تنها رو
محمد زهری
از مجموعه برای
یک ستاره
(تهران
- ۴ مرداد ۱۳۳۲)
چنگ بر دامن گیاه انداخت
ژاله را بر بساط سبزه نواخت
خفت در زیر خاربوتهٔ دشت
از سر برکه های آب، گذشت
معنی تحت اللفظی:
نی، بر دامن گیاه، چنگ انداخت و ژاله نشسته بر روی سبزه ها را نوازش کرد.
شب را در زیر بوته های خار دشت به صبح رساند و از روی برکه های آب عبور کرد.
شاعر در این بند شعر، کرد و کار نی را چنان توصیف می کند که سفرنامه نویس ها کرد و کار مسافران را توصیف کرده اند.
تفاوت نی با مسافران دیگر این است، که آنها در کاروانی ـ بطور دسته جمعی ـ سفر می کنند.
نی محمد زهری اما مسافری تنهارو است و در این مفهوم «تنها روی» دنیایی اندیشه هست که باید دمبدم کشف شود.
۱
چنگ بر دامن گیاه انداخت
محمد زهری در این مصراع شعر، گیاه را فمینیزه می کند.
آن سان که نی تنهارو به دامنش چنگ می زند.
منظور شاعر تغذیه از نباتات است که کسب و کار هر مجنون صحراگردی است.
مجانین در گریز از جمع و جامعه به درجه جانوران تنزل می یابند و از نعمات حاضر و آماده طبیعی تغذیه می کنند.
تولید نعمات مادی فقط در شبکه بغرنجی از مناسبات اجتماعی امکان پذیر است.
در «آنسامبلی از مناسبات اجتماعی» به قول حریف خوداندیشی به نام مارکس.
۲
چنگ بر دامن گیاه انداخت
ژاله را بر بساط سبزه نواخت
نوازش ژاله در این بیت شعر، به معنی لیس زدن شبنم است.
نی تنهارو با نوشیدن شبنم رفع تشنگی می کند.
البته ۹۹ در صد وزن سبزیجات نیز آب است.
آب مقید و آزاد.
خس چیزی جز نبات کم آب نیست.
نبات بی آب، زغال است.
زغال تشنه آب است.
بهلول دیوانه خرید زغال را و انباشت آهن را توصیه کرده است:
آل کومور ـ ساخلا دمیر
زغال بخر ـ آهن انبار کن
زغال با جذب رطوبت هوا و با آب پاشی مستمر زغالفروش طماع، روز به روز سنگین تر می شود و آهن با جذب آب و در اثر اکسیداسیون و تشکیل اکسید آهن به همین سان.
۳
چنگ بر دامن گیاه انداخت
ژاله را بر بساط سبزه نواخت
محمد زهری ژاله را چنان استه تیزه می کند که خواننده یاد کودکان نازنین زیبا و زلال و ساده دل و معصوم می افتد.
احتمالا خود محمد زهری هم از تبار ژاله بوده است.
۴
خفت در زیر خاربوتهٔ دشت
از سر برکه های آب، گذشت
محمد زهری کاروانسرا، مسافرخانه و چادر را به شکل خاربوته بسط و تعمیم می دهد.
نی تنهارو در زیر بوته های بلند خار می خوابد.
خار تنها پناهگاهی است که در برهوت یافت می شود.
نی تنهارو ضمنا بسان هر مسافری در برهوت از آبگیرهای کوچک می گذرد و ضمنا رفع تشنگی می کند و قمقمه اش را از آب پر می کند.
۵
کرد با بید، یاد، مجنون را
دید بر لاله، سایهٔ خون را
چون کبوتر، پرید در کاریز (قنات)
گشت بر طاق دیر (صومعه، آتشکده)، چنگ آویز
معنی تحت اللفظی:
با بید از مجنون یاد کرد و بر روی لاله، سایه خون را دید.
بسان کبوتر در کاریز خفت و بر طاق صومعه چنگ آویخت.
محمد زهری در این مصراع شعر، بید مجنون را استه تیزه می کند:
نی تنهارو با مشاهده شکل و شمایل بید مجنون به یاد مجنون می افتد و ضمنا خود را به مثابه مجنون هویت شناسی (ایدنتیفیکاسیون) می کند.
حالا هم حدس ما مبنی بر جنون نی تأیید می شود و هم عظمت متد دیالک تیکی تحلیل آشکار می گردد.
متد دیالک تیکی تحلیل و قوانین دیالک تیکی در متن زندگی دمبدم تأیید و تصدیق می شوند.
نی تنهارو، خود را مجنون دیگری احساس و استنباط می کند.
به هویت مجنون واره خود پی می برد.
مجنون هم از جامعه و جمع گریخته است تا تنها بماند و بدون مزاحمت بیگانه در نهایت تنهایی به لیلی بیندیشد.
دیالک تیک عشق همین هم است:
استحاله ی ذلت تنهایی به نعمت دلخواهی.
۷
کرد با بید، یاد، مجنون را
دید بر لاله، سایهٔ خون را
نی تنها رو با مشاهده لاله یاد خون رفیقان خونین کفن خویش می افتد.
همه این مفاهیم محمد زهری چندی بعد در قوی ترین و غنی ترین شعر او تحت عنوان «به فردا» مطرح خواهند شد:
و خون ما
ـ به سرخی گل لاله
به گرمی لب تبدار بی دل
به پاکی تن بی رنگ ژاله ـ
ریخت بر دیوار هر کوچه
و رنگی زد به خاک تشنه ی هر کوه
و نقشی شد به فرش سنگی میدان هر
شهری
مراجعه کنید به شعر «به فردا» در تارنمای دایرة المعارف روشنگری
۸
چون کبوتر، پرید در کاریز (قنات)
گشت بر طاق دیر (صومعه، آتشکده)، چنگ آویز
محمد زهری در این بیت شعر، نی تنهارو را کبوتر واره تصور و تصویر می کند.
کبوتر برای برآسودن از گرمای سوزان صحرا به چاه ها و قنوات و صومعه ها پناه می برد.
نی تنهارو نیز به همان سان.
همه کاراکترهای این شعر نازنین و زلال و معصوم و مظلوم اند:
گیاه و ژاله و بید و برکه و غیره
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر