۱۴۰۳ مهر ۲۴, سه‌شنبه

کلنجار ایده ئولوژیکی با همنوع (۴۳۸)

   


میم حجری

 

خداوندا دلی دریا به من ده
در او عشقی نهنگ‌ آسا به من ده
چو با دریادلان افتی، قدح چیست
به جام آسمان دریا به من ده
هوشنگ ابتهاج
دعایت مستجاب شده سایه
خداود بهت و کوسه داده است



حریف:
برای کاشتن یک درخت
چرا سه تا گودال کنده اید؟

حفاران:
دو گودال قبلی
کوچک بودند و گنجایش درخت مان را نداشتند؟




وطن_در_تبعید
شفیعی_کدکنی
از مجموعهٔ تازهٔ شعرِ «نامه‌ای به آسمان»

کی باز می‌گردد وطن، روزی به سوی ما
در جامه‌ای زیبا، به رنگ آرزوی ما
در جامهٔ رنگینِ آزادی و آبادی
یک گام آنسوتر زِ شهر جستجوی ما
یک پله بالاتر به بامِ شادیِ روشن
آن سوتر از این خانه‌های تنگِ کوی ما
کی باز می‌گردد وطن ز ایّامِ تبعیدش
در لرزهٔ فریادِ شوق و های و هوی ما
کی باز می‌گردد وطن از دوردستِ شب
سوی سحرگاهانِ شاد و خنده‌ روی ما
اینجا همین جایی که در هر لحظه ای نامش،
گردد گِره، با گریه‌هامان، در گلوی ما....

پایان



 صور اسرافیل. رویا مال کسانی است که از علم بی خبرند و یا بریده اند. ما به سوی آنچه دانش زمانه مان نموده می رویم. ما به راه توده می رویم


بیداد چیست؟
مش چه گوارای پر مدعا؟
علمی ترین تعریف از بیداد را کریم در قرآنش عرضه کرده است
مراجعه کنید به قران کریم از دیدی دیگر
بعد از کریم
فیلسوفی در طوس
همین تعریف کریم را تأیید کرده و توسعه داده است.
حریفی از دیار آتش ها به نام جوانشیر
شاهنامه را به همین دلیل
حماسه داد
نامیده است.
مراجعه کنید به سیری در حماسه داد
حریف فرزانه ای از آلمان
به نام کارل مارکس
در شاهکارش تحت عنوان «سرمایه»
بیداد را اثبات علمی و حتی مته متیکی کرده است.
بیداد چیست؟

سیمان دو دیوار
 مذهب چیست و الترناتیو اگزیستانسیالیسم برای مذهب چیست؟
هروئین کشی و افراط در جفتگیری و خور و خواب و عیش و نوش و ریخت  وپاش ضمن خالی بندی توخالی
که به حیات و  اگزیستانس کسی معنا و محتوا نمی بخشد


همه در پیشگاه پروردگار برابرند؛
تا کنون یاوه گویی از این بالاتر بر این کره خاکی دیده نشده است !
فریدریش نیچه

این ادعای فقهی
اصل علمی و اساسی اثبات شده است.
همه انسان ها  و نباتات و جانوران
اصولا و اساسا برابرند.
تفاوت فی مابین در تقسیم طبیعتی و جامعتی کار است:
یکی حفار است و دیگر نجاز
یکی بقال است و دیگری حمال
یکی معلم است و دیگری معمار
و همه با هم برابر و خواهر و برادرند.
ننگ بر هر که منکر برابری در طبیعت و جامعه است


عکس گیری به عوض دست گیری
در آخر الزمان




دلایل، قوی باید و من، تقی.
به قول حریفی به نام لنین
بورژوازی برای درو کردن خرمن دلار
طناب دار خود را حتی می فروشد
چه رسد به پسته و خیلی چیزهای لذیذتر در خیلی از هتل ها و موتل ها


«مرد»
  از سجایای اخلاقی اشبافیت برده دار و فئودال و روحانی است
زن
در ایده ئولوژی اشبافیت برده دار و فئودال و روحانی،
نامرد است.
زن
صفت قبیحه است.
زن بودن ننگ است و مرد بودن فخرانگیز است




افلاطون
معنی حقیقت را نمی داند
نمی تواند هم بداند.
افلاطون مثل عوام الناس
خیال می کند که حقیقت یعنی رک و راست گویی.
حقیقت اما ربطی به راست و دروغ ندارد.



من ابتدا می‌خواستم این قطعه‌ را به لهجهٔ خراسانی و روستایی بگویم تا برای استاد سمندری مانوس‌تر باشد؛ ولی نشد؛ یعنی نتوانستم. با این‌همه، کوشیدم. کلام هرچه ممکن است ساده‌تر باشد و پُراوج قدمایی نگیرد.
️مهدی اخوان‌ثالث
تهران، فروردین ۱۳۶۳
***
خون‌پاش و نغمه‌ریز
قربانِ زخمه‌های تو، خون‌پاش و نغمه‌ریز
«سبزپری»ست اینکه زنی یا «شترخجو»؟
تو با دو سیم، محشرِ کبری به پا کنی
شش‌تارِ خویش من شکنم، یا نه؟ هان بگو!
از پنجهٔ تو زخمِ جگر، خونِ دل چکان
مضرابِ من برنجی و مومی‌ست، سیمِ مو
تو زیرِ آب می‌بری و می‌دهی به دشت
دارد شترخجوی تو، حکمِ شترگلو
استادِ بی‌نظیر، حسینِ سمندری
پُر از کدام چشمه و دریا کنی، سَبو؟
سرحدیِ عجیبِ تو، فریادِ قرن‌هاست
در آن دوتار گشته نهان، گرمِ های‌وهو
در پهلوی دوتارِ تو، شش‌تار بی‌گمان
چون کلهٔ انشتن باشد، برِ کدو
از من به «شیخ احمدِ جامِ» تو صد سلام
آن ژنده‌پیلِ زنده‌دلِ صاحبِ آبرو
بی کوکِ تازه، راهِ دگر می‌زنی مگر
داری به ساز، چند قناری نهان، بگو
سازِ عزیزِ خویش شنیدم فروختی
کارزان‌تری از آن بخری، بر فلک تفو!
آقا شریف‌زاده که همراهِ ساز بود
بودش صدا مناسب و اشعار هم نِکو
آقای شهر و این همه خوش‌ذوق و اهلِ دل
لطفی کن و سلام مرا عرض کن به او
از موی «یارِ نازک» خود تا چه دیده است
کاین سان به درد نالد، پیری چون من دومو
اطرافِ خواف بنده شنیدم که در سخن
ور او که «تل‌وزو» مِگن و ای که «رادیو»
آواز پیر و ساز تو دیگر به باد داد
هم عرِّ رادیو و هم وزِّ تل‌وزو
چیزی نمانده بود، مسلمان شویم باز
زِ «الله» و «یار» گفتنِ آن پیرِ نیکخو
خنجر کشید بر جگرم زخمهٔ تو مرد
این تیغ را که کرده، بگو، در دلت فرو
من زیروبم شنیده‌ام از این جهان بسی
زیروبمِ تو می‌درَد و می‌کند رُفو
زآن زیرها به گوشِ من آمد نهیبِ زور
چنگیز بود یا دگر، آن ظلمِ زورگو؟
بارانِ آب و نور روان بود چون جله
خورشید و ابر گشته دوان از هزارسو
کاری هزار سازه کنی، با دو سیم، تو
رودی چنین بزرگ، چسان سازی از دو جو؟
دولّوی خوشگلِ تو برد دست از همه
با خال و داغ، چون جگرِ من هزار لو
صد «سمفونی» به گَردِ دوتارت نمی‌رسد
اینک کرالِ بتهوون و نیز صد چنو
باشد نوای «مسجدِ نور» تو چون دعا
حتی دعا مخوان تو مگر پاک و با وضو
پرواز می‌دهد «پرشِ جَل» دلِ مرا
تا عرش می‌روم چو دعا پاک و دوست‌جو
هر چند مدتی‌ست صبوحی نمی‌زنم
گوید پزشک: نیست تُرا زین بتر عدو
اشکی گرفتی این سر صبحی زِ من تو مرد
که‌م دست رفت بهرِ صبوحی، سوی سبو
پروانه‌ام من و تو سمندر، کز آتش است
معشوق و قبلهٔ ما، سوزان و روبه‌رو
ما و تو نسل‌مان به یکی اصل می‌رسد
یعنی به عشق، زنده بمانی پسر عمو!
#هزاره #خاوری #هزاره_خراسانی
#سمندری #دوتار #مهدی_اخوان‌ثالث




پایان جنگ یعنی حل مسئله  فلسطین آرزویی دلکش است و بس. آرزو هم  بر شاعران عار نیست.



صداقت
تنها چیزی است که آموختنی نیست.
مش شپشاور
صداقت چیست؟
خیلی از ساده لوحان
خیال میکنند که صداقت به معنی ساده لوحی است.
صداقت اما صد در صد ضد ساده لوحی است

چرا؟
مش ماریا.

ترس که بد نیست.
ترس چیست؟
ترس
آژیر هشدار و اخطار اندام اندیشنده است.
اگر خودت به این آژیر اعتنا می کردی، سرطان نمی گرفتی و جوانمرگ نمی شدی.
البته
حق با تو ست:
آگاهی آدمی را بی باک می سازد و نا اگاهی ترسو.
ولی فهم همه چیز
فقط از عهده همگان بر می آید و نه ازع هده این و یا آن.

جامعه‌ی به ظاهر محترم، از ترس آبرو،
 برای اراذل نیز جایگاه برابر با نوابغ قائل می‌شود.
هانا آرنت

از ترس آبرو؟
کدام آبرو مشد هانا؟
به قول حریفی
از تک تک سوراخ ها و سنبه های سرمایه
چرک و خون بیرون می زند.
دار و دسته جانانت را اراذل و اوباش روی کار آورده اند
و
آش برای عادولف چندان شور شده که مجبور به قلع و قمع اراذل حامی خود برخاسته و در شب شمشیر
همه را از دم شمشیر گذرانده است تا صحنه را از رقیب برای اس اس خالی کند.


نه.
داداش.
همشهریانت
در حالت بدتر از وحشی اش هم دیده اند و می بینند.
کدام درنده ای ۶ میلیون تن از شهروندان کشورش را از گشنگی و بیماری می کشد
بعد اسکلت هایشان را خاکستر و کود میکند؟
کدام درنده بیرحمی ۶۰ میلیون نفر را بمباران و نابوذ می سازد؟



 پریناز
جمهوری
 اسلامی ضد امپریالیسم به معنای عام نیست بلکە دارای تضاد منافع با غرب است
 وخود در تلاش است به امپریالیسم حداقل در منطقه با ایدئولوژی شیعی بدل شود
نه.
فاشیسم و نازیسم و اولیگارشیسم
مثل فئودالیسم و فوندامنتالیسم اسلامی
هم ضد کاپیتالیستی و ضد امپریالیستی اند.
یکی از دلایل ا«تی سمیتیسم نازیسم
نزولخواری یهودیان بود که پدیده ای کاپیتالیستی است
طرفه این است که بزرگترنی حامی نازیسم
اولیگارشی مالی (بانکی) بود.
البته
ضد کاپیتالیستی و ضد امپریالیستی بودن آنها
از موضعی ارتجاعی تر از کاپیتالیسم و امپریالیسم بوده و است.
هیتلر و آ اف دی هم قصد برگشت به صدر ژرمن ها را داشته اند و دارند و شعار خاک و خون و مخلفات از این رو داده شده و داده می شود.
پوتین هم سودای احیای تزاریسم را در سر دارد
بی دلیل نیست که مورد حمایت نئوفاشیسم است






شاهکار. حسن حسام اگر تنها شاعر کانون نباشد، بهترین شاعر کاینات است
حسن حسام
باز نشر شعر: ما کودکان ِگنهکار!
با یادِ هزاران کودک قتل عام شده در غزه
بازانوان ِخسته
پاهای ِتاول زده
گرسنه وتشنه
زیربارش ِبمب ها
خمپاره ها
وموشک ها
نفس زنان می دَویمُ
در جاده های پرازسرباز
از شمال به جنوب
از جنوب به شمال
*
سلامهِ کوچک،همپای ماست
با عروسک خونالودش
وزخم ِچرک ِگلوگاهش
عقیل ما نیست
ُزیر آوارخانه گم شده است
مثل همبازی ام حارث
مادرم؛
با چهرهٔ غبار گرفته
انگار آتش گرفته است!
میان ِبتون های فرو ریخته می چرخدَ
وزار می زند:
صدای نفس های دخترم رامی شنوم
صدایش را می شنوم
*
برادرم حنظله را دیروز،
ترکش خمپاره بُرد
من مانده ام با سلامه خواهرکم
می دویم، با پدر بزرگمان عدنان
در جاده های نا امن
بی آب و دانه
بی سر پناه و مرهمِ زخم
بی سایه دستی مهربان َ
می دویم
می دَویم نفس زنان
از شمال به جنوب
از جنوب به شمال
*
ما کودکان گناهکار فلسطینی،
به فرمان فاتح بی لبخند،
همچنان می دَویم،
زیربارش بمب ها
خمپاره ها
و موشک ها
باهمکلاسان مدرسه ی ویران
وهمسالان گریان
با پدرانمان؛
آنهاکه نای ِدویدن شان هست
با مادران ِرنج
باکوله بارها ی پُر از خالی
مدام اما کَم می شویم!
مدام اما گُم میشویم!
در سرزمین ِنفرین شده
درسرزمینِ ویران
18/11/2023
پاریس






منظور از فکر چیست؟
مثال:
خانه برای سکونت است.
این یک فکر است.
کجای این فکر سنگین است؟
ضمنا این فکر مال چه کسی است؟
مگر افکار شخصی اند؟
مگر افکار مال حسن و حسین اند که سنگین ترین بار در سرشان باشد؟

مش فرزان طالب دوست
اولا
فرزند هر کس (اگر نامشروع  و ناتنی نباشد)
همیشه ضد چه بسا صد در صد او ست.
دختر فیدل کاسترو پناهنده در امریکا ست
دختر حریف دیگری از کشور سام نریمان از سنگر کاسترو هم به همین سان.
ثانیا
شاه پس از انقلاب ضد فئودالی سفید
علمی اندیش ترین شخصیت در کشور بوده است
مفاهیم ارتجاع سرخ و سیاه و خرابکار و غیره
از خدمات فرهنگی او بوده اند

ویرایش:
کسی که حقیقت نمی داند، کودن است
و
کسی که حقیقت را می داند و ناحقیقت (باطل) قلمداد می کند، تبهکار است.
برشت.

برشت جان
حقیقت که نریخته زیر دست و پا تا همه بدانند و یا ناحقیقتش بنامند.
 حقیقت
همان اب حیات است که در ظلمات است
و
فقط به شرط تسلط بر تفکر مفهومی (مارکسیسم) می توان به کشف آن نایل آمد
و
ابلاغ کرد و خر من فحش و دشنام و بد و بیراه درو کرد و یا زیر پای ستوران له شد.

شوهر مست خطاب به همسر لبریز از خشم:
۳ ساعت از نیمه شب گذشته است
و
تو همچنان و هنوز مشغول پخت و پزی.
چرا از استراحت بیزاری؟




خیلی تلاش کردم
مردم بفهمند،
اما آنها فقط خندیدند.
- چارلی چاپلین

چارلی جان
تو را هم قلقلک بدهند
خواه و ناخواه می خندی.
خندیدن دال فهمیدن است و نه دال بر نفهمیدن.
ضمنا
کسانی که از شکم خود و زن و بچه خود می زنند تا فیلم های کمیک تو را ببینند،
احتیاج مفرط به قلقلک دارند.
در غیر اینصورت نه به سینما بلکه به مدرسه و دانشگاه و کتابخانه می رفتند.


همه  حوادث به طور تصادفی صورت می گیرند و میتوانند صورت گیرند.
تصادف = فرم جامه عمل پوشی ضرورت
تعیین کننده در دیالک تیک ضرورت (جبر) و تصادف
ضرورت (جبر) است


پرنده و مترسک
-----------------
پرنده می داند
عمری دراز ندارد
با این همه،
مشغول نغمه سرایی
بر شانه ی مترسک باغ است
(عسگر آهنین/ 12 اوت 2014)

معنی تحت اللفظی:
پرنده با اینکه به مرگ عنقریب خود وقوف دارد، بر شانه مترسک نشسته و نغمه می خواند.

نترسیدن پرنده از مترسک
نشانه هوشمندی آن است.
یعنی پرنده میان بشر و بشر واره فرق می گذارد.
منظور شاعر از مترسک
می تواند مثلا طبقه حاکمهو یا حاکمی  در کشوری باشد
و
منظور او از پرنده
جوانی عاصی که به اعدام محکوم شده است
و
منظور او از نغمه
مثلا نوشتن نامه ای، شکایتی، شعری، تصنیفی، دادن شعاری.
ایراد انعکاس هنری واقعیت عینی و در این مورد انعکاس پوئه تیکی این است که
 واقعیت به طرز مخدوشی در آن منعکس می شود.
عاصی
نمی تواند به ماهیت مترسک کذایی پی ببرد.
عاصی در بهترین حالت میتواند بسیجی و پاسدار و دژخیمی را از بقیه افراد تمیز دهد.


ترجمه نادرستی است.
نه ویسنشافت به معنی دانش است و نه وایزهایت به معنی خرد.
 ویسنشافت
به معنی غلم است
و
فرنونفت به معنی عقل و یا خرد.
علم  در نظریات برشت
مفهومی فلسفی است

علم

http://mimhadgarie.blogfa.com/post/8396
برشت
جانشین خلف مارکس است
برشت
فیلسوف است.


تفکر = کار فکری،
کار چیست؟
فکر چگونه تشکیل می یابد؟
فکر  از کجا می اید؟
مثال:
سیب میوه ای قابل خوردن است.
این یک فکر است.
 از کجا آمده است و چگونه پدید آمده است؟



فروغ فرخزاد
مرگِ من روزی فرا خواهد رسید
در بهاری روشن از امواجِ نور
در زمستانی غبارآلود و دور
یا خزانی خالی از فریاد و شور
مرگِ من روزی فرا خواهد رسید
روزی از این تلخ و شیرین‌روزها
روزِ پوچی همچو روزانِ دگر
سایه‌ای ز امروزها، دیروزها
دیدگانم همچو دالان‌های تار
گونه‌هایم همچو مرمرهای سرد
ناگهان خوابی مرا خواهد ربود
من تهی خواهم شد از فریادِ درد
می‌خزند آرام روی دفترم
دست‌هایم فارغ از افسونِ شعر
یاد می‌آرم که در دستانِ من
روزگاری شعله می‌زد خونِ شعر
خاک می‌خواند مرا هر دم به خویش
می‌رسند از ره که در خاکم نهند
آه، شاید عاشقانم نیمه‌شب
گل به روی گورِ غمناکم نهند
بعدِ من ناگه به یک‌سو می‌روند
پرده‌های تیره‌ی دنیای من
چشم‌های ناشناسی می‌خزند
روی کاغذها و دفترهای من
در اتاقِ کوچکم پا می‌نهد
بعدِ من، با یادِ من بیگانه‌ای
در برِ آیینه می‌ماند به جای
تارِ مویی، نقشِ دستی، شانه‌ای
می‌رهم از خویش و می‌مانم ز خویش
هر چه بر جا مانده ویران می‌شود
روحِ من چون بادبانِ قایقی
در افق‌ها دور و پنهان می‌شود
می‌شتابند از پی هم بی‌شکیب
روزها و هفته‌ها و ماه‌ها
چشمِ تو در انتظارِ نامه‌ای
خیره می‌ماند به چشمِ راه‌ها
لیک دیگر پیکرِ سردِ مرا
می‌فشارد خاکِ دامن‌گیرِ خاک
بی‌تو دور از ضربه‌های قلبِ تو
قلبِ من می‌پوسد آن‌جا زیرِ خاک
بعدها نامِ مرا باران و باد
نرم می‌شویند از رخسارِ سنگ
گورِ من گمنام می‌ماند به راه
فارغ از افسانه‌های نام و ننگ


روزِ پوچی همچو روزانِ دگر؟

پوچی یکی از مفاهیم مهم فروغ است.
منظور فروغ از پوچی باید در روند تحلیل اشعار و افکار او کشف شود.
فروغ نیهلیست (پوچی گرا) نبوده است.
روز
اساسا
نمیتواند پوچ باشد.
روز
 مثل ظرفی ست که مظروفی دارد.
این بشر و جانور است که قالب روز را با محتوایی پرمی  کند
فروغ
شاعر مولد و زحمتکشی بوده و پر کرده است
اشعار و افکار و آثار فروغ
دال بر این حقیقت امر است.
پوچی کجا بود


آره.
به همین دلیل تو و امثال تو زنده مانده اند


تفاوت تفکر با فکر
مثل تفاوت نجاری با میز
مثل تفاوت حفاری با چاه
مثل تفاوت اشپزی با آش
مثل تفاوت حمالی با بار است
تفکر = کار فکری
فکر = نتیجه کار فکری ویا تفکر

 

ادامه دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر