احسان طبری
(۱۲۹۵ ـ ۱۳۶۸)
احسان طبری چگونه شکسته شد؟
مهرنوش هاتفی
(۱۴ اسفند ۱۳۹۵)
ویرایش و تحلیل از
ربابه نون
در چند ماه اخیر و به خصوص
پس از اظهار نظر عبدالکریم سروش
در رابطه با فک و دهان شکسته یا کج شده احسان طبری
در منزل محمد تقی جعفری،
بحث ها درباره چگونگی و چرایی اعترافات احسان طبری بالا گرفت.
احسان طبری یکی از برجسته ترین ایدئولوگ های چپ ایران بود که
حدود چهل سال در رهبری حزب توده ایران حضور داشت.
اعترافات او یک سال پس از دستگیری و بریدن او از مارکسیسم
همواره مناقشه برانگیز بوده است.
در صدمین سالگرد تولد احسان طبری و به کمک اسناد و مدارک نویافته
قصد دارم
روند شکسته شدن احسان طبری و تغییر ناگهانی او را نشان دهم.
تحصیل، زندان رضاشاه، آزادی
احسان الله طبری
از همسر دوم پدرش، حسین،
ملقب به فخرالعارفین
(ابتدا روحانی و سپس با کنار گذاشتن لباس روحانی، وکیل عدلیه با تحصیلات قدیم)
در ساری زاده شد.
او از خانواده متوسط الحال با تباری روحانی و از نوادگان شیخ علی اکبر مجتهد طبری بود.
پدرش با
دکتر حشمت،
یکی از فعالان جنبش جنگل
و
سلطان عبدالرزاق بی نیاز
از اعضای فرقه «همت»
رفاقت داشت.
احسان طبری از ۱۲۹۵ تا ۱۳۰۵ و پایان تحصیلات ابتدایی در ساری مانده و سپس به تهران می آید.
با وارد شدن به محیط تهران از طریق انور خامه ای با محفل دکتر ارانی و مجله دنیا آشنا می شود.
جستجوی دانش حتی او را به تحصیلات قدیم سوق داده و همراه با انور خامه ای در مسجد سپهسالار نزد طلبه ای به نام «روحانی» صرف و نحو و منطق و کمی رجال و حدیث می خواند.
او سپس وارد دانشکده حقوق دانشگاه تهران می شود.
هرچند که زندگی نامه نویسی مسعود بهنود
تنه به تنه داستان سرایی می زند
ولی تصویر دانشجوی حقوق کتابخوان که
در خیابان هم کتاب از پیش چشمش کنار نمی رود، می تواند به حقیقت نزدیک باشد.
احسان طبری در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۳۱۶ به واسطه ی پرونده ای معروف به ۵۳ نفر دستگیر و
یک سال بعد بر طبق قانون ضد مرام اشتراکی ۱۳۱۰
به ۴ سال زندان و تبعید محکوم می شود
(از بهار ۱۳۱۶ تا اواخر ۱۳۱۷ در زندان فلکه موقت شهربانی و سپس در بند هفتم زندان قصر زندانی بوده است)
او در سال ۱۳۱۹ آزاد شده و به اراک تبعید میشود
او پس از شهریور بیست از تبعید آزاد شده و از اراک به تهران باز می گردد.
در حزب توده ایران، در سال های آغازین آن
با آنکه در تعداد اعضای مؤسس حزب توده ایران حاضر در خانه سلیمان میرزا اسکندری
اختلاف نظر هست
اما همه متفق القول احسان طبری را یکی از اعضای مؤسس می دانند.
او، با توجه به استعداد ادبی اش، در روزنامه های حزبی مشغول به کار می شود.
در سال ۱۳۲۲ در جریان انتخابات درون حزبی به عضویت کمیسیون تفتیش
(که نقش میانجیگری و رسیدگی به اختلافات درونی حزب را بر عهده داشته)
برگزیده می شود.
در جریان کنگره اول حزب ۱۳۲۳ با رأی بالا به عنوان عضو کمیته مرکزی انتخاب می شود.
مسئولیت تشکیلات مازندران، مدیریت روزنامه رهبر و دیگر نشریات حزب را پذیرا می شود
(زیر نظر داود نوروزی)
در جریان شکست فرقه دموکرات و چرخش به راست دولت قوام،
احسان طبری نیز همراه ایرج اسکندری برای مدت کوتاهی از ایران خارج می شود
و پس از چند روز به ایران باز می گردد.
طبری در جریان کنگره ۱۳۲۷ به عضویت کمیته مرکزی و هیئت اجرائیه انتخاب میشود.
او با آنکه از نزدیکان خلیل ملکی بود ولی با انشعاب همراه نمی شود.
احسان طبری در تهران با یکی از تحسین کنندگانش، آذر بی نیاز، ازدواج می کند.
آذر فرزند سلطان عبدالرزاق بی نیاز است.
عبدالرزاق بی نیاز که از دوستان سابق پدر احسان طبری بوده به علت ابتلا به سل به دماوند رفته و در آنجا در سن چهل سالگی می میرد و فرزندانش پس از مرگ تحت تربیت و سرپرستی نیما یوشیج (علی اسفندیاری) قرار میگیرند.
هم به واسطه ی نوگرایی نیما در شعر و دفاع احسان طبری از سبک او و هم به واسطهی رابطه ی فامیلی،
ارتباط نزدیکی با نیما پیدا می کند.
پس از خروج احسان طبری از ایران نیما شعری بر یاد او می سراید.
در مهاجرت
پس از حادثه ترور شاه و اتهاماتی که متعاقب آن به حزب توده ایران زده می شود،
احسان طبری
به همراه فریدون کشاورز و توسط فردی به نام سیف الدین همایون
از طریق مرز خراسان به شوروی رفته و وارد مدرسه عالی حزبی می شود.
احسان طبری در طبقه شش هتل لوکس در خیابان گورکی مسکن داده می شود که روزگاری
منزلگاه ویلهم پیک (رئیس جمهوری آلمان دموکراتیک آن زمان) بود.
میزان احترام میزبان به او را می توان از این نحوه مسکن گزینی درک کرد.
احسان طبری
از اوایل ۱۹۵۰ تا اواخر سال ۱۹۵۷ در مسکو زندگی کرده و علاوه بر وظایف حزبی در پلنوم جنجالی چهارم شرکت می کند. او با ادامه تحصیل مدرسه عالی حزب کمونیست شوروی را تمام می کند.
سپس آکادمی علوم اجتماعی و علوم فلسفی برای مقام دکترا در فلسفه نامزد می شود.
در این سال ها او با نام مستعار پرویز شاد در رادیو مسکو گویندگی می کند.
احسان طبری همراه با دیگر اعضای کمیته ی مرکزی و خانواده اش در آغاز سال میلادی ۱۹۵۸
به شهر لایپزیک آلمان رفته و تا بهار ۱۹۷۹ (معادل ۲۹ فروردین ۱۳۵۸) در آن شهر زندگی می کند.
احسان طبری
در طی آن سال ها، مسئولیت مجله تئوریک - سیاسی دنیا را بر عهده داشته
و از نویسندگان رادیو پیک ایران به شمار می آید.
این سال ها پربارترین سالهای عمر او بوده اند.
در این سال ها کتابهای بسیاری از او به چاپ می رسد.
در سال (۱۳۵۳) ۱۹۷۴ دچار سکته شدید شده و از کارهای حزبی دور می شود و
حتی مسئولیت مجله دنیا به عهده ی
رفعت محمدزاده کوچری
(با نام مستعار مسعود اخگر)
گذاشته می شود.
در ۲۹ فروردین ۱۳۵۸
(در ۶۳ سالگی)
در پروازی
همراه با دکتر جودت، رفعت محمدزاده و حمید صفری
به تهران بر میگردد و در خانه فاطمه سلامت بخش
مستقر می شوند.
او خود میگوید:
«احساس من این بود که به سنگر تاریخی خویش برگشته ام و از گوته نقل قول میآورد که
«من در اینجا آدم ام و باید در اینجا باشم.»
همسرش
ـ آذر بی نیاز ـ
همراه او می آید ولی سه فرزندش − کارن (پسر)، آذین و روشنک − در آلمان و ایتالیا مقیم می شوند.
در زندان، در محاصره اعتراف گیران
دستگیری و بازجویی و شکنجه
احسان طبری،
پس از پلنوم شانزدهم
عضو کمیته مرکزی، هیئت سیاسی و هیئت دبیران (جانشین هیئت اجراییه سابق)
بوده است
و پس از پلنوم هفدهم
مسئولیت کل شعبه ایدئولوژیک را نیز به عهده می گیرد که سه شعبه
آموزش، تبلیغات و پژوهش
را در ذیل خود دارد.
احسان طبری یکبار در سال ۱۳۵۹ به طور قانونی جهت معالجه به آلمان شرقی سفر می کند
و در سال شصت با آنکه مجوز نخست وزیری برای خروج را داشته
ولی به علت کارشکنی های بسیار اجازه خروج به او داده نمی شود.
در جریان ضربه اول ۱۷ بهمن ۱۳۶۱ دستگیر نمی شود و با کمک یکی از افراد حزبی به محل امنی برده می شود.
اما با احاطه اطلاعاتی سپاه پاسداران شش صبح تاریخ ۷/۲/۱۳۶۲ درخانه محمد علی حسینخانی واقع در خیابان شریعتی به همراه همسرش دستگیر می شود.
آذر بی نیاز
همان روز آزاد می شود.
اولین بازجویی از او در تاریخ ۱۰/۲/۶۲ بوده است.
سؤال اول از جلسات هیئت سیاسی و محورهای صحبت ها می پرسد و به طور شفاهی
(سؤال مشخص نیست ولی احسان طبری در جواب به شفاهی بودن سؤال اذعان میکند)
از نقشه کودتا پرسیده می شود.
او در پاسخ به «ضرس قاطع» کودتا را رد می کند، و
از شنیدن آن اظهار «حیرت» می کند.
او از بازجو می پرسد:
«چگونه ممکن بود حزب ما که در گذشته و هم اکنون نقش عظیم جمهوری اسلامی را در مبارزه علیه امپریالیسم و اسرائیل و ارتجاع منطقه و خواست محکم استقلال طلبی امام را می داند، دست به چنین کاری بزند؟»
او سپس «به همه مقدساتی که در نظر هر کدام از ما و همه ما محترم است» سوگند می خورد که
در جلسات رهبری حزب توده چنین تصمیماتی نبوده است.
او سپس به «وضع» خود اعتراض کرده و آن سزاوار خود نمی داند.
در پایان این جلسه او به درایت و عدالت در جمهوری اسلامی اظهار اطمینان می کند.
ادامه دارد.
(۱۴ اسفند ۱۳۹۵)
ویرایش و تحلیل از
ربابه نون
در چند ماه اخیر و به خصوص
پس از اظهار نظر عبدالکریم سروش
در رابطه با فک و دهان شکسته یا کج شده احسان طبری
در منزل محمد تقی جعفری،
بحث ها درباره چگونگی و چرایی اعترافات احسان طبری بالا گرفت.
احسان طبری یکی از برجسته ترین ایدئولوگ های چپ ایران بود که
حدود چهل سال در رهبری حزب توده ایران حضور داشت.
اعترافات او یک سال پس از دستگیری و بریدن او از مارکسیسم
همواره مناقشه برانگیز بوده است.
در صدمین سالگرد تولد احسان طبری و به کمک اسناد و مدارک نویافته
قصد دارم
روند شکسته شدن احسان طبری و تغییر ناگهانی او را نشان دهم.
تحصیل، زندان رضاشاه، آزادی
احسان الله طبری
از همسر دوم پدرش، حسین،
ملقب به فخرالعارفین
(ابتدا روحانی و سپس با کنار گذاشتن لباس روحانی، وکیل عدلیه با تحصیلات قدیم)
در ساری زاده شد.
او از خانواده متوسط الحال با تباری روحانی و از نوادگان شیخ علی اکبر مجتهد طبری بود.
پدرش با
دکتر حشمت،
یکی از فعالان جنبش جنگل
و
سلطان عبدالرزاق بی نیاز
از اعضای فرقه «همت»
رفاقت داشت.
احسان طبری از ۱۲۹۵ تا ۱۳۰۵ و پایان تحصیلات ابتدایی در ساری مانده و سپس به تهران می آید.
با وارد شدن به محیط تهران از طریق انور خامه ای با محفل دکتر ارانی و مجله دنیا آشنا می شود.
جستجوی دانش حتی او را به تحصیلات قدیم سوق داده و همراه با انور خامه ای در مسجد سپهسالار نزد طلبه ای به نام «روحانی» صرف و نحو و منطق و کمی رجال و حدیث می خواند.
او سپس وارد دانشکده حقوق دانشگاه تهران می شود.
هرچند که زندگی نامه نویسی مسعود بهنود
تنه به تنه داستان سرایی می زند
ولی تصویر دانشجوی حقوق کتابخوان که
در خیابان هم کتاب از پیش چشمش کنار نمی رود، می تواند به حقیقت نزدیک باشد.
احسان طبری در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۳۱۶ به واسطه ی پرونده ای معروف به ۵۳ نفر دستگیر و
یک سال بعد بر طبق قانون ضد مرام اشتراکی ۱۳۱۰
به ۴ سال زندان و تبعید محکوم می شود
(از بهار ۱۳۱۶ تا اواخر ۱۳۱۷ در زندان فلکه موقت شهربانی و سپس در بند هفتم زندان قصر زندانی بوده است)
او در سال ۱۳۱۹ آزاد شده و به اراک تبعید میشود
او پس از شهریور بیست از تبعید آزاد شده و از اراک به تهران باز می گردد.
در حزب توده ایران، در سال های آغازین آن
با آنکه در تعداد اعضای مؤسس حزب توده ایران حاضر در خانه سلیمان میرزا اسکندری
اختلاف نظر هست
اما همه متفق القول احسان طبری را یکی از اعضای مؤسس می دانند.
او، با توجه به استعداد ادبی اش، در روزنامه های حزبی مشغول به کار می شود.
در سال ۱۳۲۲ در جریان انتخابات درون حزبی به عضویت کمیسیون تفتیش
(که نقش میانجیگری و رسیدگی به اختلافات درونی حزب را بر عهده داشته)
برگزیده می شود.
در جریان کنگره اول حزب ۱۳۲۳ با رأی بالا به عنوان عضو کمیته مرکزی انتخاب می شود.
مسئولیت تشکیلات مازندران، مدیریت روزنامه رهبر و دیگر نشریات حزب را پذیرا می شود
(زیر نظر داود نوروزی)
در جریان شکست فرقه دموکرات و چرخش به راست دولت قوام،
احسان طبری نیز همراه ایرج اسکندری برای مدت کوتاهی از ایران خارج می شود
و پس از چند روز به ایران باز می گردد.
طبری در جریان کنگره ۱۳۲۷ به عضویت کمیته مرکزی و هیئت اجرائیه انتخاب میشود.
او با آنکه از نزدیکان خلیل ملکی بود ولی با انشعاب همراه نمی شود.
احسان طبری در تهران با یکی از تحسین کنندگانش، آذر بی نیاز، ازدواج می کند.
آذر فرزند سلطان عبدالرزاق بی نیاز است.
عبدالرزاق بی نیاز که از دوستان سابق پدر احسان طبری بوده به علت ابتلا به سل به دماوند رفته و در آنجا در سن چهل سالگی می میرد و فرزندانش پس از مرگ تحت تربیت و سرپرستی نیما یوشیج (علی اسفندیاری) قرار میگیرند.
هم به واسطه ی نوگرایی نیما در شعر و دفاع احسان طبری از سبک او و هم به واسطهی رابطه ی فامیلی،
ارتباط نزدیکی با نیما پیدا می کند.
پس از خروج احسان طبری از ایران نیما شعری بر یاد او می سراید.
در مهاجرت
پس از حادثه ترور شاه و اتهاماتی که متعاقب آن به حزب توده ایران زده می شود،
احسان طبری
به همراه فریدون کشاورز و توسط فردی به نام سیف الدین همایون
از طریق مرز خراسان به شوروی رفته و وارد مدرسه عالی حزبی می شود.
احسان طبری در طبقه شش هتل لوکس در خیابان گورکی مسکن داده می شود که روزگاری
منزلگاه ویلهم پیک (رئیس جمهوری آلمان دموکراتیک آن زمان) بود.
میزان احترام میزبان به او را می توان از این نحوه مسکن گزینی درک کرد.
احسان طبری
از اوایل ۱۹۵۰ تا اواخر سال ۱۹۵۷ در مسکو زندگی کرده و علاوه بر وظایف حزبی در پلنوم جنجالی چهارم شرکت می کند. او با ادامه تحصیل مدرسه عالی حزب کمونیست شوروی را تمام می کند.
سپس آکادمی علوم اجتماعی و علوم فلسفی برای مقام دکترا در فلسفه نامزد می شود.
در این سال ها او با نام مستعار پرویز شاد در رادیو مسکو گویندگی می کند.
احسان طبری همراه با دیگر اعضای کمیته ی مرکزی و خانواده اش در آغاز سال میلادی ۱۹۵۸
به شهر لایپزیک آلمان رفته و تا بهار ۱۹۷۹ (معادل ۲۹ فروردین ۱۳۵۸) در آن شهر زندگی می کند.
احسان طبری
در طی آن سال ها، مسئولیت مجله تئوریک - سیاسی دنیا را بر عهده داشته
و از نویسندگان رادیو پیک ایران به شمار می آید.
این سال ها پربارترین سالهای عمر او بوده اند.
در این سال ها کتابهای بسیاری از او به چاپ می رسد.
در سال (۱۳۵۳) ۱۹۷۴ دچار سکته شدید شده و از کارهای حزبی دور می شود و
حتی مسئولیت مجله دنیا به عهده ی
رفعت محمدزاده کوچری
(با نام مستعار مسعود اخگر)
گذاشته می شود.
در ۲۹ فروردین ۱۳۵۸
(در ۶۳ سالگی)
در پروازی
همراه با دکتر جودت، رفعت محمدزاده و حمید صفری
به تهران بر میگردد و در خانه فاطمه سلامت بخش
مستقر می شوند.
او خود میگوید:
«احساس من این بود که به سنگر تاریخی خویش برگشته ام و از گوته نقل قول میآورد که
«من در اینجا آدم ام و باید در اینجا باشم.»
همسرش
ـ آذر بی نیاز ـ
همراه او می آید ولی سه فرزندش − کارن (پسر)، آذین و روشنک − در آلمان و ایتالیا مقیم می شوند.
در زندان، در محاصره اعتراف گیران
دستگیری و بازجویی و شکنجه
احسان طبری،
پس از پلنوم شانزدهم
عضو کمیته مرکزی، هیئت سیاسی و هیئت دبیران (جانشین هیئت اجراییه سابق)
بوده است
و پس از پلنوم هفدهم
مسئولیت کل شعبه ایدئولوژیک را نیز به عهده می گیرد که سه شعبه
آموزش، تبلیغات و پژوهش
را در ذیل خود دارد.
احسان طبری یکبار در سال ۱۳۵۹ به طور قانونی جهت معالجه به آلمان شرقی سفر می کند
و در سال شصت با آنکه مجوز نخست وزیری برای خروج را داشته
ولی به علت کارشکنی های بسیار اجازه خروج به او داده نمی شود.
در جریان ضربه اول ۱۷ بهمن ۱۳۶۱ دستگیر نمی شود و با کمک یکی از افراد حزبی به محل امنی برده می شود.
اما با احاطه اطلاعاتی سپاه پاسداران شش صبح تاریخ ۷/۲/۱۳۶۲ درخانه محمد علی حسینخانی واقع در خیابان شریعتی به همراه همسرش دستگیر می شود.
آذر بی نیاز
همان روز آزاد می شود.
اولین بازجویی از او در تاریخ ۱۰/۲/۶۲ بوده است.
سؤال اول از جلسات هیئت سیاسی و محورهای صحبت ها می پرسد و به طور شفاهی
(سؤال مشخص نیست ولی احسان طبری در جواب به شفاهی بودن سؤال اذعان میکند)
از نقشه کودتا پرسیده می شود.
او در پاسخ به «ضرس قاطع» کودتا را رد می کند، و
از شنیدن آن اظهار «حیرت» می کند.
او از بازجو می پرسد:
«چگونه ممکن بود حزب ما که در گذشته و هم اکنون نقش عظیم جمهوری اسلامی را در مبارزه علیه امپریالیسم و اسرائیل و ارتجاع منطقه و خواست محکم استقلال طلبی امام را می داند، دست به چنین کاری بزند؟»
او سپس «به همه مقدساتی که در نظر هر کدام از ما و همه ما محترم است» سوگند می خورد که
در جلسات رهبری حزب توده چنین تصمیماتی نبوده است.
او سپس به «وضع» خود اعتراض کرده و آن سزاوار خود نمی داند.
در پایان این جلسه او به درایت و عدالت در جمهوری اسلامی اظهار اطمینان می کند.
ادامه دارد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر