (ظرف و مظروف) بسط و تعمیم می دهد.
و بعد در ابیات دیگر همان دیالک تیک را به اشکال مختلف بسط و تعمیم می دهد.
خیلی زیبا ست.
عمر شاعر فیلسوف
و یا فیلسوف شاعر دراز باد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر