یدالله سلطان پور
و نقل قولی از لنین آورده بود:
«تنها با نیروی پیشاهنگ نمی توان به پیروزی رسید.
«تنها با نیروی پیشاهنگ نمی توان به پیروزی رسید.
کشاندن پیشاهنگ تنها
به پیکار قطعی، هنگامی که
هنوز تمام طبقه و توده های انبوه به پشتیبانی
مستقیم از پیشاهنگ بر نخاسته اند
و یا دست کم بی طرفی خیرخواهانه ای در
برابر آن ها پیش نگرفته اند،
اقدامی است نه تنها نا بخردانه، بلکه، حتی
تبهکارانه.»
توده ای نسل جوان جدید، نقل قول به درد بخوری از لنین پیدا کرده و به طور مکانیکی به کار می برد.
جو چریکی، جنگل جامعه را تسخیر کرده، وقت تنگ است و در مقابل سیطره بلامنازع شور و شوق و شعر و شعار، باید در میدانی به مبارزه ایده ئولوژیکی پرداخت که طبقه حاکمه ـ چه طبقه حاکمه نشسته بر اریکه قدرت و چه طبقه حاکمه منتظر براندازی و نشستن مجدد بر اریکه قدرت ـ تعیین کرده است و با تسلیحاتی باید به مبارزه پرداخت که دشمن بدان مسلح است.
بر ضد نقل قول های من درآوردی و دروغین فدائیان فئودالی، باید با نقل قول های راست راستکی از لنین به مبارزه پرداخت.
۱
و نقل قولی از لنین آورده بود:
«تنها با نیروی پیشاهنگ نمی توان به پیروزی رسید.
«تنها با نیروی پیشاهنگ نمی توان به پیروزی رسید.
کشاندن پیشاهنگ تنها
به پیکار قطعی، هنگامی که
هنوز تمام طبقه و توده های انبوه به پشتیبانی
مستقیم از پیشاهنگ بر نخاسته اند
و یا دست کم بی طرفی خیرخواهانه ای در
برابر آن ها پیش نگرفته اند،
اقدامی است نه تنها نا بخردانه، بلکه، حتی
تبهکارانه.»
توده ای نسل جوان جدید اصلا از خود نمی پرسد که لنین کی، کجا، در رابطه با کدام جریان سیاسی و در چه شرایطی این جمله را فرمولبندی کرده است.
ما در تحلیل آثار سران حزب توده نسل جوان جدید به گشتاورهایی از پراگماتیسم بر خورده ایم.
حزب توده که قاعدتا باید مدافع سرسخت و رشوه نگیر حقیقت عینی باشد، هر جا که به نفع خود می بیند، نسبت به حقیقت عینی بی اعتنایی به خرج می دهد و دروغ تحویل اعضای خود و همنوعان خود می دهد.
این جور کردوکارها با روح مارکسیسم ـ لنینیسم منافات دارند.
برای حقیقت عینی آلترناتیوی وجود ندارد.
حراست بی چون و چرا از حقیقت عینی اگر حتی در کوتاهمدت به ضرر کسی باشد، در درازمدت به نفع توده خواهد بود.
منافع توده با حقیقت عینی و خرد کل اندیش گره خورده است.
هر فرمی از خرد زدایی و خردستیزی و حقیقت عینی ستیزی به معنی توده ستیزی است.
۲
و نقل قولی از لنین آورده بود:
«تنها با نیروی پیشاهنگ نمی توان به پیروزی رسید.
«تنها با نیروی پیشاهنگ نمی توان به پیروزی رسید.
کشاندن پیشاهنگ تنها
به پیکار قطعی، هنگامی که
هنوز تمام طبقه و توده های انبوه به پشتیبانی
مستقیم از پیشاهنگ بر نخاسته اند
و یا دست کم بی طرفی خیرخواهانه ای در
برابر آن ها پیش نگرفته اند،
اقدامی است نه تنها نا بخردانه، بلکه، حتی
تبهکارانه.»
نقل قول ها، بریده هایی از مطلبی و یا حتی کتابی اند و در متن آن مطلب و آن کتاب قابل تفسیر اند و نه بطور مجزا و مستقل.
نه در ورای آن مطلب و آن کتاب.
منظور لنین احتمالا جریاناتی از قبیل سوسیال ـ روولوسیونر ها بوده است که برادرش هم جزو آنها بود.
شاید منظور لنین جریاناتی از قبیل گروه توطئه گر تحت رهبری بابوف در فرانسه باشد.
فدائیان و مجاهدین اسلام و خلق در ایران بازوی مسلح اشرافیت فئودالی ـ روحانی بوده اند.
یعنی ارتجاعی تر از بورژوازی بوده اند.
نظر به ماضی داشته اند.
حضرات حالا به هر مصیبتی بورژوا شده اند.
بورژوایی که نه بویی از روشنگری به مشامش خورده و نه از چشمه فلسفه کلاسیک بورژوایی لبی تر کرده است.
۳
و نقل قولی از لنین آورده بود:
«تنها با نیروی پیشاهنگ نمی توان به پیروزی رسید.
«تنها با نیروی پیشاهنگ نمی توان به پیروزی رسید.
کشاندن پیشاهنگ تنها
به پیکار قطعی، هنگامی که
هنوز تمام طبقه و توده های انبوه به پشتیبانی
مستقیم از پیشاهنگ بر نخاسته اند
و یا دست کم بی طرفی خیرخواهانه ای در
برابر آن ها پیش نگرفته اند،
اقدامی است نه تنها نا بخردانه، بلکه، حتی
تبهکارانه.»
توده ای نسل جوان جدید حتی به فرم فرمولبندی لنین در همین نقل قول، توجه بخور ـ نمیر نداشته است.
در این جملات لنین رادیکالیته پرولتری او زبانه می کشد:
لنین سوسیال ـ روولوسیونرها را و ضمنا برادر بزرگش را به خریت و جنایت متهم می کند.
لنین کجا و ملایمت توده ای نسل جوان جدید کجا؟
لنین بسان سگ پرولتاریا پارس می کند، پاچه می درد و با سماجت و صراحت پرولتری از حقیقت عینی دفاع می کند.
از لنین باید رادیکالیته، سماجت، صراحت و صداقت انقلابی ـ پرولتری را فراگرفت.
۴
خسرو گفته بود:
«تو جانبازی های انقلابی را تخطئه می کنی؟»
«تو جانبازی های انقلابی را تخطئه می کنی؟»
حواس پرتی گلسرخی از همین جمله اش عربده می کشد.
حریف توده ای، نقل قولی از لنین آورده است.
گلسرخی به عوض تأمل روی اندیشه نهفته در نقل قول، ویراژ می دهد و به در و دیوار می زند.
انگار توده ای نسل جوان جدید توان تفکر داشته، زحمت تفکر به خود داده و به ابراز نظر خطر کرده است.
دوئل «فکری» در کشور عه «هورا» و عا «شورا» به همین می گویند:
بحث کردن بی کمترین زحمت خوداندیشی.
اجیر کردن لنین و استالین و آن و این، ارسال آنها به میدان چالش نظری و لم دادن و کیف خر کردن.
همه در میدان بحث ایرانی جماعت شمشیر می زنند و عرق می ریزند، مگر خود طرفین بحث.
انگل وارگی در مبارزات ایده ئولوژیکی.
۵
خسرو گفته بود:
«تو جانبازی های انقلابی را تخطئه می کنی؟»
«تو جانبازی های انقلابی را تخطئه می کنی؟»
آنچه که گلسرخی ـ خودفریبانه و عوامفریبانه ـ «جانبازی انقلابی» قلمداد می کند، نیهلیسم است.
انتحار عنقلابی است که امروزه باندهای خونخوار فوندمنتالیسم «قهرمانانه» عملی می سازند و احسنت و مرحبای نظریه پردازان امپریالیسم را درو می کنند.
اگر انتحار فدائیان فئودالی را بتوان جانبازی انقلابی جا زد، اجامر فاشیسم، ناسیونال ـ سوسیالیسم، میلیتاریسم (ژاپن)، بن لادن، خمینی، مجاهدین و ملاعمر را چه باید نامید؟
۶
رفیق توده ای جواب داده بود:
«آنچه باید تخطئه شود جانبازی انقلابی نیست، ایده آلیسم انقلابی است.»
حیدر مهرگان در حواس پرتی و بی سوادی دستکمی از گلسرخی ندارد:
الف
حیدر انتحار نیهلیستی ـ فاشیستی فدائیان فئودالی را به عنوان جانبازی انقلابی به رسمیت می شناسد.
همین خطای فکری را سیاوش کسرایی هم داشته است و برای جنبش انقلابی بسیار گران تمام شده است.
ب
ایرادی که حیدر دارد، به «ایدئالیسم انقلابی» اجامر فدایی مربوط می شود.
حیدر نه معنی ایدئالیسم را می داند و نه معنی انقلاب و انقلابی را.
پ
حیدر به معنی فلسفی ایدئالیسم واقف نیست.
او واژه ایدئالیسم را در سنت بورژوازی امپریالیستی، تحت اللفظی معنی می کند.
به معنی ایدئال گرایی و یا آرمانگرایی معنی می کند.
بابک پاکزاد که یادش به یاد باد، عکس دختران عنقلابی را انداخته بود و زیرش نوشته بود:
ایدئالیسم فلان و بهمان.
منظور بابک هم همین منظور حیدر بوده است.
ت
حیدر از معنی مفهوم فلسفی انقلاب نیز بی خبر است.
او احتمالا بسان بقیه روشنفکران جنگل ایران و بویژه بسان سطل ننه ات طلب ها، انقلاب را در گشتاورهای (ممان های) فرمال خلاصه می کند و محتوا را بکلی فراموش می کند.
در حالیکه تعیین کننده، نه فرم، بلکه محتوا ست.
فاشیسم و فوندامنتالیسم هم می تواند توده را فریب دهد، شکم و زیر شکم توده را سیر کند و به دنبال کشد و فاجعه بیافریند.
این قیام های فاشیستی و فوندامنتالیستی اما ربطی به انقلاب ندارند.
بلکه ماهیتا به ضد انقلاب، به ارتجاع مربوط می شوند.
قیام بهمن ۵۸ قیام ارتجاعی، فئودالی، فوندامنتالیستی بوده است و نه قیام انقلابی.
فرم قیام تعیین کننده نیست.
انقلاب می تواند در فرم های متنوعی پیروز شود و یا شکست خورد.
انقلاب بورژوایی سفید بطرز مسالمت آمیز پیروز شد.
چون تناسب قوا به نفع بورژوازی مدرن بود.
این فرم مسالمت آمیز و سفید اما انقلاب بودن آن را زیر علامت سؤال قرار نمی دهد.
تعیین کننده محتوای طبقاتی و فرماسیونی آن است:
تعیین کننده، گذار جامعه از فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی فئودالی به فرماسیون اجتماعی ـ اقتصادی سرمایه داری است.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر