ویرایش و تحلیل از
یدالله سلطان پور
۱
و روشنفکر تا وقتی پرولتاریائی نشود
میکروب این بیماری مسری را با خود حمل می کند.
حیدر در این جمله، روشنفکر را نه به عنوان قشر اجتماعی معینی، بلکه به عنوان طبقه اجتماعی معینی تصور و تصویر می کند.
این خطای نظری حیدر هنوز نوک بهمن فاجعه است.
۲
و روشنفکر تا وقتی پرولتاریائی نشود
میکروب این بیماری مسری را با خود حمل می کند.
حیدر با طبقه تصور کردن قشر روشنفکر، روشنفکران را مجموعه ای همگون و یکدست تصور می کند.
این نظر مطلقا غلط حیدر، یکی از اختراعات مد روز امپریالیسم (رویزیونیسم، اگزیستانسیالیسم و غیره) بوده است.
در آن دوره و همچنان و هنوز، سخن از طبقه روشنفکر بوده و است که بر فراز طبقات اجتماعی شناور است.
یعنی فاقد پایگاه طبقاتی معین است.
یعنی مجموعه ی همگون ماورای طبقاتی است.
فریب فرمول بندی های متنوع را نباید خورد.
۳
و روشنفکر تا وقتی پرولتاریائی نشود
میکروب این بیماری مسری را با خود حمل می کند.
اجامر امپریالیسم و در ایران جلال آل احمد و احمد شاملو و غیره، مقوله امپریالیستی، فوندامنتالیستی و فاشیستی نخبه را به شکل روشنفکر بسط و تعمیم می دهند و نخبه به طور کلی را و قشر روشنفکر بطور مشخص را، امام زمان واره می سازند و منجی موجود قلمداد می کنند.
این زباله های رویزیونیستی ـ امپریالیستی توسط جلال آل احمد و احمد شاملو و امروزه توسط نوچه های احمد شاملو، از قبیل دکتر قراگوزلی و غیره کماکان و چه بسا به عنوان کمونیسم افراطی به خورد خلایق داده می شوند.
ما با مفهوم گرهی مسخره ای تحت عنوان روشنفکر روبرو می شویم:
الف
روشنفکر از سویی به مقام منجی موجود ارتقا داده می شود، ایدئالیزه می شود و حتی تحت عناوین نخبه و کاریسما و رهبر و چریک و مجاهد و امام و ولی و غیره جستجو می شود.
ب
از سوی دیگر برای نشان دادن رادیکالیته سطحی و ساده لوحانه و عوامفریبانه، از واژه روشنفکر، توهین واژه و تحقیر واژه سرهم بندی می شود.
۴
و روشنفکر تا وقتی پرولتاریائی نشود
میکروب این بیماری مسری را با خود حمل می کند.
ما در همین چالش نظری حیدر با گلسرخی نیز شاهد همین دیالک تیک سوبژکتیو روشنفکر هستیم.
هم آنجا که گلسرخی از کاه و یونجه روشنفکری دم می زند و بر نظرات حیدر بدین طریق آفتابه برمی دارد و هم همین جا که حیدر از گذار از روشنفکر به پرولتاریا دم می زند، با همین دیالک تیک ذهنی و من در آوردی سر و کار داریم.
حیدر احتمالا خیال می کند که روشنفکران ایران به دو دسته طبقه بندی می شوند:
حیدر خیال می کند که انقلاب اجتماعی امری سوبژکتیو است و توسط «ما» تدارک دیده می شود.
حیدر اگر لبی از چشمه فلسفه مارکسیستی تر کرده بود، می دانست که انقلاب در اعماق جامعه بطور عینی (اوبژکتیو) تدارک دیده می شود:
از اصطلاح حیدریستی «قشرهای پایین» معلوم می شود که حیدر تصور درستی از مفهوم قشر ندارد.
حیدر به احتمال قوی، اسیر کمیت ها ست.
هدف و آماج حیدر در این مطلب، اثبات زورکی نظر غلط از قبل آماده است:
۵
و روشنفکر تا وقتی پرولتاریائی نشود
میکروب این بیماری مسری را با خود حمل می کند.
روشنفکر یک مفهوم فلسفی است و تعریف استاندارد دارد:
روشنفکر یک قشر اجتماعی است که تعلقات طبقاتی متنوع و متفاوت و متضاد دارد.
این قشر اجتماعی از کسانی تشکیل می یابد که عمدتا کار فکری می کنند.
شعرا، نویسندگان، اطبا، علما، فقها، فلاسفه، وکلا و غیره.
هم نیچه روشنفکر است و هم مارکس.
یکی روشنفکر بورژوازی واپسین است و دیگری روشنفکر پرولتاریا ست.
هم جلال آل احمد روشنفکر است و هم سیاوش کسرایی
اولی روشنفکر اشرافیت فئودال و روحانی است و دومی روشنفکر توده مولد و زحمتکش.
به احتمال قریب به یقین، حزب توده در آن زمان هم همین نظر را نمایندگی کرده است.
معلوم نیست که حیدر چگونه توده ای شده است.
۶
و روشنفکر تا وقتی پرولتاریائی نشود
میکروب این بیماری مسری را با خود حمل می کند.
روشنفکران پرولتری و روشنفکران غیر پرولتری
روشنفکر از دید حیدر حاوی و حامل میکروب بیماری معرفتی سوبژکتیویسم است.
تنها راه شفای روشفکر، پرولتری شدن او ست.
منظور حیدر احتمالا این است که هر روشنفکری عضو حزب توده شود، ضد عفونی می شود و از شر میکروب بیماری سوبژکتیویسم برای همیشه نجات می یابد.
حزب توده در قاموس حیدر دارالشفا ست.
حیدر در هر صورت به تمرین و آموزش دشوار تئوری و متد مارکسیستی ـ لنینیستی ارجی نمی نهد.
تئوری و متد در احزاب استالینیستی و مزبله های دیگر نوعی تجمل است.
تئوری نه چراغ راهنمای عمل، بلکه گردنبند جعلی و قلب و قلابی فریبا برای عوامفریبی است.
تئوری در همین چالش نظری حیدر با گلسرخی هم همین فونکسیون را دارد.
۷
ما اینک در مرحله تدارک انقلابیم.
منظور حیدر از تدارک انقلاب احتمالا جمع آوری نوچه است.
تئوری هم خادم همین مسئله است.
به همین نیت زباله های تروتسکیستی «آرشیو مارکسیستی» علم کرده اند.
منظور حیدر عضو کردن بی پرنسیپ هر ننه قمری در حزب توده است.
بدین طریق حزب توده به طویله تبدیل می شود.
با مشتی خر که نمی توان وارد میدان مبارزه طبقاتی شد.
حزب توده مدل پیشاپیش جامعه کمونیستی است.
در حزب توده باید مناسبات کمونیستی پیشاپیش تحقق یابد.
حزب توده طویله نیست.
حزب توده پرورشگاه انسان های طراز نوین است.
انسان هایی که باید سگ سرسپرده توده باشند و لیاقت اداره جامعه فردا را کسب کنند.
۸
ما اینک در مرحله تدارک انقلابیم.
در دیالک تیک نیروهای مولده و مناسبات تولیدی
در آن صورت ضمنا می توانست بداند که انقلابی در جامعه از بالا پیروز شده است و جنون چریکی نتیجه خالی شدن زیر پای اشرافیت فئودال و روحانی کثافت است.
۹
قشرهای پائینی بورژوازی ملی و خرده
بورژوازی ما
در برابر خود میدان وسیعی می بینند.
برای درک بهتر قشر و لایه و غیره، عمارتی را باید در نظر گرفت:
در هر عمارتی مثلا ۵ طبقه وجود دارد و در هر طبقه ۵ خانه.
هر خانه در هر عمارت را می توان زیرطبقه ای تلقی کرد.
جامعه بشری هم عمارتی است که از طبقات اجتماعی معینی مثلا اشرافیت فئودال، بورژوازی، رعایا، خرده بورژوازی، پرولتاریا تشکیل یافته است.
هر طبقه ای درست بسان هر عمارتی از زیرطبقه هایی تشکیل یافته است.
بورژوازی به عنوان مثال از زیرطبقه های زیر تشکیل می یابد:
صنعتی
کشاورزی
خدماتی
تجاری
مالی و غیره
۱۰
قشرهای پائینی بورژوازی ملی و خرده
بورژوازی ما
در برابر خود میدان وسیعی می بینند.
حیدر بورژوازی را نه به عنوان یک طبقه اجتماعی با مشخصات عام و یونیورسال، بلکه به عنوان بورژوازی بزرگ و متوسط و کوچک و ملی و بین المللی تصور می کند.
حزب توده هم همین تصور را به طرز تق و لق و ناپیگیر نمایندگی کرده است.
خر تو خر عملی حزب توده نتیجه خر تو خر نظری بوده است:
به همین دلیل احتمالا با بختیار و بدتر از بختیار بر ضد رژیم انقلاب سفید، متحد شده و بعد با روحانیت بر ضد بختیار.
حیدر مقاومت و مبارزه ارتجاع فئودالی ـ روحانی ـ بورژوایی ـ سنتی - بازاری را به عنوان گشایش میدان وسیعی برای بورژوازی کوچک ملی کذایی و خرده بورژوازی جا می زند.
۱۱
در این مرحله اید آلیسم
انقلابی به اشکال متنوع و متفاوت ظهور می کند.
چریک یکی از این شکل هاست.
حیدر مقاومت فئودالی را به عنوان ایدئالیسم انقلابی بورژوازی کوچک و خرده بورژوازی تحریف می کند و چریکیسم را به عنوان یکی از فرم های نمودین آن قلمداد می کند.
عوام فریبی همیشه با خود فریبی دست در دست می آید و می رود.
حیدر در نهایت سردرگمی و سرگیجه، ارتجاع سرخ و سیاه فئودالی ـ روحانی را به عنوان انقلاب تصور و تصویر می کند.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر