احسان طبری
(۱۲۹۵ ـ ۱۳۶۸)
احسان طبری چگونه شکسته شد؟
مهرنوش هاتفی(۱۴ اسفند ۱۳۹۵)
ویرایش و تحلیل از
ربابه نون
ویرایش و تحلیل از
ربابه نون
در زندان
در جلسه بعدی که تاریخ ۲۴/۲/۶۲ بر گزارش آن است،
سؤال ها در مورد وضعیت تشکیلات است.
احسان طبری تا آنجا که ممکن بوده آشکارا تلاش میکند، به صورت واضح به سؤالات جواب دهد.
او شعب و افراد مسئول حزبی را بنا به نامه ای که حزب به وزارت کشور (پس از پلنوم۱۷) اعلام داشته بود،
بر می شمرد و هیچ صفت غیرقانونی ئی برای کارهای حزب را نمی پذیرد
و این فاصله و رسیدن کار به مرحله دستگیری را
به علت سوء تفاهم زاینده ای میداند
که
«افراد زیرک و سیاستمداران»
سعی در تداوم آن داشته اند.
باز هم سؤالی به طور شفاهی مطرح میشود با این مضمون که
آیا حزب توده اشتباهاتی داشته است یا خیر؟
او نیز اشتباهاتی بر می شمرد
ولی سخنی از خیانت و جاسوسی درآن وجود ندارد.
احتمالاً در این فاصله فیلم های اعترافات محمدعلی عمویی به احسان طبری نشان داده شده است
او که از دیدن فیلم تعجب کرده
می گوید:
«اظهارات رفیق عمویی بدون شک مورد طرد کامل رهبری حزب است
و به هیچ وجه مسئله بیگانه پرستی مطرح نیست.
بسیاری از ما در سن پیری هستیم…
و صفت شخص بیگانه پرست سود ورزی است و
مگر خود این فرد جز ۲۵ سال زندان از بیگانه پرستی چه طرفی بسته است».
او میان همبستگی با اتحاد شوروی و بیگانه پرستی
خطی واضح می کشد و اظهار می کند که به علت سکته قلبی دوم از کارهای حزبی فاصله گرفته و تقریباً خانه نشین بوده و کتاب می خوانده است.
این بازجویی با امضای طبری و «تقدیم بهترین احترامات» پایان می گیرد.
بازجویی در ۱۵ و ۱۶ اردیبهشت نیز ادامه پیدا می کند و
احسان طبری در این فواصل نیز بر مواضع حزب و علنی بودن این مواضع
تأکید می کند.
او در جایی اشاره می کند که این فاجعه
(یعنی دستگیری و انحلال حزب)
نه گناه پیروان اصیل خط امام و نه تقصیر حزب توده است
بلکه مخالفان «ما» با ارعاب افکار
«از لولوی کمونیسم» و «توطئه خزنده»
این فاجعه را پیش بردند.
او در پاسخ به درخواست بر شمردن خیانت های حزب توده،
خیانت را رد می کند و اشتباه را ممکن می داند.
سپس وقفه ای در بازجویی ها ایجاد میشود که دادیار شعبه دوم دادسرای انقلاب
آن را اینگونه توضیح میدهد:
«پرونده متهم شامل دو بخش است که قسمت اول آن تا تاریخ ۲۳/۲/۶۲ می باشد
در آن مطلب خاصی نگفته جز اینکه خود را در جرم عمومی مرکزیت حزب سهیم و شریک می داند
و از جریان جاسوسی، جمعآوری اسلحه و… ابراز بی اطلاعی می کند
و معتقد بوده که در زندان این مسائل را فهمیده است. در
این تاریخ متهم دچار سکته مغزی شده و حدود یک ماهی در بیمارستان بوده است…»
در برگه ای دیگر که
علامت
«مرکز علوم پزشکی ایران، بیمارستان ایرانشهر»
را به سرلوح خود دارد
تاریخ بستری بیماری به نام محسن محسنی را از ۲۰/۲/۶۲ تا ۲۶/۲/۶۲ ذکر می کند.
سپس برگه دیگری مورخ ۲۶/۲/۶۲ با امضای سر تیم عملیات «حسین» (که احتمالاً اسم رمز است) وجود دارد که
در آن از تحویل متهم (طبری) به بیمارستان نجمیه سخن می گوید.
در ادامه نامه دادیار شعبه دوم دادسرای انقلاب می خوانیم:
«بعد از مرخص شدن تا این اواخر
وضعیت روحی و جسمی اش خوب نبود، و نمی شد از او بازجویی به عمل آورد.
اخیراً با او برخوردی در جهت آماده شدن برای مصاحبه صورت گرفته است.
مطالبی که بعد از سکته نوشته عموماً بیمحتوا و ناخوانا ست.
همچنین متهم در تاریخ ۲۵/۱/۶۳ مطالب جدیدی در رابطه با ارتباطاتش با عوامل حزب کمونیست شوروی نوشته
که ضمیمه میباشد.»
در نامهی بیتاریخ و بیامضای دیگری گفته شده است که از طرف دادستانی اوین
(که در آن هنگام اسدالله لاجوردی مسئول آن بوده)
از شورای عالی قضایی خواسته شده که احسان طبری در دادگاه دیگر اعضاء حزب توده شرکت کند
و نقش ایدئولوژیک او عمده شود.
از طرف شورای عالی قضایی در تاریخ ۱۷/۳/۶۳ جواب داده می شود
«که احسان طبری سخت مریض بود، و به علت ناتوانی قدرت دفاع ندارد
و شرایط محاکمه در مشارالیه جمع نیست.
علیهذا فعلاً اعزام نامبرده به دادستانی جهت محاکمه به مصلحت نمی باشد
و برخلاف موازین شرعی است»
این نامه امضای یوسف صانعی را بر خود دارد.
در تاریخ ۶/۵/ ۶۳ نامه ای وجود دارد که از احسان طبری در زندان توحید به دستور دادستان انقلاب تهران
(در آن روزها لاجوردی)
معاینه به عمل آمده و گواهی سلامت صادر شده است.
نام صادرکننده گواهی سلامت دکتر احمد برکات است.
احتمالاً به واسطه همین گواهی اعتراف گیری از او آغاز می شود.
در کتاب اعترافات سران حزب توده ایران از قول احسان طبری آمده است:
«اینجانب احسان طبری،
به سبب سکته مغزی، در بیانم لکنت پدید آمده و حافظه و حضور ذهنم ضعیف گردیده است.
لذا ناچارم نوشته خود را قرائت کنم، بدین سبب از بینندگان محترم پوزش میطلبم.»
پس از این سخنان طبری
کاملاً در خط اعترافات دیگر اعضا
(یعنی خیانت و جاسوسی و برتری اسلام بر مارکسیسم)
قرار می گیرد.
با اینهمه حکم دادگاه در تاریخ ۲۰/۶/۶۴ در شعبه اول دادگاه انقلاب اسلامی مرکز در مورد او چنین اظهار میکند:
«نحوه برخوردهای متهم در دادگاه انقلاب اسلامی و کم گویی های او در مسایل مطروحه و اتهامات انتسابی و قرائن و شواهد حالیه و مقالیه این اطمینان را به وجود آورد که ادعای او مبنی بر توبه و بازگشت از راه و روش قبلی و همکاری با دادستانی تماماً عاری از حقیقت بوده و صرفاً برای فرار از تحمل کیفر و مجازات میباشد…
لذا به استناد ماده ۲۰۲ قانون حدود و قصاص به اعدام او اظهارنظر مینماید.»
آزادی و مرگ
به گفته هاشمی رفسنجانی،
نزد آقای خمینی شفاعت احسان طبری را می کنند و او با موافقت خمینی از زندان آزاد می شود.
در مصاحبه ها و کنفرانس هایی نیز شرکت می کند
ولی در واقع به صورت حصر خانگی نگهداری می شده است
و حتی در
هنگام بیماری
همسرش نمیتواند در کنار او حضور داشته باشد.
همسرش
آذر بی نیاز
در سال ۱۳۶۷ در اثر سرطان در می گذرد و
او نیز یکسال بعد در ۹ اردیبهشت ۱۳۶۸
پس از مدتی بستری بودن در بیمارستان
فوت می کند.
«کژراهه»،
«نقد و سنجشی بر مارکسیسم» و
مجموعه شعر «لابه»
از کارهای او پس از دستگیری اند.
انشاء آنها با آنچه در ورقه های بازجویی های ناخوانا و در هم ریخته می بینیم،
تفاوت آشکاری دارد.
در همین زمینه
پروندهای درباره شکنجه و کشتار در زندان اوین
در جلسه بعدی که تاریخ ۲۴/۲/۶۲ بر گزارش آن است،
سؤال ها در مورد وضعیت تشکیلات است.
احسان طبری تا آنجا که ممکن بوده آشکارا تلاش میکند، به صورت واضح به سؤالات جواب دهد.
او شعب و افراد مسئول حزبی را بنا به نامه ای که حزب به وزارت کشور (پس از پلنوم۱۷) اعلام داشته بود،
بر می شمرد و هیچ صفت غیرقانونی ئی برای کارهای حزب را نمی پذیرد
و این فاصله و رسیدن کار به مرحله دستگیری را
به علت سوء تفاهم زاینده ای میداند
که
«افراد زیرک و سیاستمداران»
سعی در تداوم آن داشته اند.
باز هم سؤالی به طور شفاهی مطرح میشود با این مضمون که
آیا حزب توده اشتباهاتی داشته است یا خیر؟
او نیز اشتباهاتی بر می شمرد
ولی سخنی از خیانت و جاسوسی درآن وجود ندارد.
احتمالاً در این فاصله فیلم های اعترافات محمدعلی عمویی به احسان طبری نشان داده شده است
او که از دیدن فیلم تعجب کرده
می گوید:
«اظهارات رفیق عمویی بدون شک مورد طرد کامل رهبری حزب است
و به هیچ وجه مسئله بیگانه پرستی مطرح نیست.
بسیاری از ما در سن پیری هستیم…
و صفت شخص بیگانه پرست سود ورزی است و
مگر خود این فرد جز ۲۵ سال زندان از بیگانه پرستی چه طرفی بسته است».
او میان همبستگی با اتحاد شوروی و بیگانه پرستی
خطی واضح می کشد و اظهار می کند که به علت سکته قلبی دوم از کارهای حزبی فاصله گرفته و تقریباً خانه نشین بوده و کتاب می خوانده است.
این بازجویی با امضای طبری و «تقدیم بهترین احترامات» پایان می گیرد.
بازجویی در ۱۵ و ۱۶ اردیبهشت نیز ادامه پیدا می کند و
احسان طبری در این فواصل نیز بر مواضع حزب و علنی بودن این مواضع
تأکید می کند.
او در جایی اشاره می کند که این فاجعه
(یعنی دستگیری و انحلال حزب)
نه گناه پیروان اصیل خط امام و نه تقصیر حزب توده است
بلکه مخالفان «ما» با ارعاب افکار
«از لولوی کمونیسم» و «توطئه خزنده»
این فاجعه را پیش بردند.
او در پاسخ به درخواست بر شمردن خیانت های حزب توده،
خیانت را رد می کند و اشتباه را ممکن می داند.
سپس وقفه ای در بازجویی ها ایجاد میشود که دادیار شعبه دوم دادسرای انقلاب
آن را اینگونه توضیح میدهد:
«پرونده متهم شامل دو بخش است که قسمت اول آن تا تاریخ ۲۳/۲/۶۲ می باشد
در آن مطلب خاصی نگفته جز اینکه خود را در جرم عمومی مرکزیت حزب سهیم و شریک می داند
و از جریان جاسوسی، جمعآوری اسلحه و… ابراز بی اطلاعی می کند
و معتقد بوده که در زندان این مسائل را فهمیده است. در
این تاریخ متهم دچار سکته مغزی شده و حدود یک ماهی در بیمارستان بوده است…»
در برگه ای دیگر که
علامت
«مرکز علوم پزشکی ایران، بیمارستان ایرانشهر»
را به سرلوح خود دارد
تاریخ بستری بیماری به نام محسن محسنی را از ۲۰/۲/۶۲ تا ۲۶/۲/۶۲ ذکر می کند.
سپس برگه دیگری مورخ ۲۶/۲/۶۲ با امضای سر تیم عملیات «حسین» (که احتمالاً اسم رمز است) وجود دارد که
در آن از تحویل متهم (طبری) به بیمارستان نجمیه سخن می گوید.
در ادامه نامه دادیار شعبه دوم دادسرای انقلاب می خوانیم:
«بعد از مرخص شدن تا این اواخر
وضعیت روحی و جسمی اش خوب نبود، و نمی شد از او بازجویی به عمل آورد.
اخیراً با او برخوردی در جهت آماده شدن برای مصاحبه صورت گرفته است.
مطالبی که بعد از سکته نوشته عموماً بیمحتوا و ناخوانا ست.
همچنین متهم در تاریخ ۲۵/۱/۶۳ مطالب جدیدی در رابطه با ارتباطاتش با عوامل حزب کمونیست شوروی نوشته
که ضمیمه میباشد.»
در نامهی بیتاریخ و بیامضای دیگری گفته شده است که از طرف دادستانی اوین
(که در آن هنگام اسدالله لاجوردی مسئول آن بوده)
از شورای عالی قضایی خواسته شده که احسان طبری در دادگاه دیگر اعضاء حزب توده شرکت کند
و نقش ایدئولوژیک او عمده شود.
از طرف شورای عالی قضایی در تاریخ ۱۷/۳/۶۳ جواب داده می شود
«که احسان طبری سخت مریض بود، و به علت ناتوانی قدرت دفاع ندارد
و شرایط محاکمه در مشارالیه جمع نیست.
علیهذا فعلاً اعزام نامبرده به دادستانی جهت محاکمه به مصلحت نمی باشد
و برخلاف موازین شرعی است»
این نامه امضای یوسف صانعی را بر خود دارد.
در تاریخ ۶/۵/ ۶۳ نامه ای وجود دارد که از احسان طبری در زندان توحید به دستور دادستان انقلاب تهران
(در آن روزها لاجوردی)
معاینه به عمل آمده و گواهی سلامت صادر شده است.
نام صادرکننده گواهی سلامت دکتر احمد برکات است.
احتمالاً به واسطه همین گواهی اعتراف گیری از او آغاز می شود.
در کتاب اعترافات سران حزب توده ایران از قول احسان طبری آمده است:
«اینجانب احسان طبری،
به سبب سکته مغزی، در بیانم لکنت پدید آمده و حافظه و حضور ذهنم ضعیف گردیده است.
لذا ناچارم نوشته خود را قرائت کنم، بدین سبب از بینندگان محترم پوزش میطلبم.»
پس از این سخنان طبری
کاملاً در خط اعترافات دیگر اعضا
(یعنی خیانت و جاسوسی و برتری اسلام بر مارکسیسم)
قرار می گیرد.
با اینهمه حکم دادگاه در تاریخ ۲۰/۶/۶۴ در شعبه اول دادگاه انقلاب اسلامی مرکز در مورد او چنین اظهار میکند:
«نحوه برخوردهای متهم در دادگاه انقلاب اسلامی و کم گویی های او در مسایل مطروحه و اتهامات انتسابی و قرائن و شواهد حالیه و مقالیه این اطمینان را به وجود آورد که ادعای او مبنی بر توبه و بازگشت از راه و روش قبلی و همکاری با دادستانی تماماً عاری از حقیقت بوده و صرفاً برای فرار از تحمل کیفر و مجازات میباشد…
لذا به استناد ماده ۲۰۲ قانون حدود و قصاص به اعدام او اظهارنظر مینماید.»
آزادی و مرگ
به گفته هاشمی رفسنجانی،
نزد آقای خمینی شفاعت احسان طبری را می کنند و او با موافقت خمینی از زندان آزاد می شود.
در مصاحبه ها و کنفرانس هایی نیز شرکت می کند
ولی در واقع به صورت حصر خانگی نگهداری می شده است
و حتی در
هنگام بیماری
همسرش نمیتواند در کنار او حضور داشته باشد.
همسرش
آذر بی نیاز
در سال ۱۳۶۷ در اثر سرطان در می گذرد و
او نیز یکسال بعد در ۹ اردیبهشت ۱۳۶۸
پس از مدتی بستری بودن در بیمارستان
فوت می کند.
«کژراهه»،
«نقد و سنجشی بر مارکسیسم» و
مجموعه شعر «لابه»
از کارهای او پس از دستگیری اند.
انشاء آنها با آنچه در ورقه های بازجویی های ناخوانا و در هم ریخته می بینیم،
تفاوت آشکاری دارد.
در همین زمینه
پروندهای درباره شکنجه و کشتار در زندان اوین
پایان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر